بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المکرّمين. سيّما بقيّةالله في الارضين. اللهم صلّ علي علي بن موسي الرّضا المرتضي، الامام التّقي النّقي و حجّتک علي من فوق الارض و من تحت الثّري. الصّديق الشّهيد صلاة کثيرة تامة زاکية متواصلة متواتره مترادفة. کافضل ما صليّت علي احد من اوليائک . قال الله الحکيم في کتابه: «يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم والله متمّ نوره ولوکره الکافرون. هوالذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدّين کلّه و لوکره المشرکون.»
اوّلاً ولادت با سعادت امام همام، حضرت علي بن موسي الرّضا عليه الصّلاةوالسّلام را که امسال با عيد نوروز مقارن و مصادف شده است، براي سال جديد و ملت عزيز و ميهن عزيز و گراميمان به فال نيک مي گيريم. ثانياً هم عيد نوروز و هم اين ولادت بزرگ را به همه شما عزيزاني که در اين جا اين اجتماع متراکم و با شکوه را تشکيل داده ايد و همچنين به همه ملت بزرگ ايران و به همه مسلمانان و معتقدان به اهل بيت نبوّت و رسالت و نيز به همه ايرانياني که در سراسر جهان هستند، تبريک عرض مي کنم.
امروز فکر کردم که از فرصت استفاده شود و ضمن اين که مسائل مهمّي را که مناسب مي دانم در آغاز اين سال جديد هجري شمسي عرض شود، يک نکته قرآني هم مطرح گردد. در واقع، آنچه به عنوان يک مسأله قرآني و اسلامي عرض مي شود، به نظر من با آن مطلبي که براي ملت عزيز ايران شنيدنش در اين ايام لازم است، منطبق است. آن نکته قرآني اين است که در آيات متعدّدي از قرآن کريم، خداي متعال وعده فرموده است که دين خدا و دين حق را در مقابل کارشکنيها و دشمنيها و حسادتها و کين ورزيهاي دشمنان در طول زمان، حفظ خواهد کرد. اين آيه شريفه اي که مربوط به سوره «صف» است، يکي از آن آيات است: «يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم». اين آيه کريمه، راه خدا و دين خدا را به نور، آن هم نور خدا تشبيه فرموده است. نور خدا چون منتسب به حضرت باريتعالي است، طبعاً از همه انواري که در ذهن بشر مي گنجد - مثل نور خورشيد و نور ستارگان و انوار قويتر از آن - به مراتب و به قدر بي نهايت قويتر است. دشمني دشمنان را هم به پُف کردن با دهان تشبيه کرده است. همان گونه که کسي پُف مي کند و نور شمع يا چراغي را خاموش مي کند، دشمنان مي خواهند پُف کنند و نور خدا را خاموش کنند! نور خدا طبعاً از همه آنچه که در ذهن بشر مي گنجد، قويتر است. اگر بگويند کسي نور خورشيد را با هواي ضعيفي که از دهان خارج مي کند، مي خواهد خاموش کند، عقلا بر اين تصميم احمقانه و کودکانه، خنده تمسخر مي زنند؛ چه رسد به نور خداي متعال.
قرآن کريم، دين حق را به اين نور تشبيه مي کند و تلاش دشمنان را - چه تلاش نظامي، چه تلاش تبليغاتي، چه تلاش سياسي، چه تلاش اقتصادي و کلاًّ همه آنچه را که دشمنان، ديروز و امروز و در آينده در مقابل دين خدا عمل کرده اند - به همان هواي ضعيف و پُفي که از دهان کسي خارج مي شود، تشبيه مي کند. اين کيد دشمن، چقدر در مقابل اراده ذات مقدّس پروردگار ضعيف است. «والله متمّ نوره و لوکره الکافرون». اين، وعده اي است که خداي متعال فرموده است. يعني اين طور مسلّم گردانيده است که هر جا حرکت و تلاش و نهادي مبتني بر دين خدا پا گرفت، تلاش دشمنان خدا نمي تواند آن را از بين ببرد و نابود کند. البته شرايطي دارد که آن شرايط، در مجموعه معارف دين ذکر شده است؛ اما اصل و حقيقت مطلب، همين است. ما به تاريخ هم که نگاه مي کنيم، همين را مشاهده مي کنيم و درست هم همين است.
