بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداةالمهديّين المعصومين. سيّما بقيةالله في الارضين.
هشتمين سالگرد رحلت امام بزرگوار، فرصت تازه اي براي ملتِ قدردان و وفادار ايران است که يکبارِ ديگر، ميزان علاقه و عشق و وفاداري خود را به آن رهبر راحلِ عظيم الشّأن ابراز کند و بحمدالله همان گونه که ملاحظه مي شود، با گذشت هشت سال از آن واقعه غم انگيز - که تا اعماق جان، اين ملت را مصيبت زده و داغدار کرد - اين حادثه بزرگ را به دست فراموشي نسپرده است و ياد و نام و خاطره امام، در ميان مردم و در دلهاي آنان، روز به روز شادابي و طراوت ديگري پيدا مي کند. غير از ملت ايران، ساير ملتهاي مسلمان، بلکه آزادگان عالم هم، ياد اين بزرگوار را فراموش نکرده اند و فراموش نخواهند کرد.
امسال به مناسبت حضور عظيم مردم در عرصه انتخابات - که نمايش بزرگ ديگري از فرمانبرداري ملت بزرگ و عظيم الشّأن ايران نسبت به وصاياي امام بزرگوار بود - مي توانيم به روح مقدّس آن بزرگوار شادباش بگوييم.
من در اين مناسبت، يک بار ديگر هشتمين سالگرد اين حادثه غم انگيز را به شما ملت بزرگ و باوفا تسليت عرض مي کنم و همچنين ياد فرزند ارجمند آن بزرگوار،مرحوم حاج سيداحمد آقا را که در مضجع پدر بزرگوار خود و در کنار آن عزيز ابدي خفته است، گرامي مي داريم و از خداوند متعال براي روح آن بزرگوار و فرزندشان و همه شهداي انقلاب اسلامي، خواستار لطف و فضل و رحمت هستيم.
در اين فرصت، دو مطلب را عرض مي کنم. يک مطلب درباره انقلاب بزرگي است که به اراده و همّت امام و با دست معجزنشان آن بزرگوار و تبعيّتِ عظيم ملت از او در ايران به وجود آمد. مطلب ديگر، مطلب کوتاهي درباره خصوصيتي از خصوصيات امام است که مي خواهم آن را بر مطلب اوّل مترتّب کنم. اصل صحبت من هم، همان مطلب دوم است.
امام بزرگوار، نهضت عظيمي را در ايران سازماندهي کرد که ابعاد آن از ايران فراتر بود. بهره مندان از اين انقلاب، فقط ملت ايران نبودند؛ بلکه جهان اسلام و - با يک ديد - فراتر از جهان اسلام را هم شامل مي شد. در ايران، تأثير و نتيجه کوتاه مدّتِ بسيار مهمّي که بر اين نهضت مترتّب شد، دگرگوني نظام سياسي در اين کشور بود. امام بزرگوار به کمک اين ملت بزرگ، يک نظام سياسي فاسد و وابسته و منحرفي را برانداخت و به جاي آن، نظام سالم و مستقلّ و کارآمدي را در کشور ايران برسرِ کار آورد. توجّه به تفاوتها و تقابلهاي اساسي اين دو نظام، نکته مهمّي است که در اين صحبت کوتاه و مقدّمه مطلب دوم، به طور مختصر به آن اشاره مي کنم.
آن نظام سياسي اي که امام بزرگوار ما با نهضت خود و به کمک اين ملت از بين برد - يعني نظام فاسد و وابسته پادشاهي - نظامي بود که سردمداران و مسؤولان و رؤساي آن، به سرنوشت ملت ايران و جوانان اين کشور اهميتي نمي دادند و کشور و ملت را به سمت وابستگي هر چه بيشتر سوق مي دادند. سعادت مردم به عنوان يک هدف، براي آنها مطلقاً مطرح نبود. اداره کشور، با الگوهاي غلط و نامتناسبي انجام مي شد، که از کشورهاي بيگانه به طور ناقص گرفته شده بود و تازه همان هم اجرا نمي شد؛ يعني يک نظام استبدادي و ديکتاتوري محض، تحت نامهاي گوناگون و با روشهايي که هيچکدام از آن روشها، برخاسته از اراده و خواست ملت و متوجّه به مصالح آنها نبود.
