بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
خداى متعال را سپاسگزاريم كه اين آرزوى ديرينه را، كه دولت جناب آقاى خاتمى به بهترين شكلى و در نزديكترين زمانى بتواند وارد صحنه كار و تلاش و مأموريت خود شود، برآورده كرد و بحمداللَّه شما در وقت مقرّر قانونى توانستيد اين وظيفه حساس را برعهده گيريد.
در ابتدا ياد شهيدان عزيز اين روز - رجايى و باهنر - را گرامى مى داريم. البته اين دو نفر، دو شخص بودند؛ ليكن فضايل انقلابى و دينى و تقوايى در آنها آن قدر بارز بود كه خوشبختانه در جامعه ما يك جريان محسوب مى شوند. وقتى كه هفته دولت مى شود و اسم شهيد رجايى و شهيد باهنر مى آيد، مردم در ذهنشان نيست كه فقط از دو شهيد تجليل مى كنيم؛ مى فهمند كه يك جريان فكرى و عملى و انقلابى است كه مورد تجليل قرار مى گيرد. شما هم كه اجتماع فرموديد، احترام به آن بزرگواران است. ان شاءاللَّه كه خداوند ارواح طيّبه همه شهدا و آن دو بزرگوار را مشمول رحمت خودش كند و به خاطر زحمتى كه كشيدند و اخلاصى كه ورزيدند، در اعلى درجات عليّين، به آنها پاسخ و پاداش دهد.
همچنين از برادر گراميمان آقاى هاشمى رفسنجانى يادِ نيك مى كنيم كه در سالهاى متوالى، مثل اين روزها، ما با ايشان و دولتشان مى نشستيم و مطالبى را مربوط به آينده و وضع كشور ايشان مى گفتند و ما مى گفتيم. بحمداللَّه احساس مى كنم كه اين خلأ پر شده و دولت جديد، با نفس تازه، با روحيه خوب و با استحكام وارد ميدان شده است. ان شاءاللَّه زحماتى كه آن برادران عزيز - شخص آقاى هاشمى و دولتشان - كشيدند، مورد شكر و قبول پروردگار قرار گيرد و ان شاءاللَّه حسنه جاريه اى در كشور باشد و شما هم طبق تكاليف و وظايف خودتان، آنچه را كه تشخيص مى دهيد اين كشور به آن احتياج دارد، به بهترين وجهى انجام دهيد و بتوانيد جاى پاى نيكى از خودتان در تاريخ اين كشور باقى بگذاريد.
به مناسبت هفته دولت، من جز يادآورىِ چند نكته به شما برادران عزيزم، عرض ديگرى ندارم. البته مطالبى كه آقاى خاتمى فرمودند و بارها هم تكرار كرده اند، واقعاً چيزهايى است كه دولت و كشور ما به آن نياز دارد و مى بينيم كه بحمداللَّه دولت جديد هم بر اين اساس شكل گرفته است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند، شروع اين مرحله جديد را بر شما مبارك كند. مباركى حقيقى آن وقتى خواهد شد كه بتوانيد وظايف سنگينى را كه برعهده تان است، انجام دهيد و انتظار بحق و بجايى را كه مردم دارند، برآورده كنيد. البته انتظارات مردم چيزهايى نيست كه در طول مدّت كوتاهى برآورده شود. آنچه مردم از شما توقّع دارند، اين نيست كه در كوتاه مدّت همه مشكلات اقتصادى برطرف شود، همه كارهاى اساسى در اين مملكت شكل گيرد و همه ى كارها به جريان افتد. مردم، مردمِ هوشيارى هستند و آنچه از دولتها انتظار دارند، حركت معقول و منطقى به سمت اهدافى است كه اعلام شده است. ان شاءاللَّه خداى متعال هم توفيق خواهد داد، تا آنچه را كه شما به مردم گفتيد و وعده داديد و مردم هم آنها را قبول كردند و از شما توقّع دارند، در كمترين زمانى بتوانيد انجام دهيد.
اما من در همين جا به همه توصيه مى كنم؛ هم به مسؤولان، كه عجله نكنند و كار شتابزده انجام ندهند؛ هم به مردم، كه توقّعِ دور از منطق نداشته باشند و خيال نكنند كه در ظرف مدت شش ماه يا يك سال، همه مشكلات حل خواهد شد. البته وقتى حركت شروع شد، آثار حركت نشان داده خواهد شد. يعنى شش ماه، يك سال كه بگذرد، معلوم مى شود كه دولت كار و حركت مى كند. مردم هم اين را از شما مى خواهند. من گمان نمى كنم كه مردم عزيز ما، بيش از اين هيچ توقّعى از دولتها داشته باشند كه در آن جهاتى كه مورد نظر است، برنامه هايى را كه مصلحت است و مورد خواست مردم و اراده دولت، آنها را انجام دهند.
علاوه بر آنچه كه آقاى خاتمى فرمودند، من مى خواهم دو، سه تذكّر به شما عزيزان عرض كنم. يكى اين است كه در زمينه كارها بايد اساس را مردم قرار داد. اين، حرف كلّى است. همه اين حرف را مى زنند؛ هيچ كس هم منكر اين حرف نيست. تازگىِ اين حرف در اين جاست كه اگر بخواهيم توجّه بكنيم، گاهى اوقات منافع و خواست عامّه مردم، با منافع گروههاى خاص تعارض پيدا مى كند. اين، جايى است كه بسيار حسّاس است. برادرانى كه با مسائل دولتى و مديريتهاى كلان سروكار دارند، خوب مى توانند مصداقهاى اين را پيدا كنند. شايد الان اگر من بخواهم بيان كنم، در ذهن خودم مصداقهاى فراوانى وجود دارد كه البته بناى بر ذكر مصداق نيست.
جاهايى است كه اگر اقدامى را در زمينه صنعت، در زمينه مسائل اقتصادى، در زمينه مسائل پولى، در زمينه مسائل فرهنگى و در زمينه مسائل گوناگون انجام دهيم، به نفع مردم است؛ اما گروههاى خاصّى در جامعه هستند - گروههاى پولى، مالى، اقتصادى، ثروتمندان، گروههاى فرهنگى و گروههاى سياسى - كه اينها متضرّر خواهند شد. اين، آن نقطه حسّاس است. آن صراط مستقيم، اين جا معلوم مى شود. اين، جاى همان فرمايش اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است كه «فانّ سخط العامة، يجحف برضى الخاصة»(1). يعنى اگر يك وقت مردم خشمگين بودند، خشنودى گروههاى خواص به كل نابود خواهد شد و بر باد خواهد رفت. سخط و خشم عمومى، خشنودى گروههاى خاص را پايمال خواهد كرد. گيرم كه چند صباحى، ما در فلان سياستى كه اعمال كرديم و فلان كارى كه اجرا نموديم، چهار نفر از گروههاى خاص يا گروههاى پولى و مالى را هم از خودمان راضى كرديم؛ اما اگر خداى ناكرده با اين كار، مردم را ناراضى كرده باشيم، اين نارضايى مردم مثل توفانى مى آيد و همه اينها را در مى نوردد. اين، هيچ ارزشى ندارد. بعد عكسش را مى فرمايند: «وانّ سخط الخاصّة، يغتفر مع رضى العامة(2)». يعنى اگر فرض كنيم كه گروههاى خاصّ سياسى، اقتصادى، فرهنگى و غيره، سرِ سياست و عملى از ما خشمگين و ناراضى شدند و گفتند كه دولت چرا اين كار را انجام داد، چنانچه «يغتفر مع رضى العامة»؛ يعنى وقتى كه عامه و - به تعبير امروز ما - توده مردم خشنود و راضى باشند، خشم آن گروهها قابل بخشايش است. بايد اين را فكر كرد.
عزيزان من! هر انسان عاقلى و هر مجموعه اى بايد بگردد، لشكريان با اخلاص و با صدق خودش را جستجو كند. امام بزرگوار ما، بزرگترين هنرش اين بود كه لشكر خود را شناخت و پيدا كرد و دانست كه در روز بعد، چه كسى به داد او خواهد رسيد و چه كسى سخن او را خوب گوش خواهد كرد. شما ببينيد چه كسانى به سخنان امام گوش كردند؟ خوشبختانه صحنه جنگ تحميلى كه از چندين سو براى ما درس است، از اين جهت هم براى ما درس است. آن روزى كه امام در سال پنجاه و هشت سرِ قضيه پاوه كلمه اى گفتند، ساعت حدود سه ونيم، چهار بعدازظهر بود كه من به طرف جماران مى رفتم. اصلاً قيافه شهر، قيافه دگرگون شده اى بود و مردم همين طور بى اختيار راه افتاده بودند. اين حالت، تقريباً با فراز و نشيبها و كم و زيادهايى، تا سال شصت و هفت ادامه داشت. وقتى كه امام اشاره اى مى كرد، فريادى مى كشيد و دستورى مى داد، چه كسانى مى رفتند؟ آنها لشكر حقيقى شمايند؛ آنها را دريابيد.
البته يك دولت، براى گروه يا دونِ گروهى فكر نمى كند. امنيت براى همه است. فرقى هم نمى كند كه آن همه اى كه ما مى گوييم، جزو مخلصان دولت باشند يا نباشند. ولو آنهايى كه مخلص دولت هم نيستند، بايد امنيت داشته باشند. آنهايى كه با دولت روابط چندان صميمانه اى ندارند، بايستى امكان كار و تلاش داشته باشند. شكّى نيست كه خدمات شما متعلّق به همه است. شما براى جمعى يا دونِ جمعى كار نمى كنيد؛ اما بدانيد كه در ميان اينها، آن كس كه وقتى شما فرياد استمداد بلند كرديد، به داد شما خواهد رسيد، كيست. فرض كنيم، اگر يك روز احتياج به اين داشتيد كه برق كم مصرف شود و اعلان كرديد كه برق كم مصرف كنيد، ببينيد چه كسانى به حرف شما گوش مى كنند و چه كسانى اعتنا نمى كنند و در منزلشان، صد برابر آن آدمى كه با دو شعله برق، مصرف معمولى دارد، مصرف خود را بالا مى برند؛ يعنى به فكر شما نيستند. ببينيد اينها چه كسانى هستند. به نظر من، اينها را خيلى راحت مى شود شناخت.
من خواهش مى كنم كه در همه بخشها - در زمينه فرهنگ، در زمينه مسائل سياسى و در زمينه امنيت - مسأله «رضى العامة و سخط العامة» را در مقابل «رضى الخاصة و سخط الخاصة» در نظر بگيريد؛ ببينيد آنهايى كه فرياد و استصراخ شما را در هنگام لازم جواب مى دهند، چه كسانى هستند.
نكته ديگرى كه به نظرم رسيد به شما عرض كنم، اين است كه يكى از شعارهاى بسيار خوبِ جناب آقاى خاتمى - كه من از اوّلى كه آن را از ايشان شنيدم، واقعاً خدا را شكر كردم - مسأله «قانونگرايى» بود. اين، حرف خيلى خوبى است و خوشبختانه اين را شما بارها تكرار كرده ايد. در دوره انتخابات گفتيد، در مجلس گفتيد، اين جا و آن جا گفتيد. من مى خواهم عرض كنم كه تا لحظه آخر، به اين شعار تمسّك كنيد و بدانيد كه قانونگرايى كار سختى هم هست؛ اما با وجود سختيهايش، در كوتاه مدّت و بلند مدّت، فوايدش از بى قانونى بهتر است. وقتى كه انسان سوار اتومبيل است و مى خواهد به منزل برسد، ممكن است از راه ميانبُر، ورودِ ممنوعى مسير خود را انتخاب كند. اگر شما از اين راه رفتيد و به منزل رسيديد، به نظرتان فايده نقدى وجود دارد؛ اما خطراتى كه در اين راه هست، به مراتب غيرقابل مقايسه با آن سود است. تمام قوانين همين طورند. از قانون اساسى - كه اساس كار ماست - گرفته، تا قوانين عرفى و عادّى و معمولى كه در مجلس شوراى اسلامى تصويب مى شود، تا احياناً مصوبات بعضى از مراكز ديگر مثل هيأت عمومى قوّه قضاييّه - كه در حكم قانون است - تا مصوّبات شوراى عالى انقلاب فرهنگى، كه آن هم مصوّباتش در حكم قانون است. آنچه كه آنها معيّن مى كنند و به مسؤولان راهبرد مى دهند، ارزشش بيشتر است.
البته اين حرف هم - همان طور كه عرض كردم - حرفى آسان است كه در مقام عمل دشواريهايى دارد. بعضى قانون را طورى عمل مى كنند كه اصحاب سبت عمل كردند! اصحاب سبت هم عين مُرّ قانون عمل كردند؛ يعنى خدا گفته بود روز شنبه ماهى نگيريد، اينها هم روز شنبه ماهى نگرفتند. بله؛ كار كوچكى كردند كه آن هم رسماً منع نشده بود و آن، اين بود كه حفره هايى درست كردند، ماهيها داخل آن حفره ها آمدند، راه آن حفره ها را در روز شنبه بستند، تا ماهى نتواند برگردد! روز شنبه اين كار را كردند، روز يكشنبه همان ماهيها را گرفتند! اين، ظاهر قانون است. اگر شما نگاه كنيد، اين مثل همان كلاه شرعيهايى است كه يك رباى سنگين كذايى را با يك شاخه نبات جا به جا مى كردند! قانون بود، ظاهر شرع بود؛ اما امام بزرگوار رضوان اللَّه عليه كه يك فقيه قوىِ آگاه به لبّ و روح دين بود، قبل از اين كه تشكيل حكومت بدهد، اين را منع كرد. جزو فتاوى ايشان - كه در دوران مبارزه، ما به آن فتوا افتخار مى كرديم و همه جا هم نقل مى نموديم - منع حيل ربا بود. ايشان مطلقاً حيل ربا را منع كرد. شما آقايان، حيل قانون را هم منع كنيد و جلوش را بگيريد. بعضى از شركتها و بعضى از مجموعه هاى على الظّاهر قانونى، حامل باطن اصحاب السّبتى هستند. مواظب باشيد كسانى كه مى خواهند از قانون بگريزند، شما را به اين دام نيندازند؛ نيايند شما را قانع كنند كه اين كار قانونى است.
نكته ديگر اين است كه عزيزان من! زمان را قدر بدانيد. شما الان چهار سال وقت داريد. اين چهار سال، مثل طَرفةالعينى خواهد گذشت. واقعاً چهار سال، زمان خيلى كوتاهى است. اگر كسى كار كند و از هر لحظه اش استفاده نمايد، سرمايه عظيم و مغتنمى است. چنانچه خداى نكرده بگوييم حالا كه وقت داريم، هنوز كه چهار سال يا سه سال و نيم وقت هست، و تسويف كنيم - كه اين تسويفى كه در روايات ما هست، معنايش اين است؛ سوف افعل، سوف افعل: خواهم كرد، خواهم كرد - و دائماً كار را به تأخير بيندازيم، يك وقت مى بينيد كه چهار سال تمام شد،ولى چيزى در دستمان نيست! از همين لحظه اوّل، دقايق را قدر بدانيد و آن كار مهمّ اساسى را كه مى خواهيد آخر انجام دهيد، همين اوّلِ كار انجام دهيد.
حرف آخرى كه مى خواهم عرض كنم اين است كه غير از ارتباطات رسمى و معمولى در نظام اسلامى، شما بدون اتّكا و توكّل به خدا و ارتباط ويژه با او، توفيق لازم را به دست نخواهيد آورد. توفيق از سوى خداست؛ جبر نيست. توفيق، يعنى جور كردن و جور آوردن و موافق طبع و موافق خواست آوردن كار. اين، معناى توفيق است؛ نه اين كه وقتى مى گوييم خدا توفيق داد، يعنى پشت گردن آدم را گرفت كه اين كار را انجام دهد. باز هم اراده خودِ شماست كه كار را انجام مى دهد؛ اما توفيق از طرف پروردگار است. اگر اين توفيق و جور آمدن كار و فرصت لازم كار را مى خواهيد، بايد با خدا رابطه مستقيم برقرار كنيد؛ رابطه تضرّع، رابطه خواست، رابطه ويژه.
اين رابطه با خدا را همه بايد داشته باشند؛ اما شما كه مسؤول هستيد و يكى از مديريّتهاى بالا در دست شماست - شما كه مى گويم، يعنى ما مسؤولان، كه من خودم از شما به اين كار اولى هستم - جزو شايسته ترين افرادى هستيد كه بايد اين رابطه ويژه را با خدا داشته باشيد. نمازِ با توجّه و با حضور بخوانيد؛ به نوافل اهميت دهيد و سعى كنيد كه در روز مقدارى قرآن تلاوت كنيد. هيچ روزى بر شما نگذرد كه مقدارى قرآن - ولو ده آيه، پنج آيه - با تدبّر تلاوت نكنيد. اين، به شما نورانيّت مى بخشد. انتظار اين را نداشته باشيم كه اگر امشب نافله خوانديم، فردا مثلاً گشايش مهمّى در كارمان بشود و اثرش ظاهر گردد؛ نه. در دعاهاى ما، نفس رابطه با خدا، جزو بديهيّات و محكمات ادعيّه ماست و خداى متعال، متضرّعين اليه را مورد توجه و عنايت خاص قرار مى دهد. تضرّع، اين خواص را دارد.
با اين كه امام رضوان اللَّه عليه از سابق هم اهل عبادت بود - ما شنيده بوديم و اطّلاع داشتيم - اما اين اواخر كه به پايان عمر خود نزديكتر مى شد، با اين كه انسان وقتى پير و خسته مى شود، همچنان كه همه كارهاى ديگر برايش سخت مى شود، نماز خواندن و عبادت كردن و دعا خواندن هم سخت مى گردد، و جوان همچنان كه ورزش را راحت مى كند، عبادت را هم راحت تر انجام مى دهد و نماز را هم راحت تر مى خواند - در عين حال پيرى و از كارافتادگى تضرّع و توجّه و اهتمام و گريه اش هم بيشتر مى شد و خداى متعال هم به همان نسبت، كارها را درست مى كرد و جور مى آورد.
اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند متعال به شما توفيق عنايت كند و در همه حال مشمول عنايات پروردگار باشيد و خداوند در همه مراحل به شما كمك كند. الحمدللَّه آدم احساس مى كند كه ان شاءاللَّه عنايات الهى شامل حال اين دولت و رئيس جمهور محترم و عزيز هم هست. همين كه بحمداللَّه ايشان به سهولت توانستند كارِ انتخاب وزرا را انجام دهند و وزراى دلخواه و مورد علاقه خودشان را كه بتوانند با ايشان كار كنند، بيابند و راحت به مجلس ببرند و مجلس هم راحت رأى داد، نشان دهنده اين است كه خداى متعال اراده فرموده كه كارها را پيش ببرد و ان شاءاللَّه بعد از اين نيز همين طور خواهد بود؛ «و من كان للَّه كان اللَّه له»(3). خدا ان شاءاللَّه با شما خواهد بود.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) نهج البلاغه: نامه 53
2) نهج البلاغه: نامه 53
3) بحارالانوار، ج 82، ص 197
خداى متعال را سپاسگزاريم كه اين آرزوى ديرينه را، كه دولت جناب آقاى خاتمى به بهترين شكلى و در نزديكترين زمانى بتواند وارد صحنه كار و تلاش و مأموريت خود شود، برآورده كرد و بحمداللَّه شما در وقت مقرّر قانونى توانستيد اين وظيفه حساس را برعهده گيريد.
در ابتدا ياد شهيدان عزيز اين روز - رجايى و باهنر - را گرامى مى داريم. البته اين دو نفر، دو شخص بودند؛ ليكن فضايل انقلابى و دينى و تقوايى در آنها آن قدر بارز بود كه خوشبختانه در جامعه ما يك جريان محسوب مى شوند. وقتى كه هفته دولت مى شود و اسم شهيد رجايى و شهيد باهنر مى آيد، مردم در ذهنشان نيست كه فقط از دو شهيد تجليل مى كنيم؛ مى فهمند كه يك جريان فكرى و عملى و انقلابى است كه مورد تجليل قرار مى گيرد. شما هم كه اجتماع فرموديد، احترام به آن بزرگواران است. ان شاءاللَّه كه خداوند ارواح طيّبه همه شهدا و آن دو بزرگوار را مشمول رحمت خودش كند و به خاطر زحمتى كه كشيدند و اخلاصى كه ورزيدند، در اعلى درجات عليّين، به آنها پاسخ و پاداش دهد.
همچنين از برادر گراميمان آقاى هاشمى رفسنجانى يادِ نيك مى كنيم كه در سالهاى متوالى، مثل اين روزها، ما با ايشان و دولتشان مى نشستيم و مطالبى را مربوط به آينده و وضع كشور ايشان مى گفتند و ما مى گفتيم. بحمداللَّه احساس مى كنم كه اين خلأ پر شده و دولت جديد، با نفس تازه، با روحيه خوب و با استحكام وارد ميدان شده است. ان شاءاللَّه زحماتى كه آن برادران عزيز - شخص آقاى هاشمى و دولتشان - كشيدند، مورد شكر و قبول پروردگار قرار گيرد و ان شاءاللَّه حسنه جاريه اى در كشور باشد و شما هم طبق تكاليف و وظايف خودتان، آنچه را كه تشخيص مى دهيد اين كشور به آن احتياج دارد، به بهترين وجهى انجام دهيد و بتوانيد جاى پاى نيكى از خودتان در تاريخ اين كشور باقى بگذاريد.
به مناسبت هفته دولت، من جز يادآورىِ چند نكته به شما برادران عزيزم، عرض ديگرى ندارم. البته مطالبى كه آقاى خاتمى فرمودند و بارها هم تكرار كرده اند، واقعاً چيزهايى است كه دولت و كشور ما به آن نياز دارد و مى بينيم كه بحمداللَّه دولت جديد هم بر اين اساس شكل گرفته است. اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند، شروع اين مرحله جديد را بر شما مبارك كند. مباركى حقيقى آن وقتى خواهد شد كه بتوانيد وظايف سنگينى را كه برعهده تان است، انجام دهيد و انتظار بحق و بجايى را كه مردم دارند، برآورده كنيد. البته انتظارات مردم چيزهايى نيست كه در طول مدّت كوتاهى برآورده شود. آنچه مردم از شما توقّع دارند، اين نيست كه در كوتاه مدّت همه مشكلات اقتصادى برطرف شود، همه كارهاى اساسى در اين مملكت شكل گيرد و همه ى كارها به جريان افتد. مردم، مردمِ هوشيارى هستند و آنچه از دولتها انتظار دارند، حركت معقول و منطقى به سمت اهدافى است كه اعلام شده است. ان شاءاللَّه خداى متعال هم توفيق خواهد داد، تا آنچه را كه شما به مردم گفتيد و وعده داديد و مردم هم آنها را قبول كردند و از شما توقّع دارند، در كمترين زمانى بتوانيد انجام دهيد.
اما من در همين جا به همه توصيه مى كنم؛ هم به مسؤولان، كه عجله نكنند و كار شتابزده انجام ندهند؛ هم به مردم، كه توقّعِ دور از منطق نداشته باشند و خيال نكنند كه در ظرف مدت شش ماه يا يك سال، همه مشكلات حل خواهد شد. البته وقتى حركت شروع شد، آثار حركت نشان داده خواهد شد. يعنى شش ماه، يك سال كه بگذرد، معلوم مى شود كه دولت كار و حركت مى كند. مردم هم اين را از شما مى خواهند. من گمان نمى كنم كه مردم عزيز ما، بيش از اين هيچ توقّعى از دولتها داشته باشند كه در آن جهاتى كه مورد نظر است، برنامه هايى را كه مصلحت است و مورد خواست مردم و اراده دولت، آنها را انجام دهند.
علاوه بر آنچه كه آقاى خاتمى فرمودند، من مى خواهم دو، سه تذكّر به شما عزيزان عرض كنم. يكى اين است كه در زمينه كارها بايد اساس را مردم قرار داد. اين، حرف كلّى است. همه اين حرف را مى زنند؛ هيچ كس هم منكر اين حرف نيست. تازگىِ اين حرف در اين جاست كه اگر بخواهيم توجّه بكنيم، گاهى اوقات منافع و خواست عامّه مردم، با منافع گروههاى خاص تعارض پيدا مى كند. اين، جايى است كه بسيار حسّاس است. برادرانى كه با مسائل دولتى و مديريتهاى كلان سروكار دارند، خوب مى توانند مصداقهاى اين را پيدا كنند. شايد الان اگر من بخواهم بيان كنم، در ذهن خودم مصداقهاى فراوانى وجود دارد كه البته بناى بر ذكر مصداق نيست.
جاهايى است كه اگر اقدامى را در زمينه صنعت، در زمينه مسائل اقتصادى، در زمينه مسائل پولى، در زمينه مسائل فرهنگى و در زمينه مسائل گوناگون انجام دهيم، به نفع مردم است؛ اما گروههاى خاصّى در جامعه هستند - گروههاى پولى، مالى، اقتصادى، ثروتمندان، گروههاى فرهنگى و گروههاى سياسى - كه اينها متضرّر خواهند شد. اين، آن نقطه حسّاس است. آن صراط مستقيم، اين جا معلوم مى شود. اين، جاى همان فرمايش اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام است كه «فانّ سخط العامة، يجحف برضى الخاصة»(1). يعنى اگر يك وقت مردم خشمگين بودند، خشنودى گروههاى خواص به كل نابود خواهد شد و بر باد خواهد رفت. سخط و خشم عمومى، خشنودى گروههاى خاص را پايمال خواهد كرد. گيرم كه چند صباحى، ما در فلان سياستى كه اعمال كرديم و فلان كارى كه اجرا نموديم، چهار نفر از گروههاى خاص يا گروههاى پولى و مالى را هم از خودمان راضى كرديم؛ اما اگر خداى ناكرده با اين كار، مردم را ناراضى كرده باشيم، اين نارضايى مردم مثل توفانى مى آيد و همه اينها را در مى نوردد. اين، هيچ ارزشى ندارد. بعد عكسش را مى فرمايند: «وانّ سخط الخاصّة، يغتفر مع رضى العامة(2)». يعنى اگر فرض كنيم كه گروههاى خاصّ سياسى، اقتصادى، فرهنگى و غيره، سرِ سياست و عملى از ما خشمگين و ناراضى شدند و گفتند كه دولت چرا اين كار را انجام داد، چنانچه «يغتفر مع رضى العامة»؛ يعنى وقتى كه عامه و - به تعبير امروز ما - توده مردم خشنود و راضى باشند، خشم آن گروهها قابل بخشايش است. بايد اين را فكر كرد.
عزيزان من! هر انسان عاقلى و هر مجموعه اى بايد بگردد، لشكريان با اخلاص و با صدق خودش را جستجو كند. امام بزرگوار ما، بزرگترين هنرش اين بود كه لشكر خود را شناخت و پيدا كرد و دانست كه در روز بعد، چه كسى به داد او خواهد رسيد و چه كسى سخن او را خوب گوش خواهد كرد. شما ببينيد چه كسانى به سخنان امام گوش كردند؟ خوشبختانه صحنه جنگ تحميلى كه از چندين سو براى ما درس است، از اين جهت هم براى ما درس است. آن روزى كه امام در سال پنجاه و هشت سرِ قضيه پاوه كلمه اى گفتند، ساعت حدود سه ونيم، چهار بعدازظهر بود كه من به طرف جماران مى رفتم. اصلاً قيافه شهر، قيافه دگرگون شده اى بود و مردم همين طور بى اختيار راه افتاده بودند. اين حالت، تقريباً با فراز و نشيبها و كم و زيادهايى، تا سال شصت و هفت ادامه داشت. وقتى كه امام اشاره اى مى كرد، فريادى مى كشيد و دستورى مى داد، چه كسانى مى رفتند؟ آنها لشكر حقيقى شمايند؛ آنها را دريابيد.
البته يك دولت، براى گروه يا دونِ گروهى فكر نمى كند. امنيت براى همه است. فرقى هم نمى كند كه آن همه اى كه ما مى گوييم، جزو مخلصان دولت باشند يا نباشند. ولو آنهايى كه مخلص دولت هم نيستند، بايد امنيت داشته باشند. آنهايى كه با دولت روابط چندان صميمانه اى ندارند، بايستى امكان كار و تلاش داشته باشند. شكّى نيست كه خدمات شما متعلّق به همه است. شما براى جمعى يا دونِ جمعى كار نمى كنيد؛ اما بدانيد كه در ميان اينها، آن كس كه وقتى شما فرياد استمداد بلند كرديد، به داد شما خواهد رسيد، كيست. فرض كنيم، اگر يك روز احتياج به اين داشتيد كه برق كم مصرف شود و اعلان كرديد كه برق كم مصرف كنيد، ببينيد چه كسانى به حرف شما گوش مى كنند و چه كسانى اعتنا نمى كنند و در منزلشان، صد برابر آن آدمى كه با دو شعله برق، مصرف معمولى دارد، مصرف خود را بالا مى برند؛ يعنى به فكر شما نيستند. ببينيد اينها چه كسانى هستند. به نظر من، اينها را خيلى راحت مى شود شناخت.
من خواهش مى كنم كه در همه بخشها - در زمينه فرهنگ، در زمينه مسائل سياسى و در زمينه امنيت - مسأله «رضى العامة و سخط العامة» را در مقابل «رضى الخاصة و سخط الخاصة» در نظر بگيريد؛ ببينيد آنهايى كه فرياد و استصراخ شما را در هنگام لازم جواب مى دهند، چه كسانى هستند.
نكته ديگرى كه به نظرم رسيد به شما عرض كنم، اين است كه يكى از شعارهاى بسيار خوبِ جناب آقاى خاتمى - كه من از اوّلى كه آن را از ايشان شنيدم، واقعاً خدا را شكر كردم - مسأله «قانونگرايى» بود. اين، حرف خيلى خوبى است و خوشبختانه اين را شما بارها تكرار كرده ايد. در دوره انتخابات گفتيد، در مجلس گفتيد، اين جا و آن جا گفتيد. من مى خواهم عرض كنم كه تا لحظه آخر، به اين شعار تمسّك كنيد و بدانيد كه قانونگرايى كار سختى هم هست؛ اما با وجود سختيهايش، در كوتاه مدّت و بلند مدّت، فوايدش از بى قانونى بهتر است. وقتى كه انسان سوار اتومبيل است و مى خواهد به منزل برسد، ممكن است از راه ميانبُر، ورودِ ممنوعى مسير خود را انتخاب كند. اگر شما از اين راه رفتيد و به منزل رسيديد، به نظرتان فايده نقدى وجود دارد؛ اما خطراتى كه در اين راه هست، به مراتب غيرقابل مقايسه با آن سود است. تمام قوانين همين طورند. از قانون اساسى - كه اساس كار ماست - گرفته، تا قوانين عرفى و عادّى و معمولى كه در مجلس شوراى اسلامى تصويب مى شود، تا احياناً مصوبات بعضى از مراكز ديگر مثل هيأت عمومى قوّه قضاييّه - كه در حكم قانون است - تا مصوّبات شوراى عالى انقلاب فرهنگى، كه آن هم مصوّباتش در حكم قانون است. آنچه كه آنها معيّن مى كنند و به مسؤولان راهبرد مى دهند، ارزشش بيشتر است.
البته اين حرف هم - همان طور كه عرض كردم - حرفى آسان است كه در مقام عمل دشواريهايى دارد. بعضى قانون را طورى عمل مى كنند كه اصحاب سبت عمل كردند! اصحاب سبت هم عين مُرّ قانون عمل كردند؛ يعنى خدا گفته بود روز شنبه ماهى نگيريد، اينها هم روز شنبه ماهى نگرفتند. بله؛ كار كوچكى كردند كه آن هم رسماً منع نشده بود و آن، اين بود كه حفره هايى درست كردند، ماهيها داخل آن حفره ها آمدند، راه آن حفره ها را در روز شنبه بستند، تا ماهى نتواند برگردد! روز شنبه اين كار را كردند، روز يكشنبه همان ماهيها را گرفتند! اين، ظاهر قانون است. اگر شما نگاه كنيد، اين مثل همان كلاه شرعيهايى است كه يك رباى سنگين كذايى را با يك شاخه نبات جا به جا مى كردند! قانون بود، ظاهر شرع بود؛ اما امام بزرگوار رضوان اللَّه عليه كه يك فقيه قوىِ آگاه به لبّ و روح دين بود، قبل از اين كه تشكيل حكومت بدهد، اين را منع كرد. جزو فتاوى ايشان - كه در دوران مبارزه، ما به آن فتوا افتخار مى كرديم و همه جا هم نقل مى نموديم - منع حيل ربا بود. ايشان مطلقاً حيل ربا را منع كرد. شما آقايان، حيل قانون را هم منع كنيد و جلوش را بگيريد. بعضى از شركتها و بعضى از مجموعه هاى على الظّاهر قانونى، حامل باطن اصحاب السّبتى هستند. مواظب باشيد كسانى كه مى خواهند از قانون بگريزند، شما را به اين دام نيندازند؛ نيايند شما را قانع كنند كه اين كار قانونى است.
نكته ديگر اين است كه عزيزان من! زمان را قدر بدانيد. شما الان چهار سال وقت داريد. اين چهار سال، مثل طَرفةالعينى خواهد گذشت. واقعاً چهار سال، زمان خيلى كوتاهى است. اگر كسى كار كند و از هر لحظه اش استفاده نمايد، سرمايه عظيم و مغتنمى است. چنانچه خداى نكرده بگوييم حالا كه وقت داريم، هنوز كه چهار سال يا سه سال و نيم وقت هست، و تسويف كنيم - كه اين تسويفى كه در روايات ما هست، معنايش اين است؛ سوف افعل، سوف افعل: خواهم كرد، خواهم كرد - و دائماً كار را به تأخير بيندازيم، يك وقت مى بينيد كه چهار سال تمام شد،ولى چيزى در دستمان نيست! از همين لحظه اوّل، دقايق را قدر بدانيد و آن كار مهمّ اساسى را كه مى خواهيد آخر انجام دهيد، همين اوّلِ كار انجام دهيد.
حرف آخرى كه مى خواهم عرض كنم اين است كه غير از ارتباطات رسمى و معمولى در نظام اسلامى، شما بدون اتّكا و توكّل به خدا و ارتباط ويژه با او، توفيق لازم را به دست نخواهيد آورد. توفيق از سوى خداست؛ جبر نيست. توفيق، يعنى جور كردن و جور آوردن و موافق طبع و موافق خواست آوردن كار. اين، معناى توفيق است؛ نه اين كه وقتى مى گوييم خدا توفيق داد، يعنى پشت گردن آدم را گرفت كه اين كار را انجام دهد. باز هم اراده خودِ شماست كه كار را انجام مى دهد؛ اما توفيق از طرف پروردگار است. اگر اين توفيق و جور آمدن كار و فرصت لازم كار را مى خواهيد، بايد با خدا رابطه مستقيم برقرار كنيد؛ رابطه تضرّع، رابطه خواست، رابطه ويژه.
اين رابطه با خدا را همه بايد داشته باشند؛ اما شما كه مسؤول هستيد و يكى از مديريّتهاى بالا در دست شماست - شما كه مى گويم، يعنى ما مسؤولان، كه من خودم از شما به اين كار اولى هستم - جزو شايسته ترين افرادى هستيد كه بايد اين رابطه ويژه را با خدا داشته باشيد. نمازِ با توجّه و با حضور بخوانيد؛ به نوافل اهميت دهيد و سعى كنيد كه در روز مقدارى قرآن تلاوت كنيد. هيچ روزى بر شما نگذرد كه مقدارى قرآن - ولو ده آيه، پنج آيه - با تدبّر تلاوت نكنيد. اين، به شما نورانيّت مى بخشد. انتظار اين را نداشته باشيم كه اگر امشب نافله خوانديم، فردا مثلاً گشايش مهمّى در كارمان بشود و اثرش ظاهر گردد؛ نه. در دعاهاى ما، نفس رابطه با خدا، جزو بديهيّات و محكمات ادعيّه ماست و خداى متعال، متضرّعين اليه را مورد توجه و عنايت خاص قرار مى دهد. تضرّع، اين خواص را دارد.
با اين كه امام رضوان اللَّه عليه از سابق هم اهل عبادت بود - ما شنيده بوديم و اطّلاع داشتيم - اما اين اواخر كه به پايان عمر خود نزديكتر مى شد، با اين كه انسان وقتى پير و خسته مى شود، همچنان كه همه كارهاى ديگر برايش سخت مى شود، نماز خواندن و عبادت كردن و دعا خواندن هم سخت مى گردد، و جوان همچنان كه ورزش را راحت مى كند، عبادت را هم راحت تر انجام مى دهد و نماز را هم راحت تر مى خواند - در عين حال پيرى و از كارافتادگى تضرّع و توجّه و اهتمام و گريه اش هم بيشتر مى شد و خداى متعال هم به همان نسبت، كارها را درست مى كرد و جور مى آورد.
اميدواريم كه ان شاءاللَّه خداوند متعال به شما توفيق عنايت كند و در همه حال مشمول عنايات پروردگار باشيد و خداوند در همه مراحل به شما كمك كند. الحمدللَّه آدم احساس مى كند كه ان شاءاللَّه عنايات الهى شامل حال اين دولت و رئيس جمهور محترم و عزيز هم هست. همين كه بحمداللَّه ايشان به سهولت توانستند كارِ انتخاب وزرا را انجام دهند و وزراى دلخواه و مورد علاقه خودشان را كه بتوانند با ايشان كار كنند، بيابند و راحت به مجلس ببرند و مجلس هم راحت رأى داد، نشان دهنده اين است كه خداى متعال اراده فرموده كه كارها را پيش ببرد و ان شاءاللَّه بعد از اين نيز همين طور خواهد بود؛ «و من كان للَّه كان اللَّه له»(3). خدا ان شاءاللَّه با شما خواهد بود.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) نهج البلاغه: نامه 53
2) نهج البلاغه: نامه 53
3) بحارالانوار، ج 82، ص 197