در دنباله اين آيه مي فرمايد: «هوالّذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدّين کله و لوکره المشرکون». آن نکته اي که مي خواهم عرض کنم، در ضمن اين آيه شريفه است. يعني مي فرمايد که خداي متعال تصميم گرفته است دين خود، دين حق، راه درست و صراط مستقيم الهي را بر همه اديان بشري و همه آنچه که در دست بشر وجود دارد - که حق نيست و باطل است - غلبه دهد؛ چه آنچه که از اصل باطل است و چه آنچه که روزي حق بوده و بعد با تصرّف متصرّفان و تحريفگران، به صورت باطل درآمده است. دين خدا بر همه دينها غلبه خواهد کرد؛ يعني همه فرهنگهاي بشري، همه سيستمهاي اقتصادي، همه ي روشهاي حکومتي و همه شيوه هاي زندگي غلط، بالأخره محکوم دين خدا خواهند شد. بگذار چند روز و چند صباحي، به قدر تلاش اصحاب خود و ضعف اصحاب حق جولاني کنند؛ اما در نهايت، دين خدا همه روي زمين را فرا خواهد گرفت و همه انسانها و افراد بشر، از دين خدا بهره مند خواهند شد. اين، مضمون اين آيه شريفه است.
سؤالي که در اين جا مطرح مي شود، اين است که دين خدا چگونه بر روي زمين مسلّط خواهد شد؟ آيا دين خدا، با زور و با قدرت سياسي و نظامي در سطح عالم گسترش پيدا خواهد کرد؟ يقيناً نمي تواند اين طور باشد. اين، هنري نيست که دين و عقيده اي را کساني که صاحب آن عقيده اند و شمشير در دستشان است و قدرت دارند، بر روي کشورها و نقاط متصرّف خود، اشاعه و گسترش دهند و مردم را مجبور کنند که برطبق اين عقيده رفتار نمايند. دين باطل هم مي تواند همين خصوصيات را پيدا کند. يعني يک نفر، عقيده غلطي را با شمشير بر زندگي بشر مسلّط کند؛ مثل اين که تفکر مارکسيستي و روش زندگي کمونيستي، در چند سالي از سالهاي اين قرن، به زور بر کشورها و ملتهايي مسلّط شد و مردم به شيوه کمونيستي زندگي مي کردند. دين خدا اين طور نمي خواهد که بر روي زمين، بر کشورها و ملتها و اديان ديگر غلبه پيدا کند. دين خدا بر دلها مسلّط مي شود و با شمشير و زور نمي شود بر دل مسلّط شد. دل بايد بفهمد، بپذيرد و از روي طوع و رغبت، زير بار روش و عقيده و ايماني برود. اين طور که شد، آن وقت از منافع آن ايمان و عقيده ديني، بهره مند خواهد شد. با زور و شمشير نمي شود. نه؛ اسلام چنين چيزي را نخواسته است.
البته دشمنان خدا و دشمنان اسلام در طول زمان، در اين زمينه حرفهاي نادرست زيادي زده اند که کار به حرف آنها نداريم. عدّه اي اين طور وانمود کردند که اسلام با شمشير در دنيا منتشر شد. عدّه اي هم از آن طرف پشت بام افتادند و گفتند اصلاً اسلام شمشير ندارد! هر دو حرف، غلط بود و هر کدام بحثهايي طولاني دارد و من درباره آنها نمي خواهم صحبت کنم. سخن من درباره يک مطلب ديگر است که براي امروزِ مردم و کشور و مسؤولان ما بسيار مهمّ است. پس، دين خدا و دين اسلام، اگر ادّعا مي کند که بر همه روشهاي زندگي، بر همه شيوه هاي حکومتي و بر شيوه هاي اجتماعي و فرهنگهاي دست ساز بشري مسلّط خواهد شد، معنايش اين نيست که با شمشير مسلّط مي شود. اگر با شمشير نيست، پس با چيست؟ پاسخ به اين سؤال، آن نکته اصلي است.
اسلام دو وسيله ديگر دارد که با کمک اين دو وسيله مي تواند بر همه اديان عالم پيروز شود؛ همه دلها را جذب کند و همه منطقهاي پوشالي مقابل خود را شکست دهد. آن دو وسيله چيست؟ يکي، عبارت است از منطق قوي و استدلال محکم و دلايل متقن که اسلام از آن برخوردار است. ديگري، عبارت از عدالت به معناي حقيقي کلمه و به صورت مطلق است. اين، دو ابزار براي پيشرفت اسلام است.
منطق قوي و استدلال محکم در مقابل تصرّف افکار مردم دنيا مؤثّر است. يعني شما نگاه مي کنيد، مي بينيد که در طول زمان، فراوان عليه اسلام شبهه درست کردند، به اشکالتراشي پرداختند و استدلال سازي کردند تا بلکه بتوانند عقايد اسلامي را سست و موهوم کنند؛ اما عقايد اسلامي به خاطر استحکامي که دارد و چون منطق دنبال تفکر اسلامي است - نه فقط عقايد که احکام اسلامي نيز همين طور است؛ چون متّکي به منطق و همراه استدلال است؛ چون هر ذهن صحيح و سالم و اهل و فهم و استدلالي، در مقابل منطق اسلام تسليم و خاضع مي شود - روز به روز گسترش پيدا کرده است.
شما امروز اسلام را با پنجاه سال قبل مقايسه کنيد. امروز در کشورهايي که رژيمهاي آنها با همه ابزارهاي ممکن با اسلام مي جنگند، اسلام رو به گسترش است. به عنوان مثال رژيم ايالات متّحده امريکا با هر وسيله اي که به دستش برسد و بتواند، با اسلام مبارزه مي کند - البته ظاهر مطلب را هم حفظ مي کند و مي گويد من با اسلام معارضه اي ندارم، يا با مسلمانان دشمني ندارم؛ اما اين، يک ظاهر نفاق آلود است، بر اي اين که مسلمين را از آنچه که مي گذرد، غافل کند - اما در همين کشوري که رژيم آن با اسلام مخالف است و اگر اسلام صحيح و ناب را جايي سراغ کند، با هر وسيله ممکن با آن مبارزه مي کند، آن گونه که آمارها نشان مي دهد، اسلام دين دوم است. يعني تعداد مسلمانان در اين کشور، بسيار زياد است و روزبه روز نه فقط سياهان امريکا، بلکه سفيدپوستان امريکا - امريکاييهاي نژاد بومي اصلي که شايد چند نسل است که در اين کشور هستند - به اسلام گرايش پيدا مي کنند. در اروپا همين طور است. در آفريقا همين طور است. در شرق دور همين طور است.
با وجود آن که اين همه با اسلام مخالفت مي کنند، ولي رو به توسعه است. چرا؟ چون استدلال و منطق، با اسلام همراه است. اين استدلال، فقط استدلال دانشگاهي هم نيست که بگوييم فقط دانشمندان اين استدلال را مي فهمند؛ نه. اسلام در بطن خود، عقايد و احکامي دارد که هر انسان سليم الطبعي را در مقابل خود جذب و به خود معتقد مي کند. مسأله، مسأله استدلالهاي پيچيده و معضل فلسفي فقط نيست که اسلام، از آن هم برخوردار است. استدلال اسلامي که مي گوييم، يعني استدلالي که براي عامّه مردم، قابل فهم است. اين، يک ابزار است که در اختيار اسلام قرار دارد.
البته در همين جا، من به همه علاقه مندان و عشّاق گسترش اسلام عرض کنم که درست نقطه مقابل اين پيروزي، آن است که کساني خرافات را به نام اسلام بيان کنند. بزرگترين دشمني در اين قسمت با اسلام، همين است که کساني به نام اسلام، به نام دين خدا و به نام محبّت اهل بيت عليهم السّلام، خرافاتي را اشاعه دهند که وقتي کساني از اين خرافات اطّلاع پيدا مي کنند، بگويند «اگر اسلام اين است، ما اين اسلام را نمي خواهيم!» اين، ضربه بزرگي است.
من در دو، سه سال قبل از اين، راجع به قمه زدن مطلبي را گفتم و مردم عزيز ما، آن مطلب را با همه وجود پذيرفتند و عمل کردند. اخيراً مطلبي را کسي به من گفت که خيلي برايم جالب و عجيب بود. براي شما هم آن مطلب را نقل مي کنم. کسي که با مسائل کشور شوروي سابق و اين بخشي که شيعه نشين است - جمهوري آذربايجان - آشنا بود، مي گفت: آن زمان که کمونيستها بر منطقه آذربايجان شوروي سابق مسلّط شدند، همه آثار اسلامي را از آن جا محو کردند. مثلاً مساجد را به انبار تبديل کردند، سالنهاي ديني و حسينيه ها را به چيزهاي ديگري تبديل کردند و هيچ نشانه اي از اسلام و دين و تشيّع باقي نگذاشتند. فقط يک چيز را اجازه دادند و آن، قمه زدن بود! دستورالعمل رؤساي کمونيستي به زيردستان خودشان اين بود که مسلمانان حق ندارند نماز بخوانند، نماز جماعت برگزار کنند، قرآن بخوانند، عزاداري کنند، هيچ کار ديني نبايد بکنند؛ اما اجازه دارند قمه بزنند! چرا؟ چون قمه زدن، براي آنها يک وسيله تبليغ بر ضدّ دين و بر ضدّ تشيع بود. بنابراين، گاهي دشمن از بعضي چيزها، اين گونه عليه دين استفاده مي کند. هرجا خرافات به ميان آيد، دين خالص بدنام خواهد شد.
مبلّغان ديني، علماي ديني، متفکران ديني، عشّاق گسترش اسلام، علاقه مندان به اسلام و اهل بيت عليهم السّلام بايد توجّه کنند که اسلام و قرآن، با استدلال و منطق همراه است. مکتب اهل بيت، با منطق و استدلال همراه است. اگر استدلال را از آن جدا کردند و به جاي استدلال، خداي نکرده چيزي را وارد کردند که از منطق دور است و جنبه خرافي دارد، اين درست ضدّ استدلال عمل خواهد کرد. پس، يک ابزار اسلام براي گسترش و غلبه بر همه اديان و جماعات و ملل و کشورها، عبارت از منطق است و ديگري، عبارت از عدالت اجتماعي است.
فرق عدالت اجتماعي با منطق اين است که منطق و استدلال را همه مسلماناني که حتّي در اقليّت هم باشند، مي توانند به کساني که درباره اسلام دچار ترديدند، ارائه دهند. مثلاً فرض بفرماييد، اگر يک دانشمند اسلامي در کشوري زندگي کند که مسلمانان در آن کشور، در اقليّت قرار داشته باشند، مي تواند عقايد اسلامي و استدلال و منطق اسلام را ارائه کند. اما عدالت اجتماعي چه؟ عدالت اجتماعي اسلام، فقط در هنگامي قابل ارائه و عرضه کردن است که يک حکومت اسلامي بر پا شود. عدل اسلام در هنگامي است که حکومت اسلامي و نظام اسلامي در کشوري وجود داشته باشد؛ والّا عدالت اسلامي چگونه قابل اجراست؟
در قطعاتي از تاريخ که حاکميت اسلام، حاکميت حقيقي بوده است - مثل دوران اميرالمؤمنين عليه السّلام، يا بعضي از دوران ديگر صدر اسلام - همان مقدار از عدالت اسلامي که باقي مانده، دلها را به خود جذب کرده است. شما ببينيد چند نفر از نويسندگان و دانشمندان غيرمسلمان، درباره اميرالمؤمنين عليه السّلام کتاب نوشته اند و راجع به عدالت آن حضرت سخن گفته اند؛ به انگيزه عدالت، علي عليه السّلام را شناخته اند و به او دل باخته اند. عدالت، اين گونه است. اگر جامعه اي که براساس اسلام به وجود مي آيد، در ميان خود، عدالت اجتماعي و عدالت حقوقي و عدالت قضايي و عدالت اجرايي داشته باشد، عدالت به معناي مطلق کلمه در ميان مردم اجرا شود و تقسيم صحيح ثروت باشد، خود اين عدالت در اين جامعه، عاملي براي جذب دلهاي ملتها و مردم در همه جاي دنيا به سلام است. چرا؟ چون انسانها از بي عدالتي رنج مي برند.
امروز در کشورهايي هم که داراي ثروت مادّي و علمي فراوان هستند، بي عدالتي هست و عدالت به معناي حقيقي کلمه نيست. لذا اکثريت انسانها در آن کشورها دچار رنجند. چرا؟ چون درباره آنها عدالت اجرا نمي شود. وقتي اينها ببينند که در گوشه اي از دنيا حکومتي وجود دارد و نظامي هست که براساس اسلام شکل گرفته و در اين نظام، عدالت مستقر است و مردم از عدالت بهره مندند و در آن، بي عدالتي و زورگويي افراد به يکديگر و تجاوز و تعرّض به حقوق ديگران نيست و در آن مظلومي وجود ندارد که دستش به دادرسي و دادگستري نرسد، نسبت به آن نظام، جذب مي شوند. خودِ اين، عامل گسترش اسلام است. پس، عامل دومِ گسترش اسلام، عدالت است. عدالت، مقوله اي است که امروز جمهوري اسلامي، مخاطب به آن است.
البته عدالت کامل و مطلق، چيزي نيست که در ظرف دو سال و پنجسال و دهسال، به وسيله انسانهاي ناقصي از قبيل ما قابل استقرار يابد. عدالت، مقوله بسيار دشواري است. عدالت، بسيار صعب الوصول و مشکل است. جامعه بايد از لحاظ اخلاقي ساخته شود، تا بتوان عدالت کامل را در آن اجرا کرد.
نکته ديگر اين که از اوّل تشکيل حکومت جمهوري اسلامي تا امروز، به فضل پروردگار تلاشهاي بسياري براي استقرار عدالت شده است. آن ظلمها، آن زورگوييها، آن از بالا حقوق افراد جامعه را غصب کردنها، آن مال اندوزيهاي قدرتمندان - که آن کسي که در رأس قدرت قرار داشت، از همه مردمِ کشور ثروتمندتر بود - امري عادّي نبود. سلاطين قاجار، سلاطين پهلوي - از قبليها ما درست خبر نداريم و کاري هم با آنها نداريم - آن کساني که در رأس حکومت بودند و آن کسي که به عنوان پادشاه در اين کشور زندگي مي کرد و رئيس کشور بود، از همه افراد ملت ثروتمندتر بودند. اين، از کجاست؟ مگر جز با ظلم، چنين چيزي ممکن است؟ اموال مردم را مي گرفتند. رضاخان هرجا ملک خوبي بود، هرجا چيز چشمگيري بود، هرجا عمارت زيبايي بود، دست مي گذاشت و ثروت انبوه عظيمي براي خودش درست مي کرد و چقدر از مناطق کشور را که يکجا دست گذاشت و آن را متعلّق به خودش کرد! بازماندگان او هم همين طور بودند. در رأس قدرت، بي عدالتي مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پايينتر مي آمديم، اين بي عدالتي هم پايين تر مي آمد و گسترش پيدا مي کرد. هر کس در آن نظام دستش مي رسيد که به ديگري ظلم کند، ظلم مي کرد. جلوگيري هم نداشت.جلوداري هم نبود. آن نظامها، اين گونه بودند.
در نظام جمهوري اسلامي، بحمدالله مطلب به عکس است. اگر يک وقت هم گزارشي از برخي بي عدالتيها يا تعرّضها و تجاوزها مي رسد، مطلقاً مربوط به کساني که در رتبه هاي بالاي حکومت هستند، نيست. آن کساني که در رأس قدرتند؛ آن کساني که در رأس حکومتند، زندگيهايي مثل زندگيهاي مردم متوسّط - بعضاً پايين تر از متوسّط - دارند، طمعي به مال مردم ندارند، طمعي به مال دنيا ندارند. خدا را شکر مي کنيم که پروردگار عالم، اين سنّت و سيره سجيّه پسنديده را در جمهوري اسلامي قرار داد که کسي از مسؤولان نخواهد به ثروت تفاخر کند. آن روزها به ثروت تفاخر مي کردند، چون يک امتياز بود؛ ولي امروز ثروت داشتن مسؤولان، يک جنبه منفي است. اگر يکي از مسؤولان داراي ثروتي باشد، مال و منالي داشته باشد، خانه آن چناني داشته باشد، وضعيت آن چناني داشته باشد، اين يک امر منفي است. هم از نظر مردم بحمدالله منفي است، هم از نظر مسؤولان منفي است، هم آن کساني که دارند، مي دانند که يک نقطه منفي است. اين، در نظام جمهوري اسلامي، مسأله خيلي مهمّي است. اين، همان حرکت به سمت عدالت است که از اوّل انقلاب بحمدالله شروع شد - امام بزرگوار ما مظهر پاکدامني و پارسايي و بي اعتنايي به دنيا بود - و بحمدالله رواج داشت. در نظام حکومت امروز هم همين طور است.
بنابراين، هم کارهايي که شده است و هم آنچه که به معناي عدالت مطلق مورد نظر است، يک حرکت بلندمدّت لازم دارد؛ ولي آن چيزي که من مي خواهم به مسؤولان و به مردم عرض کنم، اين نکته است که در دوران بازسازي، خطر دنياطلبي بيشتر از هميشه است. در دوران بازسازي، ثروتها انباشته مي شود؛ چون دوران بازسازي، دوران تراکم کارها، دوران انباشت ثروتها، دوران افزايش فعّاليتهاي اقتصادي و دوراني است که اگر کسي مي تواند تلاشي بکند و حرکتي اقتصادي بکند، راه براي او باز است. در چنين دوراني، آدمهايي که اهل دنيا هستند، آدمهايي که دلشان در بند زخارف دنيوي است، آدمهايي که منافع شخصي خود را بر منافع کشور و ملت و مصالح انقلاب ترجيح مي دهند، دستشان باز است، براي اين که بتوانند خداي نکرده به سمت اشرافيگري و زراندوزي و جمع مال و منال و سوءاستفاده بروند. دوران بازسازي، دوران شکوفايي و پيشرفت ملت و دوران ساختن کشور است. اما در همين حال، اين دوران، دوران خطرِ گرايش آدمهاي ضعيف به سمت اشرافيگري و تجمّل و انباشت ثروت و سوءاستفاده اقتصادي است. لذا همه بايد خيلي مراقب باشند؛ هم مسؤولان و هم آحاد مردم.
خداي متعال براي جامعه، غنا و ثروت خواسته است. خداي متعال از جامعه فقير خشنود نيست و از جامعه مستمند و ملت فقيري که نمي تواند زندگي خود را تأمين کند، خوشش نمي آيد. خداي متعال، براي يک جامعه، غنا و ثروت و داشتن امکانات زندگي و استخراج ذخيره هاي زيرزميني و امثال اينها را خواسته است. اسلام، اين را خواسته است. اسلام از ما خواسته است که روي زمين را آباد کنيم و به ثروت جامعه بيفزاييم. اين درست؛ اما در عين حال اسلام خواسته است که در جامعه، فاصله ميان دو قشر از جامعه - قشر فقير و قشر غني - فاصله زياد و دره عميقي نباشد و شکاف به وجود نيايد. اين طور نباشد که در جامعه، عدّه اي دچار فقر و تنگدستي و تيره روزي باشند، اوّليات زندگي به دست آنها نرسد؛ اما عدّه اي ثروتهاي افسانه اي درست کنند. اين را اسلام نمي خواهد. اين، خلافِ عدالت است. اين، همان چيزي است که اگر در جامعه به وجود آمد و به آن ميدان داده شد، آن وقت ديگر تأمين عدالت اجتماعي در جامعه، شکل افسانه واري به خود خواهد گرفت. ديگر نمي شود اميدوار بود که جامعه به عدالت اجتماعي خواهد رسيد. بايد جلوِ اين را گرفت. آنچه که من مي خواهم در روز اوّل سال 1376 هجري شمسي و روز ولادت امام علي بن موسي الرّضا عليه السّلام به همه شما، به همه ملت و به همه مسؤولان عرض کنم، همين نکته است.
من ديروز در پيام اوّلِ سال، به ملت ايران عرض کردم که صرفه جويي را شعار خودتان قرار دهيد. صرفه جويي به معناي گدابازي نيست که بعضي بگويند چرا نمي گذاريد مردم از نعمتهاي خدا استفاده کنند. نه؛ استفاده کنند، ولي اسراف و زياده روي نکنند. اسراف در جامعه، لازمه اشرافيگري و تقسيم نابرابر ثروت و مايه تضييع اموال عمومي و نعمت الهي است. صرفه جويي صحيح - همان که در اسلام به آن قناعت مي گويند - به معناي نخوردن نيست. به معناي زياده روي نکردن، مال خدا را حرام نکردن و نعمت الهي را ضايع نکردن است. اگر جامعه اي بخواهد قناعت و صرفه جويي را - که يک دستور اسلامي است - عمل کند، بايد متوجّه باشد که در شکل کلّي به عدالت اجتماعي و مسأله عدالت پرداخته شود. براي اين که بشود اين راه را ادامه داد، همه و همه بايد کوشش کنند. حال که بحمدالله کشور در راه سازندگي حرکت مي کند، از عدالت غفلت نکنند و ميدان براي سوءاستفاده کنندگان باز نشود. مسؤولان قضايي، با استحکام دادگاهها و دستگاههاي قضايي؛ مسؤولان اجرايي، با دقّت در سپردن مسؤوليتها و کارها و طرحها و ثروتها به افراد امين؛ مسؤولان قوّه مقنّنه و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، با وضع قوانين مناسب، بايد اين زمينه را فراهم کنند.
اين که من چندي پيش به مردم عزيز اهواز و خوزستان و در حقيقت به همه ملت ايران گفتم که ما بايد گام چهارم انقلاب را که گام نوسازي و تحوّل معنوي و اخلاقي است، برداريم و در جامعه، به يک معنا اين حرکت از همه حرکتها دشوارتر است و خيلي سخت است که انسان از لحاظ اخلاقي، همه جامعه را نوسازي کند و تحوّل ببخشد و رذايل اخلاقي را کنار بريزد و معنويّات را بر جامعه مستقر کند، به خاطر همين است که ما بدون يک تحوّل اخلاقي عميق و گسترده، نخواهيم توانست عدالت اجتماعي را آن طوري که مورد نظر اسلام است، انجام دهيم. عدالت، عدّه اي را زخمدار و ناراضي مي کند. عدالت، کساني را که درصدد سوءاستفاده از اموال عمومي اند، به اعتراض وامي دارد. آن کساني هم که در اين مواقع اعتراضي مي کنند، کساني نيستند که دستشان به جايي نرسد. کسي که امکانات و ثروت دارد، مي تواند مسأله درست کند. دشمنان خارجي هم به اين طور آدمها کمک مي کنند.
نظام اسلامي، نظام عدالت است. لذا در آيه شريفه قرآن، فرستادن پيامبران و نازل شدن کتب آسماني را به هدف اقامه قسط معيّن فرموده است: «ليقوم النّاس بالقسط» . جامعه، با قسط حرکت مي کند. وقتي در جامعه عدالت بود؛ وقتي هر کس که اهل تلاش و کار و فعّاليت است، ديد در جامعه مي تواند تلاش و کار و فعّاليت کند و وقتي همه ديدند کساني که فرصت طلبند، کساني که پُررويند، کساني که متجاوز و متعرّض به حقوق ديگرانند، توسّط قانون و پاسداران قانون جلويشان گرفته مي شود، به اسلام جذب مي شوند. نه فقط آنها، بلکه همه ملتها و کشورها و همه انسانها و همه تشنگان عدالت در دنيا، به سمت اسلام جذب مي شوند.
مردم در دنيا به شدّت تشنه عدالتند. امروز در کشورهايي که دم از دمکراسي مي زنند، بي عدالتي از همه جا بيشتر است. در همين کشورِ امريکا، با اين که سالهاي متمادي مي گذرد که رسماً برابري حقوقي سياه و سفيد را روي کاغذ اعلان کرده اند، هنوز که هنوز است، ميان سياهان و سفيدان تبعيض حاکم است. در بعضي از کشورهاي اروپايي، تبعيض هست. مسأله نژادي هنوز در آن جاها مطرح است. هنوز که هنوز است، قدرتمندان اين کشورها - از جمله در امريکا - اگر در داخل ملاحظه کنند که کسي، چيزي و جماعتي، با اقتدار مطلقِ سرمايه داري آنها معارضه اي دارد، بي رحمانه مي کوبندش!
کساني که اهل خبر و مطبوعاتند، به ياد دارند که چند سال قبل در ايالات متّحده جماعتي را زنده زنده در آتش سوزاندند! هفتاد، هشتاد مرد و زن و کودک را در امريکا - در همان جايي که به خيال خودشان سگها و حيوانات حقوق دارند و اگر کسي به گربه يا سگ خود در خانه ظلم کند، ادّعا مي کنند که عليه اش اعلام جرم خواهد شد - در روز روشن و جلوِ چشم مردم دنيا در آتش سوزاندند! همين کشور، از تروريست ترين کشورها و دولتهاي دنيا - يعني صهيونيستها - صريحاً حمايت مي کند. امروز در دنيا، هيچ نظام و رژيمي از لحاظ گرايش به تبعيض و ظلم و فاشيزم و تروريزم، زشت عمل تر و سياهروتر از رژيم صهيونيستي نيست. رژيم صهيونيستي، تروريست و غاصب و نژادپرست و ظالم و متقلّب و خدعه گر و حيله گر و اخلالگر در امور دولتها و کشورها و ملتهاست، که اگر کسي اسناد افشا شده امنيتي آنها را ملاحظه کند، همه اينها را خواهد ديد. چنين کشوري، در مقابل چشم مردم دنيا، بزرگترين ظلمها را به اعراب مسلمانِ صاحب آن سرزمين - نه فقط ساکن آن سرزمين؛ مالک آن سرزمين - مي کند. از صد مورد ظلم آنها، يکي هم مورد تعرّض قدرتهاي جهاني قرار نمي گيرد و تازه اگر يک مورد از ظلمشان - مانند مورد اخير - در شوراي امنيت مورد تعرّض قرار گيرد و قطعنامه اي عليه رژيم صهيونيستي صادر شود، امريکا آن را وتو مي کند! شما ببينيد چقدر اينها بدکردارند؛ چقدر اينها طرفدار سياهي و ظلم و زشتي اند.
مردم، امروز تشنه عدالتند. وقتي در نظام جمهوري اسلامي عدالت باشد، از همه جاي دنيا مردم گردن خواهند کشيد؛ چشم به اين حقيقت درخشان خواهند دوخت، آن را تحسين خواهند کرد و به آن جذب خواهند شد. آن وقت اين آيه شريفه معنا خواهد شد: «هوالّذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدّين کلّه». اين وظيفه است؛ هم وظيفه مردم و هم وظيفه دستگاههاي مسؤول. همان طور که عرض کردم، هم دستگاههاي قضايي، هم دستگاههاي اجرايي و هم قوّه مقنّنه، هر کدام بايد ببينند براي تکميل و گسترش و هوشمندانه اجرا کردن عدالت در سطح کشور و در همه کارها و فعاليتهاي اقتصادي - که مقداري بحمدالله وجود دارد، اما بايد تکميل شود - بخصوص در اين دوران، چه وظيفه اي متوجّه آنهاست؛ آن وظيفه را بايد انجام دهند.
مردم، به نظام جمهوري اسلامي با همه وجود علاقه مندند. مردم، مسؤولان و نظام و نمايندگان خود را دوست مي دارند. اين مردمِ علاقه مندِ بااخلاصِ صادقِ وفادارِ وارد در همه ميدانهاي لازم در جمهوري اسلامي را بايستي با اجرا و گسترش و اِعمال عدالت، باز هم به اين حقيقت روشن اميدوارتر کرد.
عزيزان من! به شما عرض کنم که اين دو آيه با هم است. اين آيه مي گويد که اسلام در سايه عوامل دروني خود - که عرض کرديم منطق و استدلال از يک سو و عدالت اجتماعي از سوي ديگر است - بر دنيا سيطره خواهد يافت. نه از راه توطئه گري، نه از راه شمشير، نه از راه کارهايي که دشمنان خدا در جاهاي ديگر هميشه کرده اند و دشمنان جمهوري اسلامي همين حالا هم مي کنند؛ بلکه از راه منطق و از راه اجراي عدالت. اين، يک آيه. آيه قبلي هم اين است که «يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم»؛ هرچه مي خواهند تهديد کنند. اين که خداي متعال، کيد دشمن را در مقابل اسلام ضعيف مي شمارد، فقط کيد کفّار قريش در روزگار پيامبر نيست. اين، يعني همه توطئه دشمن، يکجا عليه جمهوري اسلامي. يعني محاصره اقتصادي. يعني توطئه تبليغاتي گسترده در همه جا. يعني فشارهاي سياسي. يعني شب و روز نشستن صهيونيستهاي وسوسه گر با ديگر قدرتهاي ضدّ جمهوري اسلامي و عليه جمهوري اسلامي شب و روز تلاش کردن. همه اينها را شامل مي شود و قرآن مي گويد که در مقابل پايبندي اين ملت به اسلام و راه خدا؛ در مقابل وحدت و همبستگي اين ملت؛ در مقابل عشقي که اين ملت را از روز اوّل به راه خدا و قرآن به حرکت واداشته است؛ در مقابل استقامت و صبر و حکمت و هوشياري اين ملت، همه اين قدرتها، همه اين توطئه ها، همه اين خدعه گريها و همدستيها و همه اين دشمنيها، يکجا محکوم به شکست است.
خدا را شکر مي کنيم که دلهاي ما را از اميد به رحمت خودش انباشته کرده است. خدا را شکر مي کنيم که در گوشه اي از گوشه هاي قلب و روح ما، ذرّه اي يأس و نوميدي از آينده حرکت اين ملت بزرگ قرار نداده است. خدا را شکر مي کنيم که ملت ما حرکت مي کند. به شما عرض کنم برادران عزيز! اين حرکت و اين تلاش و اين همبستگي و اين روشن بيني و اين هوشياري - در هر جايي که هوشياري ملت لازم است - دشمن شما را شکست خواهد داد، شما را پيروز خواهد گرداند، قلب مقدس ولي عصر ارواحنافداه را از شما خشنود خواهد کرد و روح مقدّس امام راحل را از شما شاد خواهد نمود.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دشمنان اين ملت را در هر جا و در هر لباسي که هستند، منکوب و محکوم به شکست فرما. پروردگارا! اين ملت را به همه آرزوهاي بلند اسلامي اش برسان. پروردگارا! روزبه روز بر شوکت و عزّت و قدرت و عظمت اين ملت و جمهوري اسلامي بيفزا.
والسّلام عليکم و رحمةالله