در نظام وابسته منسوخ و برافتاده قبل از انقلاب، مردم دچار فساد و بي بند و باري بودند، يا به تعبير درست تر، به سمت فساد و بي بند و باري و خودباختگي و بي ايماني سوق داده مي شدند. يعني حرکت ملت را اين طور تنظيم کرده بودند که روز به روز در کشور، بي ايماني همه گيرتر شود و مردم از ايمان معنوي درست محروم بمانند و به فساد و بي بند و باري کشانده شوند و خودباختگي در مقابل بيگانگان در آنها تقويت گردد و استقلال اقتصادي و فرهنگي در کشور، مفهومي نداشته باشد. جهت کلّي حرکت در آن نظام منسوخ و فاسد، اين بود.
در اين مرحله، هنر بزرگ امام بزرگوار در اين بود که به جاي آن نظام فاسد، يک نظام سياسي در اين کشور برقرار کرد که به جاي بي اعتنايي به مردم، عشق به مردم بر آن حاکم است. به جاي بي توجّهي به سرنوشت ملت، بخصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملت و عشق به سرنوشت جوانان و اهميت فوق العاده به آنها در آن مطرح است. به جاي خودباختگي در مقابل بيگانگان، خودباوري در ميان مردم روز به روز توسعه پيدا مي کند. به جاي وابستگي سياسي و اقتصادي و فرهنگي به بيگانگان، استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي هدف قرار گرفته است.
ملت ايران، در بينش نظام سياسي اي که امام بزرگوار در اين کشور برقرار کرد، نيازي ندارد که روشهاي زندگي خود را از ديگران تقليد کند و ياد بگيرد؛ زيرا داراي فرهنگ غني و عميقي است. اسلام را دارد، آموزشهاي قرآني را دارد، دستورات الهي را دارد، سنتهاي اصيل ملّي و بومي خود را دارد و مي تواند يک زندگي شيرين، زيبا، باشکوه، مرفّه و همراه با عزّت را براي خود ترتيب دهد. تفاوت شکل نظام اسلامي اي که امام بزرگوار در اين کشور مستقر کرد، با نظام فاسدي که قبل از نهضت امام بزرگوار و قبل از وقوع معجزه عظيم زمان ما در اين کشور مستقر بود، اين قدر عميق و آشکار است. وقتي نگاه کنيد و دقّت نماييد، مي بينيد که همه نقاط منفي اي که در نظام منحطِّ پهلوي بر ملت ايران تحميل شده بود و جزو خصلتهاي ذاتي آن نظام سياسي بود، در نظام سياسي اي که امام بزرگوار در اين کشور به وجود آورد، به نقاطي که صد و هشتاد درجه با آن فاصله دارد، تبديل شده است.
در نظام اسلامي، مردم به خودشان ايمان و اعتقاد دارند؛ نظام سياسي براي خود احترام قائل است؛ زير بار تحميل قدرتمداران جهاني و سلطه استکباري نمي رود؛ استقلال کشور، متّکي به منافع و مصالح خودِ اين مردم است، نه متّکي به خواست و مصالح بيگانگان؛ مسؤولان کشور، منتخبان خودِ ملتند، نه تحميل شده به وسيله اجانب، يا به وجود آمده در کودتاهاي نظامي و با پول دشمنان. در آن نظام، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، هيچ نقشي نداشتند؛ اما در نظام اسلامي، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، همه نقش و تأثير را دارا هستند.
آنچه را که امام بزرگوار، با دست قدرتمند و معجزنشان خود به وجود آورد - که آن هم از ايمان و توکل و شخصيّت مستحکم او سرچشمه مي گرفت - بر اساس اسلام بود. يعني هدفهاي نظام اسلامي، هدفهاي اسلامي است؛ هدفهايي است که در قرآن و اسلام تعريف شده است. روشها و برنامه هاي نظام اسلامي هم، همان مقرّرات و برنامه ها و احکامي است که در منابع اسلامي تبيين و معيّن شده است؛ يعني نظام اسلامي، نظامي است که صددرصد برخاسته از اسلام است.
ادّعا نمي کنيم که واقعيت جامعه، صددرصد منطبق با اسلام است - اين، چيزي است که در بلند مدّت بايد تأمين شود - اما ادّعا مي کنيم که برنامه ها متّخذ از اسلام است؛ روشها برخاسته از مقرّرات اسلامي است و هدفها، هدفهايي است که به وسيله اسلام، براي بشر و جوامع بشري و آحاد انسان تعريف شده است. لذا آن نکته اي که عرض شد، آشکار مي شود؛ يعني چون متّکي به اسلام است، ابعاد آن از ابعاد ايران وسيعتر است.
در اين قريب نوزده سالي که از پيروزي انقلاب مي گذرد، يکي از نکاتي که تبليغات دشمنان همواره نسبت به نظام اسلامي مطرح کرده اند، عبارت از صدور انقلاب است. بارها هم مسؤولان جمهوري اسلامي گفته اند که ما نمي خواهيم انقلابمان را به کشورها و در ميان ملتها صادر کنيم؛ اما آنها باز هم تکرار مي کنند! مقصود آنها از صدور انقلاب، همين است که وقتي نظام اسلامي بر مبناي احکام اسلام و هدفهاي قرآني تنظيم شده باشد - که شده است - در هر جاي آفاق عالم که مسلماني زندگي مي کند، اين نظام و اين انقلاب را از خود مي داند، به آن افتخار مي کند و از عزّتش، احساس عزّت دارد.
امروز جمهوري اسلامي، در صحنه هاي سياسي و بين المللي و در عرصه سازندگي کشور و در نمايشهاي سياسي عظيمي که اين ملت به وجود مي آورد - مثل همين مسأله انتخابات، يا بقيه عرصه هايي که مردم در آن حضور پيدا مي کنند - سربلند است. هرگاه يکي از اينها به وجود مي آيد، يکي از نمونه هاي عزّت و استقلال هم ظاهر مي شود. هر جاي عالم، مسلماني زندگي مي کند، وقتي اين خبر را مي شنود، احساس عزّت مي کند. چرا؟ چون نظام جمهوري اسلامي را متعلّق به خودش مي داند و اين به خاطر آن است که امام بزرگوار - طرّاح و معمار اين انقلاب - اين نظام را بر اساس هدفهاي اسلامي به وجود آورد و به آن، جنبه فرامرزي و جهاني و بين المللي داد.
نمي توانند اين نظام را در چارچوب مرزهاي ايران محبوس کنند. مسلمانان دنيا، اين نظام را از خود مي دانند و اين همان چيزي است که استکبار را به شدّت خشمگين مي کند. اسم اين را صدور انقلاب مي گذارند؛ يعني همان تعبيري که انقلابيّون مارکسيست، در دهه هاي ميانه قرن بيستم، به آن افتخار مي کردند؛ در حالي که ما به آن معنا و به آن صورت، معتقد به صدور انقلاب نيستيم. وقتي که اين انقلاب، اسلامي است، پس همه مسلمانان عالم، به آن علاقه مند و معتقدند و آن را از خود مي دانند.
ملاحظه کرديد که امام بزرگوار در طرّاحي اين انقلاب و در تنظيم نظام سياسي بر اساس اين انقلاب - يعني تشکيل حکومت و نظام جمهوري اسلامي - به فضل پروردگار و به هدايت الهي، روشي را برگزيد که روش پيامبران و بندگان متّصل به منبع غيب است. اين، به خاطر آن است که امام، قرآن را دوست مي داشت، خود شاگرد مکتب قرآن بود، با قرآن مأنوس بود، از قرآن استمداد مي کرد و قرآن براي او برنامه زندگي به حساب مي آمد. اين، يکي از نتايج و آثار بزرگ و شکوهمند آن حقيقت است.
مطلب دومي که درباره امام است و من آن مطلب را امروز مي خواستم عرض کنم و به اختصار در ميان مي گذارم، اين است که چنين حرکت عظيمي، معمولاً و عادتاً با يکي از دو آفتِ «تحجّر» يا «انفعال» مواجه مي شود. چنين کار بزرگي، آفاتي دارد و آفت بزرگ چنين حرکت عظيمي با اين ابعاد وسيع - همان طور که گفتم - يکي از دو آفت «تحجّر» يا «انفعال» است.
تحجّر اين است که، کسي که مي خواهد کار بزرگي را با اين عظمت انجام دهد، نتواند نيازهاي زمان و لوازم هر لحظه لحظه زندگي يک ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در يک وضعيت ايستا و بدون انعطاف، حکم نمايد و کار کند و پيش برود. اين، امکان پذير نيست. معناي تحجّر آن است که، کسي که مي خواهد از مباني اسلام و فقه اسلام، براي بناي جامعه استفاده کند، به ظواهر احکام اکتفا نمايد و نتواند کشش طبيعي احکام و معارف اسلامي را، در آن جايي که قابل کشش است، درک کند و براي نياز يک ملت و يک نظام و يک کشور - که نياز لحظه به لحظه است - نتواند علاج و دستور روز را نسخه کند و ارائه دهد. اين، بلاي بزرگي است.
اگر در رأس نظامهاي سياسي اي که براساس اسلام، يا تشکيل شده است، يا در آينده تشکيل خواهد شد، چنين روحيه اي وجود داشته باشد، يقيناً اسلام بدنام خواهد شد و منبع لايزال معارف و احکام اسلامي نخواهند توانست جامعه را پيش ببرند. امام، خود را از اين آفت مبّرا کرد. به خاطر طول سالهايي که فقهاي شيعه و خودِ گروه شيعه، در دنياي اسلام به قدرت و حکومت دسترسي نداشتند و فقه شيعه، يک فقهِ غيرحکومتي و فقهِ فردي بود، امام بزرگوار، فقه شيعه را به سمت فقه حکومتي کشاند.
همچنان که اهل فن اطّلاع دارند، در ميان کتب فقهي شيعه، بسياري از مباحثي که مربوط به اداره کشورند - مثل مسأله حکومت، مسأله حسبه و چيزهايي که با کارهاي جمعي و داشتنِ قدرت سياسي ارتباط پيدا مي کند - چند قرن است که جايشان خالي است. بعضي از آنها، از اوايل هم در کتب فقهي شيعه، مورد تعرّض قرار نگرفته است؛ مثل همين مسأله حکومت. بعضي مسائل مثل مسأله جهاد - که يک مسأله اساسي در فقه اسلام است - چند قرن است که از کتب فقهي استدلالي شيعه، بتدريج کنار گذاشته شده و در اغلب کتب فقهي استدلالي، مورد توجه قرار نگرفته است.
علّت هم معلوم است. فقهاي شيعه، در اين مورد تقصير يا قصوري نکرده اند. براي آنها، اين مسائل مطرح نبوده است. شيعه، حکومت نداشته است. فقه شيعه، نمي خواسته است جامعه سياسي را اداره کند. حکومتي در اختيار او نبوده است که جهاد بخواهد آن حکومت را اداره کند و احکامش را از کتاب و سنّت استنباط نمايد. لذا فقه شيعه و کتب فقهي شيعه، بيشتر فقه فردي بود؛ فقهي که براي اداره امور ديني يک فرد، يا حدّاکثر دايره هاي محدودي از زندگي اجتماعي، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال آن کاربُرد داشت.
شايد بشود به جرأت گفت که فقه شيعه، عميقترين فقه هاي اسلامي است. يعني کتب فقهي فقهاي اماميّه، از لحاظ عمق، از همه کتب فقهي اي که ما ديده ايم، به طور معدّل عميقتر و دقيقتر است؛ امّا اين مباحث و اين گرايش در زمينه هاي مختلف، در آن وجود نداشته است.
امام بزرگوار، فقه شيعه را از دوراني که خود در تبعيد بود، به سمتِ فقه اجتماعي و فقه حکومتي و فقهي که مي خواهد نظام زندگي ملتها را اداره کند و بايد پاسخگوي مسائل کوچک و بزرگ ملتها باشد، کشاند. اين، يعني نطقه مقابل آن آفتي که گفتيم تحجّر است. حتّي در اواخر سالهاي عمرِ بابرکت امام بزرگوار، مسائلي که به ظاهر جزئي مي نمود - اما با توجّه به اين که يک خط و يک سَمتگيري را به فقهاي شيعه نشان مي داد، بسيار مهم بود - پيش آمد و ايشان باز هم نشان داد که آن کسي که مي خواهد نظام را اداره کند؛ آن فقهي که مي خواهد يک ملت يا مجموعه عظيمي از انسانها و ملتها را اداره کند، بايستي بتواند شرايط زمان را بشناسد و پاسخ هر نيازي را در هنگام آن نياز، به آن بدهد و نمي تواند در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و همه مسائلِ زندگي مردم، نقطه اي را بي پاسخ بگذارد.
آفت دومي که در چنين مواردي، مسؤولان و رهبران و گردانندگان اجتماعات را تهديد مي کند، اين است که آنها را دچار انفعال و خودباختگي کنند و و در موضع تأثيرپذيري ناخواسته از اراده ديگران قرار دهند. امام بزرگوار، در مقابل اين آفت دوم هم مثل کوه ايستاد. آن چيزي که بايد مورد توجّه قرار گيرد و من اصرار دارم که مردم عزيز ما - بخصوص جوانان - و همچنين مسؤولان بخشهاي مختلف نظام مقدّس جمهوري اسلامي به آن توجّه کنند، اين است که دشمنان نظامِ جمهوري اسلامي، وقتي نمي توانند در ميدان مبارزه روياروي، کار مؤثّري با اين نظام انجام دهند؛ يعني نمي توانند به آن ضربه نظامي بزنند؛ نمي توانند انفجار داخلي درست کنند؛ نمي توانند ضربه هاي امنيتي بزنند؛ نمي توانند با محاصره اقتصادي، آن را به زانو درآورند - وقتي از همه اينها مأيوس مي شوند - يک راه برايشان باقي مي ماند و آن، اين است که نظام اسلامي و انقلابي را به مواضعي برخلاف اصولِ خود سوق دهند، يا به عبارت ساده تر و روشنتر، آن را وادار کنند که از گفته هاي خود در زمينه مسائل انقلاب برگردد؛ حرف و مواضع خود را تخطئه کند و خودش را دچار تناقض نمايد! اين را از چه راهي انجام مي دهند؟ از راه فشارهاي تبليغاتي، فشارهاي سياسي، فشارهاي فرهنگي. جو را آن چنان از فشار انباشته مي کنند که انسانهاي ضعيف النّفس، در مقابل اين فشار نمي توانند مقاومت کنند.
اگر بخواهيم يکي، دو مثال در زمينه مسائل سياسي عرض کنيم، بايد بگوييم که تا ده، پانزده سال قبل، مسأله فلسطين در دنياي اسلام، مسأله اي بود که همه به نامِ آن شعار مي دادند؛ بعضي صادقانه تر، بعضي همراه با ظاهرسازي؛ ولي به هر حال، همه حکومتهاي اسلامي، شعار مسأله فلسطين را اقلاً به زبان مي گفتند و تکرار مي کردند. فشار استکبار و دشمنان شروع شد. يعني همان کساني که از اوّل، باني غصبِ کشور فلسطين از يک ملت - يعني ملت فلسطين - و سپردن آن به دستِ يک مجموعه مهاجر و دروغين و يک ملت ساختگي بودند، شروع به فشارآوردن بر روي دولتها و شخصيّتها کردند.
ملت کنوني صهيونيستِ اشغالگر، يک ملت ساختگي است. هيچ عنصري از عناصر اصلي يک ملت در اشغالگران نيست، از جاهاي مختلف عالم، با ديدگاههاي مختلف، با مناشئ اجتماعي مختلف و با عقايد گوناگون آمده اند؛ صرفاً از جهت اين که به نژاد بني اسرائيل اتّصال و ارتباط دارند! قرنها از هم جدا بوده اند، ولي آنها را به عنوان يک ملت تلقّي کرده اند. يک ملت تصنّعي و دروغين؛ براي اين که بتوانند در اين نقطه حسّاس از جهان - يعني قلب خاورميانه و قلب جهان اسلام - پايگاهي براي استکبار باشند. روز اوّل، انگليسيها آنها را به وجود آوردند؛ امروز هم رژيم امريکا حداکثر استفاده را از آن مي برد و اهداف استکباري خود را تأمين مي کند.
همانهايي که اين زمينه را به وجود آورده اند، شروع به ايجاد فشارهاي تبليغاتي و سياسي بر روي دولتها و شخصيّتها و نظامهاي سياسي کرده اند و باب گفتگوهاي پشت پرده و رشوه دادنها و رشوه گرفتنها را باز گشوده اند و کاري کرده اند که اين شعار عمومي مسلمانان را بتدريج از زبان دولتها بگيرند؛ والّا از ملتها که نمي توانند بگيرند. همان کساني که پانزده يا بيست سال قبل، دولت صهيونيست را به عنوان دولت غاصب، مورد قطع رابطه و محاصره اقتصادي قرار داده بودند، امروز براي ايجاد ارتباط اقتصادي با او، مسابقه مي گذارند! اين، همان انفعال است. فشار گوناگون دستگاههاي متمرکز استکبار، چه از لحاظ تبليغات و چه از لحاظ مسائل اقتصادي و غيره، به قدري بر اينها به طور متوالي وارد مي آيد، که احساس مي کنند ناچارند عقب نشيني کنند، و عقب نشيني مي کنند. اين، خودباختگي و انفعال در زمينه مسائل سياسي است.
همين قضيه، به شکل بسيار خطرناکتر، در زمينه مسائل اعتقادي و مواضع اصولي مطرح مي شود. در اواسط اين قرن، بسياري از کساني که با اتّکا به موج چپ، در آفريقا و آسيا، انقلابها و نظامهايي به وجود آوردند، بعد از گذشت پنج سال، ده سال، پانزده سال، زير فشار دشمنان مسلّط و دارندگان زر و زور و بوقهاي تبليغاتي، همه مواضع اصولي خودشان را از دست دادند و بتدريج به آنها نزديک شدند! فقط اسمهايشان با هم فرق داشت؛ اما باطنشان يکي بود.
خطر بزرگي که انقلابها و اصالت ملتها را تهديد مي کند، اين خطر است. خطر بزرگي که صاحبان فکر و انديشه را در کشورها تهديد مي کند، اين خطر است. امام، در مقابل اين خطر، مثل کوه استوار ايستاد؛ «کالجبل لا تحرکه العواصف.» از ساعت اوّل، از نام نظام جمهوري اسلامي بگيريد، تا بقيه قضايا. آن روزها معمول بود که کلمه «دمکراتيک» را در کنار نام جمهوري بياورند؛ يعني يک کلمه غربي، داراي محتواي دوگانه. هم غربيها ادّعا مي کردند که ما دمکراتيک هستيم، هم کشورهاي سوسياليستي و شرقي آن روز مي گفتند ما دمکراتيکيم! در دنيا مُد بود که اسم کشورها و نظامهاي سياسي را دولت دمکراتيک فلان جا بگذارند. اصرار داشتند که اين کلمه را بر کلمه جمهوري اسلامي اضافه کنند. البته صرفِ اضافه کردن يک کلمه نبود؛ دنباله اين اضافه کردن، خيلي از حرفها و مسائل وجود داشت که امام با آن ديدِ تيزبين خود ديد.
امام از اوّل اعلام کرد: «جمهوري اسلامي؛ نه يک کلمه کم، نه يک کلمه زياد». جمهوري اسلامي، همان است که انسان از قرآن مي گيرد. در هر مرحله اي، بخصوص در سالهاي اوّل که هنوز قاطعيت امام بزرگوار براي تصميم گيرندگان جهاني در داخل دولتهاي استکباري، درست معلوم نشده بود، از اين فشارها زياد مي آوردند؛ ولي البته بعدها مأيوس شدند. اين، آن نکته اي است که همه بايد توجّه داشته باشند.
امروز هم همين معنا وجود دارد. دستگاههاي وابسته تبليغاتي استکبار، در راديوهايشان، يک کشور را به خاطر اعتقادات اصيلش، به باد تمسخر و استهزا مي گيرند؛ براي اين که ملتي را وادار به عقب نشيني کنند. اين راديوهاي بيگانه، با پولهاي گزافي که اداره مي شوند، براي همين است که ملتها را در مقابل موج مصنوعي جهاني - که آنها با تبليغات خودشان وانمود مي کنند - به احساس غربت وادار کنند. در همه قضايا هم دخالت مي کنند و نظرات اصيل ملتها را مورد تهاجم قرار مي دهند. ما از ملتهاي ديگر هم کم و بيش خبر داريم؛ اما بيشتر، از ملت و از مسائل اصولي خودمان اطّلاع داريم.
در همه زمينه ها - در قضيه زن، در قضيه حقوق بشر، در قضيه دمکراسي - اظهار نظر و دخالت مي کنند و ملت را به خاطر عقايد اصولي اش زير سؤال مي برند. در حالي که در همه اين قضايايي که امروز بوقهاي تبليغاتي استکبار، ملت ايران را متّهم مي کنند، مردم ما مي توانند با گردن برافراشته بايستند و در يک عرصه جهاني - اگر در عرصه بين المللي، چنين فرصتي به اين ملت بزرگ داده شود - اثبات کنند که در اين زمينه ها، خودِ غربيها از ملت ايران عقبترند.
يک مسأله، همين مسأله دمکراسي و مسأله حضور و دخالت مردم و مسأله آراءِ آنهاست. امروز شما ببينيد، ملت ايران در انتخاباتي که مربوط به گزينش رئيس جمهور است - يعني گزينش رئيس و مدير امور اجرايي کشور - و براي او مهم است، با درصد بالايي شرکت کرد و رأي داد؛ که من هر چه نگاه کردم، در اين سالهاي اخير، در هيچيک از کشورهاي غربي، در انتخاباتي که آنها خودشان بدان افتخار مي کنند، چنين حضوري از مردم مشاهده نشده است. ملت ايران، به دهان ياوه گوياني زد که نظام جمهوري اسلامي را به اين متّهم مي کردند که با مردم کاري ندارد و آراءِ مردم در آن داراي نقش نيست. ملت، به آنها تو دهني زد و نشان داد که نخير؛ اگر شما راهپيماييها را نمي بينيد؛ اگر حاضر نيستيد که حضور مردم را در صحنه هاي گوناگون پرهيجان اين انقلاب و اين کشور ببينيد؛ بياييد، اين يک نمونه و يک حضور آشکار و غيرقابل انکار را ببينيد.
جمهوري اسلامي، اين افتخار را دارد که تصميم گيري در آن، در مسائل مهمّي از اين قبيل، به عهده مردم است. مردم، اين امکان و اين ميدان را دارند و نظام جمهوري اسلامي از آنها مي خواهد که در اين ميدان وارد شوند و حضور پيدا کنند و اين حرکت را انجام دهند. البته تبليغات دشمن که با اين چيزها تمام نمي شود. تبليغات خصمانه دشمن، تبليغات استکباري، تبليغاتي که ناشي از غرض ورزي و عناد است، به خاطر واقعيت داشتن حرفها که نيست. چيزي را براي يک ملت و يک کشور و يک نظام بهانه مي کنند و به دروغ روي آن تبليغات مي نمايند.
مسأله زن هم همين طور است. در طول اين نوزده سال - از اوّل انقلاب تا کنون - نسبت به ديدگاه نظام جمهوري اسلامي و ديدگاه اسلامي درباره زن، به طور مستمر ياوه گويي کرده اند. اسلام، در مورد بينشي که نسبت به زنان و نقش بانوان در جامعه دارد - نقش فردي، نقش خانوادگي، نقش سياسي، نقش اجتماعي - مي تواند ادّعا کند که همه ملتهاي مدّعي بايد از او پيروي کنند. اگر قرار باشد که در اين زمينه، کشورهاي غربي پشت ميز محاکمه اي قرار گيرند و پاسخ دهند، بدون شک آبرويشان خواهد رفت.
در همين کشورهاي غربي، تا چند سال قبل از اين - نه خيلي زياد - زناني که در مراکز آموزش عالي تحصيل مي کردند، حق نداشتند مدرک کتبي تحصيلات عالي خودشان را بگيرند! در همين اواخر، در بعضي از کشورهاي غربي - از جمله در انگلستان - يکي از مجلاتّ يکي از کشورهاي غربي - که نمي خواهم از آن کشور و از آن مجلّه اسم بياورم - پيرزني را معرفي کرده بود که در سال 1917 - يعني تقريباً هفتاد سال قبل - در حدّ دکترا تحصيلات عاليه کرده است؛ ليکن به او مدرک تحصيل نداده اند! بعد سؤال مي کند، چرا مدرک تحصيل نداده اند؟ مي گويد که چون تا سال 1947 در انگلستان، به زناني که تحصيل مي کردند، مدرک تحصيلي نمي دادند و مي گفتند که زن نبايد مدرک تحصيلي بگيرد! اينها امروز آمده اند و در مقابل جمهوري اسلامي، مدّعي حقوق زن شده اند! در همان سالهايي که چنين حقارتهايي در فرهنگ غربي مشاهد مي شد، در ايران اسلامي، «بانوي اصفهاني» اجازه اجتهاد از مجتهدان درجه اوّلِ آن روز اسلام داشت و در اصفهان، حوزه تدريس فلسفه و فقهش را داير بود! اسلام، اين است.
تا اوايل اين سده - يعني تا دهه هاي دوم و سوم همين قرن ميلادي - در کشورهاي غربي، زنان مالکيت به معناي حقيقي نداشتند! يعني زني که شوهر مي کرد، بدون اجازه شوهرش نمي توانست در ثروت خود تصرّف کند. اين را با احکام اسلامي مقايسه کنيد که زنان را مستقل مي داند. مگر شوهر حق دارد که به زن بگويد تو در مال خودت اين کار را بکن، اين کار را نکن، اين تصرّف را بکن؟ در اسلام، چنين حقّي به شوهر داده نشده است. درباره مسأله زن، اينها آمده اند طلبکار نظام جمهوري اسلامي شده اند! چرا؟ چون در نظام اسلامي، بر اساس معارف اسلام، بي بندوباري راه ندارد و فساد و فحشا اجازه داده نمي شود.
اينها مي خواهند، همچنان که در نظام منحوس پهلوي، زن و مرد و پير و جوان را به سمت بي بندوباري سوق مي دادند، امروز هم همين کار را در نظام جمهوري اسلامي بکنند و همان بساط را به راه بيندازند. همان بلايي که امروز بر سر خود کشورهاي غربي آمده است، که امروز دلسوزان در کشورهاي غربي - و از همه بيشتر در امريکا - نگران فساد و بي بندوباري نسل جوان خودشان هستند، که ديگر از قابليت کنترل هم خارج شده اند و نمي توانند علاج کنند!
مي خواهند اين فساد را هم در کشورهاي اسلامي و در نظام اسلامي ما - که بر پايه قرآن است - به راه بيندازند. آن وقت با فشارهاي تبليغاتي، با تحقير، با تمسخر، با دروغ و با نسبتهاي خلاف واقع، مي گويند که زنان را شکنجه مي کنند! با گفتن اين دروغها، مي خواهند نظام اسلامي را دچار انفعال کنند و ملت و مسؤولان ايران، در مقابل اين حرفها مجبور به عقب نشيني شوند. حاشا و کلّا، چنين چيزي اتفاق نمي افتد.
ملت ايران، عزّت و سربلندي خود را از استقامت و خودباوري و نفي خودباختگي به دست آورده است. همه دنيا بايد بدانند که اين ملت، به سمت کمال و رفاه و علم و معرفت و گسترش فرهنگ و به سمت همه نيکيها و زيباييها پيش خواهد رفت؛ اما حتّي يک روز و يک ساعت هم تسليم فشارهاي دشمنان نخواهد شد.
راه ميان تحجّر و خودباختگي، راهي بود که امام انتخاب کرد. اين، درس بزرگ امام بود و توانست اين انقلاب را نجات دهد. امروز هم به فضل پروردگار، همان راه و همان خط در اين کشور مجرا و معتبر است و مسؤولان و فرزانگان و بزرگان و علما و سياستمداران و جوانان کشور و آحاد ملت، بر روي همين خط حرکت مي کنند. رحمت خدا بر آن روح پاک و فکر بلندي که راه را درست تشخيص داد، درست حرکت کرد و به نتايج درست آن دست پيدا کرد.
پروردگارا! تو را به اوليايت سوگند مي دهيم، روح مطهّر امام بزرگوار را روزبه روز و ساعت به ساعت، از تفضّلات خود بيشتر بهره مند فرما. پروردگارا! خطّ روشن آن بزرگوار را هر روز برجسته تر و نمايانتر گردان. پروردگارا! ملت ايران را در همه ميدانهاي بزرگ، موفق و پيروز گردان. پروردگارا! اين وحدت و اتّفاق و يگانگي و وحدت کلمه اي را که ميان اين ملت است، روزبه روز مستحکمتر کن. پروردگارا! مسؤولان کشور را - کساني که براي اين مردم، تعهّد خدمتگزاري کرده اند - در ادامه راهشان و در انجام کارهاي بزرگ و برداشتن بارهاي سنگين، کمک فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدّس ولي عصر ارواحنافداه را از ما راضي و خشنود فرما و ما را در حضور و غيبتش، از سربازان حضرتش قرار ده.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته