بسم الله الرّحمن الرّحيم
مايلم در اين مجمع برادرانه که مي خواهد از زبان مسلمانان جهان سخن بگويد، کلامم را با ستايش و سپاس الهي آغاز کنم. بارالها! تو را سپاس مي گويم بر معرفت، بر توحيد، بر عبوديّت و بر محبّت. سپاس مي گويم بر برادري اسلامي، بر تکريم انسانيّت، بر تعليم صبر و توکل، بر توصيه احسان و مروّت و درود مي فرستم بر محمّد مصطفي صلّي الله عليه و آله؛ بنده و پيامبرت که پرچم توحيد و عدل را برافراشت، صلاي تکريم انسان سرداد و او را از بندگي هر چه و هرکس جز تو آزاد ساخت. سلام مي کنم بر خاندان پاک و ياران راست گفتار او و پيروان آنان و همه بندگان شايسته خدا و همه انسانهاي پاک نهاد و به شما ميهمانان عزيز؛ سران و مسؤولان کشورهاي اسلامي و رؤساي هيأتها و يکايک اعضاي آن. همچنين به دبير کلّ سازمان ملل و دبير کلّ اين کنفرانس و ديگر ميهمانان عزيز، خوشامدي صميمانه و بردارانه نثار مي کنم.
برادران و خواهران! شما اينک در يکي از خانه ها و پايگاههاي اسلام گرد آمده ايد. ميزبان شما اگر چه رسماً رئيس جمهور ماست، ليکن يکايک ايرانيان خود را ميزبان شما مي دانند و حضور شما را در اين کشور ايمان گرامي مي دارند. عزيزان! جمع ما دوستاني نيستيم که به موجب مصالحي به هم گره خورده باشيم تا مصالح ديگري هم روزي بتواند اين گره را بگسلد. برادراني هستيم که عقيده به قرآن، ما را با يکديگر پيوند زده و با همه تفاوتهاي تاريخي و جغرافيايي و سياسي، از ما پيکره واحدي که همان امّت اسلامي است، پديد آورده است. ما اين پيوند را با قبول اسلام، پذيرفته ايم و از آن گزيري نداريم. نقارها، اختلافها و حتي کشمکشها، غبارهايي بر چهره اين حقيقت است که همواره با زلال حکمت و خردمندي و بردباري قابل شستشوست. به اين جلسه عظيم و اين ديدار تاريخي با اين چشم بنگريم تا بتوانيم از آن براي سرنوشت ملتهاي خود و امّت بزرگ اسلامي بهره بگيريم. برادران و عزيزان! من سخن خود را در گشايش اين مجمع به بيان سه مطلب اختصاص مي دهم و در پايان نتيجه مي گيرم. آن سه مطلب: «اسلام»، «امّت اسلامي» و «کنفرانس اسلامي و آفاق آينده» است.
1 - اسلام
اسلام، هم در هنگام طلوع خود و هم امروز، راهي به دنيايي نوين، با زندگي اي سعادتمندانه و متضمّنِ صلاح و فلاح انسان بوده و هست. رنجهاي اصلي بشر نيز - که اسلام کمر به زدودن آنها بسته - در آن زمان و پيش از آن و امروز، همواره مسائلِ ثابت و واحدي بوده و هست. فقر، جهل، تبعيض، جنگ و ناامني و بالاخره زنداني شدن در حصار مادّيگري و اسارت درکمند خويهاي زشتِ خويشتن، از همان رنجهاي اصلي است. اسلام که دين انسانيّت و اعتدال و خردورزي و تسليم در برابر حق متعال است - و بي شک همه اديان، پيش از ورودِ دستهاي تحريف، چنين بوده اند - درمان اين دردهاي انساني را با شيوه اي دور از زياده روي و افراط و تفريط و از راههاي خردپسند، بر بشر عرضه کرد و آدمي را به ذکر و تضّرع و رابطه باطني با خداي خود فرا خواند و مبارزه با بدي و تجاوز و ظلم و فساد و نيز مبارزه دائم با خودخواهي و خودپسندي و هوسراني را به او آموخت و بدان توصيه کرد. احکام عمده اسلام بدين گونه شکل گرفته و برنامه اسلام براي زندگي فردي و اجتماعي و اخلاقي و سياسي بشر، از اين ريشه ها روييده است.
در نظام سياسي اسلام؛ عدالت اجتماعي، آزاديهاي گوناگون، صلح عادلانه، مبارزه با زورگويي و تجاوز، روابط زن و مرد، روابط آحاد مردم در يک جامعه و روابط جوامع با يکديگر و نيز تزکيه نفس و رابطه باطني هر فرد با خداوند، همه و همه مبتني بر آن پايه ها و ناظر به درمان آن دردهاي کهن وهميشگي است. امروز هم به رغم ظواهر دلنشين و رنگين زندگي، بشر از همان دردهايي رنج مي برد که در طول تاريخ برده است. اکثر مردم جهان فقيرند و عدّه اي معدود، بيشترين ثروت زمين را در دست دارند. اکثر ملتها از پيشرفت علمي بي نصيبند و جمعي دانش خود را وسيله زورگويي به ديگران کرده اند. در گوشه و کنار جهان، جنگها برپاست و ديگران هم دائماً از بروز جنگ بيمناکند. در سطح جهان ميان کشورها و نيز در اغلب کشورها ميان طبقات مختلف، تبعيض وجود دارد. تمدن مادّي غرب، همه را به مادّيگري سوق مي دهد و پول و شکم و شهوت، بزرگترين همّتها شده و مي شود و بالاخره صفا و يکرنگي و گذشت و ايثار، در بخشهاي عظيمي از عالم، جاي خود را به نيرنگ و توطئه و حرص و حسد و بخل و ديگر خويهاي زشت داده است.
جهان از لحاظ دانش و فناوري و ابزار و سرعت و سهولت، به کلّي با گذشته تفاوت کرده، ولي دردهاي مزمن و کهنه بشر، همچنان پابرجاست و گرفتاريهاي عمده، همان است که بود. ليبراليسم غربي و کمونيسم و سوسياليسم و غيره، همه امتحان خود را داده و ناتواني خود را ثابت کرده اند. امروز هم مانند گذشته، اسلام تنها نسخه شفابخش و فرشته نجات است. امروز هم مانند هزار و چهارصد سال پيش، اين ندا طنين افکن است: «قد جائکم من الله نورٌ و کتابٌ مبين. يهدي به الله من اتبّع رضوانه سُبُل السّلام و يخرجهم من الظلمات الي النّور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم» . مهم آن است که چهره بي پيرايه اسلام، ديده و شناخته شود. دشمنان در طول چند قرن و دوستان نادان و غافل در زماني درازتر، چهره نوراني اسلام را زشت کرده و به غرض يا به سلايق جاهلانه، به آن افزوده يا از آن کاسته اند. امروز هم اگر چه کژ فهميها و سود طلبيها از سوي خوديها در کار تيره کردن تصوير اسلام است، ولي حقّاً تبليغات دشمنان در اين باره بسي بيش از آن است و آنان از راههاي ظريف و موذيانه به اين کار مشغولند. يک نمونه از تلاش خستگي ناپذير دشمنان در اين باره، حجم عظيم تبليغاتي است که عليه ايران اسلامي، پس از قيام دولت اسلام در ايران، به راه افتاده است. براي از رونق انداختن پيام نافذ اين انقلاب بزرگ، آنان مهمترين کار را تهمت زدن و خبر دروغ دادن دانسته اند. چندان به دروغ از ما گفته و به ما نسبت داده اند که حرفهاي آنان تکراري و براي شنوندگانش ملال آور شده است. در اين مورد، صهيونيستها و رسانه هاي معروف صهيونيستي جهان و عوامل استکبار و بيش از همه امريکاييها - يعني کساني که از اين انقلاب، بيش از همه متضّرر شده اند - فعّالترين بوده اند و هستند. برادرانِ مسلمان! بر اين اساس، کار بزرگ ما شناسايي اسلام و شناساندن آن و نيز آشنايي بيشتر با يکديگر است.
2 - امّت اسلامي
نخستين فرآورده سياسي - انساني اسلام، امّت اسلامي است که از مدينة النّبي آغاز شد و به صورتي حيرت آور و افسانه وار، قدم در راه رشد کمّي و کيفي نهاد. هنوز نيم قرن از ولادت اين پديده مبارک نگذشته بود که نزديک به نيمي از تمامي قلمرو سه تمدّن بزرگ باستاني همسايه خود، يعني ايران، رم و مصر را در نورديد و يک قرن پس از آن، تمدّني درخشان و حکومتي عزيز و مقتدر در مرکز جهان پديد آورد که از شرق به ديوار چين و از سوي ديگر به سواحل اقيانوس اطلس و از شمال تا استپهاي سيبري و از جنوب تا جنوب اقيانوس هند مي رسيد. قرنهاي سوم و چهارم هجري و پس از آن، مزيّن به تمدّني آن چنان مشعشع است که پس از هزار سال، هنوز برکات علمي و فرهنگي آن را در مدنيّت کنوني جهان، مي توان به وضوح ديد. اگر چه مورّخان غربي به هنگام حکايت تاريخ علم و تمدّن، اين رستاخيز عظيم و بي سابقه علم و فرهنگ و تمدّن را يکسره در بوته اجمال و اهمال مي نهند و سرگذشت علم را از يونان و رم باستان، يکسره به رنسانس متصل مي کنند! گويي علم و تمدّن، هزار سال مرده بود و يکباره در رنسانس تولّد يافت! ليکن حقيقت آن است که قرون وسطي، فقط براي غرب و اروپا دوران تاريکي و جهالت و وحشت بود، ولي براي دنياي اسلام با گستره اي چندين برابر اروپا - يعني از اندلس تا چين - دوران تشعشع و بيداري و عروج علمي شمرده مي شد.
غرض از اين يادآوري، تفاخر به گذشته نيست. غرضِ يادآوري اين حقيقت است که آنچه آن تمدّن را پديد آورد - يعني اسلام و معارف زندگي ساز آن - هم اکنون نيز در اختيار ماست و به ما هشدار مي دهد: که «يا ايها الذّين امنوا استجيبوالله و للرسول اذا دعاکم لما يحييکم» . اسلام ثابت کرده است ظرفيت آن را دارد که امّت خود را به اعتلاي مدني و علمي و عزّت و قدرت سياسي برساند. ايمان و مجاهدت و پرهيز از تفرقه، تنها شرطهاي تحقّقِ اين هدف بزرگ است و قرآن به ما مي آموزد: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنين» . و مي آموزد: «و الذّين جاهدوا فينا لنهديّنهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين» . و مي آموزد: «و اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحکم و اصبروا ان الله مع الصابرين» . ضعف اين سه عامل، امت اسلامي را امروز در وضع تأسّفباري قرار داده است. حداقل در دو قرن گذشته، دشمنان پيگير و با تدبير و برخي حکومتهاي مسلمان بي کفايت، در کنار عوامل و شرايط گوناگون تاريخي و سياسي، در پديد آوردن اين وضع، به شدت مؤثّر بوده اند و ما امروز وارث گذشتگانيم.
برادران! بياييد ما براي آيندگان، ميراثي از اين افتخار آميزتر به ارث بگذاريم. در بررسي عوامل بيروني وضع کنوني، من تهاجم جبهه استکبار را، از همه مؤثّرتر مي يابم. در فرهنگ ما، استکبار به آن مجموعه قدرتي گفته مي شود که با تکيه بر تواناييهاي سياسي و نظامي و علمي و اقتصادي خود و با الهام از نگرش تبعيض آميز به نوع بشر، مجموعه هاي بزرگ انساني - يعني ملتها و دولتها و کشورها - را با سيطره اي قلدرانه و تحقير آميز، به سود خود زير فشار و استثمار مي گذارد؛ در کار آنها دخالت و به ثروت آنها دست اندازي مي کند؛ به دولتها زور مي گويد و به ملتها ستم مي ورزد و به فرهنگها و سنّتهاي آنان، اهانت روا مي دارد. مثالهاي بارز آن را استعمار کهن و سپس استعمار نو و اخيراً تهاجم همه جانبه سياسي و اقتصادي و تبليغاتي و حتي نظامي، از سوي استعمارگران ديروز و وارثان آنها، در برابر چشم ملتهاي مانهاده و طعم تلخ آن را به ايشان چشانده است. قدرتهاي غربي در اين تهاجم مؤثّر، از پيشرفت علم و تکنولوژي و از برخي خصال ملي و بومي خود بهره برده اند. ما دشمن را ملامت نمي کنيم. کساني سزاوار ملامتند که با کوته بيني و راحت طلبي و خود خواهي، زمينه پيروزي دشمن و زوال خويش را فراهم ساختند. غرب در تهاجم همه جانبه خود، ايمان و خصال اسلامي ما را نيز هدف قرار داد و در سايه متاع دانش خود که همه بدان احساس نياز مي کردند، فرهنگ اباحيگري و بي مبالاتي در دين و اخلاق را - که خود دچار آن است - مصّرانه به جوامع ما صادر کرد. بي شک اين لجنزار اخلاقي، روزي که چندان دور نيست، تمدّن کنوني غرب را در خود فرو خواهد برد و محو خواهد کرد. دنياي اسلام، امروز براثر آن تهاجم خصمانه، به اضافه عوامل دروني نسلهاي گذشته، در وضعي مصيبت بار است. فقر و جهل و عقب ماندگي علمي و ضعف اخلاقي و از همه بدتر تسلّط فرهنگي و بعضاً سياسي دشمنانش بر آن، از يک سو و گرفتاريهاي بزرگي از قبيل مسأله فلسطين و مسائل افغانستان، لبنان، عراق، کشمير، بوسني و هرزگوين، قفقاز و غير آن از سوي ديگر، فهرست بلندي از مسؤوليتهاي الهي و انساني را در برابر حکومتها و شخصيتهاي سياسي و رهبران جهان اسلام قرار داده است.
ما امروز بايد ابتکار عمل را به دست گيريم. تا کنون همواره دشمن ابتکار عمل را در دست داشته و ما، حدّاکثر شکوه و گله کرده ايم. فلسطين در يک فرآيند تاريخي متشکل از دهها ابتکار عمل از سوي دشمن، به ملک طلقِ صهيونيستها بدل شده است. نخست خريدن زمينهاي فلسطينيان، سپس مسلّح شدن صهيونيستهاي مهاجر، بعد از آن جنگ داخلي و اعلام تجزيه فلسطين، سپس تصرّف بخشهاي جديدي از آن کشور اسلامي و عربي و در نهايت تصرّف همه آن و افزودن بخشهايي از کشورهاي مصر و سوريه و اردن به آن! تا اين جا فقط يکبار همسايگان عرب فلسطين، ابتکار عمل را به دست گرفتند و آن حمله رمضان سال هزار و سيصد و نود و سه هجري کشورهاي سوريه و مصر بود، که اگر چه بر اثر همراهي امريکا با اسرائيل و کم همّتي کشورهاي اسلامي به نتايج کامل نرسيد، ولي باز مايه افتخار جبهه عرب و رهاسازي بخشي از سرزمينهاي عربي شد. پس از آن، باز همواره تا امروز صهيونيستها و حاميانشان و در رأس همه امريکا، ابتکار عمل را در دادن شعارهاي سازش و عموماً در جهت تحکيم تصرّف غاصبانه فلسطين در دست داشته و حريفهاي خود را تا هر جا توانسته اند، به دنبال خويش کشانده اند. ما دولتهاي مسلمان، در راه نجات فلسطين بايد به کشورهاي خط مقدّم، کمکهاي جدّيتري مي کرديم. در گذشته بعضي از دولتهاي ما حتّي از پشت هم به جبهه کشورهاي خط مقدّم، خنجر زده اند! نمونه بارز آن، دولت ايران در عهد پهلوي است. متأسفانه در آن روزگار، ايران خانه امن صهيونيستها و همکار صميمي دولت غاصب بود!
برادران و خواهران عزيز! اين وضع، با عزّت اسلامي ناسازگار و از راه علاج دردهاي امت اسلامي، بسي دور است. هم بايد همه کشورهاي اسلامي در احقاقِ حقِّ ملت فلسطين سهم شايسته اي بر عهده گيرند و هم دنياي اسلام بايد از حالت انفعال به حالت ابتکار در آيد. اين هر دو وظيفه را عجالتاً فقط جوانان مؤمن و غيور فلسطين و لبنان، با همه وجود خود انجام مي دهند. درود برآنان! مخالفت ما با آنچه بدان گفتگوي صلح خاورميانه مي گويند، به دليل ناعادلانه بودن، استکباري بودن و تحقير آميز بودن و بالاخره غيرمنطقي بودن آن است. اصل تحميلي صلح در مقابل زمين به معناي آن است که صهيونيستها زمينهاي کشورهاي همسايه را پس بدهند، تا ما بپذيريم که کشور فلسطين متعلّق به آنها باشد! چه سخني از اين نا عادلانه تر است؟ چه پاسخي مي توان به ملت کهن فلسطين در اين معامله مغبونانه داد؟ از شوخيهاي عبرت انگيز زمانه، يکي اين است که دولت غاصب، همين را هم نامناسب دانسته و رد کرده است!! آيا وقت آن نرسيده که دنياي اسلام، به اين روحيه استکباري پاسخ دهد؟ ما اگر مناسبات خود را تنظيم و برادرانه کنيم، اين قدرت را داريم. امريکا در برابر جبهه متحد کشورهاي اسلامي، از اندونزي تا شمال آفريقا، چه مي تواند بکند؟ امروز دلگرمي استکبار، به پراکندگي اين جبهه است. آيا وقت آن نرسيده که اين صف را به نفع خودمان مستحکم کنيم؟ حضور دشمني مانند حکومت صهيونيستي در قلب قلمرو اسلامي، شايد مي توانست ما را به يکديگر نزديکتر سازد، ولي دستهاي مرموز استکبار، اين خطر را هم از برابر خود برداشت. با ما کاري کرد که اينک از يکديگر بيشتر مي ترسيم تا از دشمن! وسوسه ها و دروغها و تبليغات موذيانه، کشورهاي اسلامي را به غلط و نابجا از يکديگر ترسانده است.
اکنون هجده سال است که نفسِ مسموم طرّاحان سياسي استکبار، پيوسته دميده مي شود تا همسايگان ما در خليج فارس را از ايران اسلامي که پرچم اتّحاد و برادري در دست دارد، بترساند! من اعلام مي کنم که هيچ خطري از سوي ايران اسلامي، هيچ کشور اسلامي را تهديد نمي کند. ايران اسلامي به برکت زندگي در سايه مبارک احکام قرآن، امروز از هميشه بيشتر مشتاق اتّحاد و عزّت و اقتدار جهان اسلام است. ما ايرانيان به برکت ايمان اسلامي و علي رغم توطئه هاي تبليغاتي دشمن، وحدت ملي خود را به شکلي کم نظير، حفظ کرده و در جهت عکسِ ادّعا و نيز ميل باطني دشمنانمان، حضور مردمي را افزايش داده ايم. انتخابات درخشان امسال براي گزينش رئيس جمهور، نمونه اين حضور روز افزون بود. دولت، يکپارچه و مسؤولان، همه با هم صميمي و ملت و دولت، برخوردار از روابط عاطفي و سرشار از اعتمادند. اعتماد و اتّکاء به نفس، در همه تلاشهاي علمي و سياسي و اقتصادي و فرهنگي ما، ترسيم کننده خط و جهت اصلي است. ما به برکت همين خودباوري که امام خميني راحل آموختمان، توانستيم کشور ويران و عقب افتاده دوران پهلوي را که در طول هشت سال جنگ تحميلي ويرانه تر شده بود، بازسازي و از رونق و نشاط سازندگي برخوردار کنيم. اين همّت را در برخي ديگر از کشورهاي برادر نيز شاهديم؛ ولي از همه مهمتر، عزّت و اقتدار سياسي است. ملت و دولت ما به برکت تمسّک به اسلام و مشارکت جدّي سياسي، توانسته اند نفوذ و دخالت بيگانگان را در کشور خود ريشه کن کنند. امروز امّت اسلامي نيز تشنه آن اعتماد به نفس و اين عزّت و اين استقلال است و بايد همه در راه آن تلاش کنيم. اين يک مسؤوليت تاريخي است و امروز زمينه اداي آن و کسب عزّت و اقتدار و استقلال کامل جهان اسلام فراهم است. اگر براي هماهنگ کردن تلاشها در اين راه، کانوني لازم است، ما امروز آن را که سازمان کنفرانس اسلامي است در اختيار داريم. بايد نگاهي به اين سازمان و آفاق آينده آن افکند.
3 - سازمان کنفرانس اسلامي و آفاق آينده
اکنون از آتش سوزي مسجد الاقصي که به ولادت اين سازمان انجاميد، بيست و هفت سال مي گذرد. شرايط جهان امروز، اين سازمان را در معرض انتظارات جدّيتري از گذشته قرار مي دهد. اين سازمان مي تواند مظهر اتّحاد حقيقي کشورهاي مسلمان در مسائل و منافع مشترک آنان باشد. به نام اعضاي خود سخن بگويد و مطالبه و اقدام کند و قدرت مالي و اقتصادي و سياسي آنان را پشت سر خود داشته باشد. ميان اعضاي خود، رابط حلّ مشکلات باشد. آن جا که گردآوردن همّتها و کمکها براي يک کار بزرگ و يک هدف مشترک، نيازمند يک نقطه تلاقي، يا يک عنصر هماهنگ کننده است، آن نقطه و آن عنصر باشد. آن جا که لازم است، داوري کند و آن جا که مفيد است، اندرز دهد. امروز جهان اسلام با اين که در تجارت جهاني سهمي بسي کمتر از 20% - که نسبت تقريبي اعضاي آن به کل سکنه جهان است - دارد، اما از همين مقدار هم آنچه مخصوص تجارت دروني ميان کشورهاي اسلامي است، در صدي بسيار پايين است. اين سازمان مي تواند نسبت به اين مسأله مؤثّرِ اقتصادي که در سياست اين مجموعه نيز مؤثّر خواهد بود، نقش فعّال ايجاد کند.
امروز برخي از کشورهاي ما از امکانات طبيعي و توليدي و تواناييهاي علمي و صنعتي و فرهنگي با ارزشي برخوردارند، که برخي ديگر نهايت نياز را به آن دارند. اين سازمان مي تواند در تبادل منطقي و عادلانه اين امکانات، دخالتي جدّي داشته باشد. امروز و هميشه، جمعهاي بزرگي از مسلمين، دچار دردهاي جانگزايي هستند که حلِّ عاجل مي طلبد. مثلاً هم اکنون بعضي از ايالتهاي افغانستان - مانند باميان - در معرض آسيب گرسنگي عمومي و سرماي سخت زمستانِ آن مناطق قرار دارند. ملت عراق در يکي از سختترين محنتهاي تاريخ خود - از لحاظ نايابي مواد غذايي و دارو - به سر مي برد و جان ميليونها انسان، به ويژه کودکان، در خطر است. در الجزاير، فجيعترين جنايات از سوي دستهاي پنهان ارتکاب مي شود تا اسلام گرايان بدان متّهم و چهره اسلام از آن زشت شود! در بوسني، در کشمير، در سومالي، در قره باغ و در برخي نقاط ديگر، مسلمانان دچار مشکلاتند. سازمان کنفرانس اسلامي مي تواند با استفاده از کميته هاي مخصوص، به اين کارها همّت گمارد و با کار مؤثّري که همه اعضا در آن سهيمند، معضل را حل کند. ما براي فعال کردن اين سازمان در مسائل فيمابين کشورهاي خود، به جز اراده همگاني و کمک مالي از سوي کشورهاي اسلامي ثروتمند، به هيچ کس و هيچ چيز ديگر نياز نداريم. مخالفت احتمالي دولتهايي که از اتّحاد مسلمين متضرّر مي شوند، نمي تواند هيچ مانعي بر سر اين راه ايجاد کند؛ مگر آن که در اراده ما تزلزل ايجاد شود.
هنگامي که مردم مسلمان منطقه بالکان، با وحشيانه ترين روش، نسل کشي مي شدند و ملتي تنها در برابر تهاجم نظامي سازمان يافته برخي و چشمهاي بي تفاوت برخي ديگر، از هويت اسلامي خود دفاع مي کرد، جاي چنين مرکزي خالي بود تا بتواند بخشي از آلام آن برادران را کم کند و وزنه مهمي در کفّه معادلات جهاني به سود آن ملت مظلوم شود! هم اکنون حضور ناوهاي بيگانه و بيش از همه، عِدّه و عُدّه امريکايي در خليج فارس - که يک درياي اسلامي و مرکز مهم انرژي براي همه جهان است - موجب ناامني است. وجود يک سازمان کنفرانس اسلامي مقتدر، مي تواند از يک سو با زبان عزّت و اقتدار اسلامي، بيگانگان را به رفع اين مزاحمت وادار کند و از سوي ديگر بهانه هاي اين حضور بي جا را مرتفع سازد و هر گاه لازم باشد، نيرويي از خودِ کشورهاي اسلامي را به حراست از امنيّت و صلح، در اين منطقه بگمارد. هم اکنون اقليّتهاي مسلمان در بعضي از کشورهاي جهان، از تبعيض و ستم و رفتارهاي تعصّب آميز، به شدّت در رنجند. کمک به آنان وظيفه همه مسلمانان است. ولي براي يک کمک جدّي و قابل قبول در چهارچوب روابط بين المللي، نياز به يک مرکز بين الممالک اسلامي است و کدام مرکز، مناسبتر از سازمان کنفرانس اسلامي؟ دهها کار بر زمين مانده وجود دارد که هريک به تنهايي، وظيفه همه دولتهاي اسلامي است.
آنچه گفتم، نمونه هايي از آن است و در همه اين موارد، نقش هيچ دولت اسلامي نمي تواند جاي خالي يک مرکز بين الدول اسلامي را پرکند. برادران و ميهمانان عزيز! بياييد به حول و قوّه الهي، از اين فرصتها بهره بگيريم، به يکديگر نزديکتر شويم و مرکز و نقطه اتّصالِ ميان خود را تقويت کنيم. کنفرانس اسلامي بايد قطعنامه هاي خود را تا اجراي کامل، پيگيري کند تا اين اجلاسها براي ملتهاي ما، دستاوردي داشته باشد. به علاوه بايد بتواند پارلمان بين المجالس کشورهاي اسلامي را تأسيس کند، بازار مشترک اسلامي را از صورت يک آرزوي دور، به يک واقعيّت تبديل کند، ديوان داوري اسلامي را پي ريزي نمايد و بالاخره به نمايندگي از پنجاه و پنج کشور اسلامي و يک ميليارد و چند صد ميليون نفوس، يکي از اعضاي ثابت شوراي امنيت سازمان ملل متحد باشد و تا وقتي حقِّ «وتو» باقي است، ششمين عضو داراي حقِّ «وتو» در آن شورا باشد. اين است آفاق آينده اين کنفرانس و همين است که خواهد توانست آفاق آينده امت اسلامي را ترسيم کند.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته.