پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات‌ در مراسم‌ توديع‌ هيأت‌ دولت

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم‌
غرض‌ من‌ از اين‌ ديدار و جلسه‌ اين‌ بود كه‌ يك‌ بار ديگر در جمع‌ شما برادران‌ عزيز و همكار در دولت‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ بنشينيم‌; هم‌ تجديد عهدي‌ بكنيم‌ و ياد روزهاي‌ دشوار همكاري‌ را گرامي‌ بداريم‌ و هم‌ ان‌شاءالله‌ خاطره‌ي‌ خوبي‌ را براي‌ ايام‌ بعد از اين‌ بگذرانيم‌.
البته‌، روش‌ معمول‌ من‌ اين‌ بود كه‌ غالبا با وزرايي‌ كه‌ به‌ هر دليل‌ از جمع‌ دولت‌ آقاي‌ مهندس‌ موسوي‌ جدا مي‌شدند، تماس‌ مي‌گرفتم‌ و گاهي‌ دعوتشان‌ مي‌كردم‌ و با آنها جلسه‌ مي‌گذاشتم‌ و اين‌ خداحافظي‌ جمعي‌ را به‌ تنهايي‌ با آنها انجام‌ مي‌دادم‌. گاهي‌ هم‌ كه‌ وضع‌ به‌ گونه‌يي‌ بود كه‌ چند نفر با هم‌ جدا شده‌ بودند، برادران‌ را به‌ صورت‌ جمعي‌ زيارت‌ مي‌كرديم‌ و با آنها احوال‌پرسي‌ و خداحافظي‌ مي‌كرديم‌ و با خوبي‌ از هم‌ جدا مي‌شديم‌.
البته‌ اين‌ دفعه‌، من‌ هستم‌ كه‌ از جمع‌ شما جدا شدم‌. شايد بسياري‌ يا بعضي‌ از شما، در مجموعه‌ي‌ آتي‌ دولت‌ حضور داشته‌ باشيد. به‌ هر حال‌ فرقي‌ نمي‌كند، خط خدمت‌ يك‌ خط مستمر است‌ و مجموعه‌ي‌ دولت‌، مجموعه‌ي‌ واحدي‌ است‌ و هر وقت‌ و هر جا كه‌ برادران‌ مشغول‌ كار باشند و هر كدام‌ از ما در هر جايي‌ قرار داشته‌ باشيم‌، در اين‌ مجموعه‌ي‌ بزرگ‌ و خانواده‌ي‌ عظيم‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ و ملت‌ ايران‌، با هم‌ همكاريم‌. ممكن‌ است‌ نوع‌ همكاريها فرق‌ كند; ولي‌ بلاشك‌ اصل‌ همكاري‌ تغييري‌ نخواهد كرد. اين‌گونه‌ نيست‌ كه‌ اگر ما با هم‌ دور يك‌ ميز ننشينيم‌ و در يك‌ شغل‌ و مجموعه‌ي‌ واحد كار نكنيم‌، به‌ معناي‌ اين‌ باشد كه‌ ما ديگر با هم‌ همكار نيستيم‌. نه‌، واقعا روحيه‌ي‌ من‌ اين‌ نيست‌. در جمهوري‌ اسلامي‌، جدايي‌ از مجموعه‌ي‌ دستهاي‌ كارآمد و مغزهاي‌ هوشمند، متصور نيست‌; هر جا باشند، با همند.
قبل‌ از رحلت‌ حضرت‌ امام‌(اعلي‌الله‌مقامه‌) كه‌ ماههاي‌ آخر مسؤوليت‌ من‌ بود، با خودم‌ فكر مي‌كردم‌ كه‌ به‌ كارهاي‌ فرهنگي‌ مشغول‌ خواهم‌ شد. اين‌، گرايش‌ اصلي‌ ماست‌ كه‌ دوست‌ مي‌داريم‌ به‌ كارهاي‌ فرهنگي‌ بپردازيم‌. ذهنيت‌ من‌، آقاي‌ مهندس‌ موسوي‌ و بعضي‌ ديگر از دوستان‌، غالبا همين‌طوري‌ است‌; يعني‌ كشش‌ اصليمان‌ به‌ سمت‌ كارهاي‌ فرهنگي‌ است‌، مگر اين‌كه‌ مسؤوليتي‌ بر دوشمان‌ قرار بگيرد و بر ما واجب‌ بشود.
البته‌، همان‌وقت‌ هم‌ در جمعي‌ گفتم‌ كه‌ اگر بر من‌ واجب‌ و تكليف‌ بشود كه‌ در سمت‌ رياست‌ عقيدتي‌، سياسي‌ گروهان‌ ژاندارمري‌ زابل‌ ـ كه‌ مي‌دانم‌ آن‌جا گروهاني‌ هست‌ و عقيدتي‌، سياسي‌ هم‌ دارد ـ مشغول‌ شوم‌، مي‌رفتم‌ و مشغول‌ مي‌شدم‌. واقعا هر جا كه‌ انسان‌ كار كند، احساس‌ نمي‌كند كه‌ از مجموعه‌ي‌ كارآمدها و مجربين‌ كاري‌ اين‌ نظام‌ جداست‌.
علي‌اي‌حال‌، الان‌ هم‌ كه‌ ما اين‌ جلسه‌ را تشكيل‌ داديم‌ و با هم‌ صحبت‌ مي‌كنيم‌، به‌ معناي‌ خاتمه‌ي‌ يك‌ مقطع‌ كاري‌ يك‌ مجموعه‌ي‌ خاص‌ است‌; نه‌ به‌ معناي‌ جدا شدن‌ از يكديگر و عدم‌ همكاري‌، كه‌ اين‌ براي‌ من‌ نسبت‌ به‌ برادرهاي‌ متعهد و خوب‌ ـ كه‌ همه‌ي‌ شما اين‌گونه‌ايد و با همين‌ اوصافي‌ كه‌ مطرح‌ كردم‌، هستيد ـ اصلا متصور نيست‌. طبيعي‌ است‌ كه‌ ما هر جا باشيم‌، با هم‌ همكاري‌ داريم‌; منتها حالا اين‌ مجموعه‌ي‌ دولت‌ و اين‌ جمع‌ ما چيز خاصي‌ است‌ كـه‌ بعـد از ايـن‌، ديگر دور هم‌ نخــواهيم‌ بود.
من‌، نسبت‌ به‌ اين‌ گذشته‌ها احساس‌ خاصي‌ دارم‌. درست‌ است‌ كه‌ هشت‌ سال‌ دايما جنگ‌ و خون‌ دل‌ و دلهـره‌ و نگـراني‌ بود و روزي‌ نبـود كه‌ از خواب‌ بـرخيزيم‌ و در باب‌ مسايل‌ اساسي‌ كشور ـ كه‌ در رأس‌ و اهم‌ آنها جنگ‌ بود ـ نگراني‌ و غصه‌يي‌ نداشته‌ باشيم‌ و درست‌ است‌ كه‌ جنگ‌، مشكلات‌ و ناتوانيهاي‌ زيادي‌ را بر ما تحميل‌ كرد كه‌ شايد جزو طبيعت‌ ما نبود. بسياري‌ از كارها را خيلي‌ مجموعه‌ها مي‌توانند بكنند; اما وقتي‌ عارضه‌يي‌ مي‌آيد، امكان‌ آن‌ كار ـ و حتي‌ كاراييش‌ ـ را از آنها مي‌گيرد. اين‌، واقعيتي‌ است‌ كه‌ وجود داشت‌ و تلخ‌ و سخت‌ و همراه‌ با زجر و ناراحتي‌ بود; ليكن‌ به‌ مقتضاي‌ اين‌ كه‌ در راه‌ خدمت‌ و محبت‌ و مطلوب‌ و هدفي‌ كه‌ معشوق‌ انسان‌ است‌ و انسان‌ به‌ او عاشقانه‌ دل‌ بسته‌ است‌، بوده‌، هر زحمتي‌ به‌ يك‌ معنا لذتي‌ است‌.
وقتي‌ من‌ به‌ اين‌ دوران‌ هشت‌ساله‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ و آن‌ رنجها و تجربه‌ها و آن‌ ساعات‌ دشوار را به‌ ياد مي‌آورم‌، همان‌ حالتي‌ به‌ من‌ دست‌ مي‌دهد كه‌ وقتي‌ به‌ دوران‌ مبارزه‌ي‌ قبل‌ از انقلاب‌ نگاه‌ مي‌كنم‌، يعني‌ اگرچه‌ خشنوديم‌ كه‌ مبارزاتي‌ كه‌ ملت‌ ايران‌ و عناصر مبارز كردند، بحمدالله‌ به‌ نتيجه‌ي‌ به‌ اين‌ خوبي‌ رسيد; اما لذت‌ دوران‌ مبارزه‌ي‌ توأم‌ با محنت‌ در راه‌ خدا، چيزي‌ است‌ كه‌ ديگر قابل‌ فراموش‌ كردن‌ و تعويض‌ با چيز ديگر نيست‌. حقيقتا در دوران‌ مبارزه‌، آن‌ سختيها و محنتها و دلهره‌ها و اضطرابها، با خودش‌ لذت‌ خاصي‌ را به‌ همراه‌ داشت‌ كه‌ در دوران‌ راحت‌ و عافيت‌، متصور نيست‌. آن‌ لذت‌ معنوي‌، ناشي‌ از محبت‌ و عشق‌ و تلاش‌ عاشقانه‌ي‌ يك‌ انسان‌ به‌ سمت‌ هدفي‌ است‌ كه‌ محبوب‌ و معشوق‌ اوست‌.
عين‌ اين‌ احساس‌ را نسبت‌ به‌ همين‌ دوران‌ هشت‌ساله‌ي‌ جنگ‌ داريم‌. سال‌ گذشته‌، به‌ دنبال‌ آن‌ تهاجم‌ نامردانه‌يي‌ كه‌ رژيم‌ عراق‌ بعد از پذيرش‌ قطعنامه‌ كرد، به‌ منطقه‌ي‌ جنگي‌ رفتم‌ و اين‌ روزها را ـ مثل‌ همين‌ ايام‌ دهه‌ي‌ محرم‌ ـ در آن‌ جا بودم‌ و اتفاقا همين‌ امروز قبل‌ از آمدن‌ به‌ اين‌ جلسه‌، فكر آن‌ حالات‌ و ساعات‌ و لحظات‌ و احساسات‌ آن‌ روزها و ساعات‌ را مي‌كردم‌ و مي‌ديدم‌ كه‌ واقعا قابل‌ معاوضه‌ با هيچ‌چيز ديگري‌ نيست‌. لحظاتي‌ كه‌ انسان‌ براي‌ خدا و در راه‌ او زحمتي‌ را متحمل‌ مي‌شود و بار سنگيني‌ را بر دوش‌ مي‌گيرد و اضطراب‌ و محنتي‌ را بر جان‌ خودش‌ مي‌پذيرد، واقعا نمي‌شود آن‌ را با چيز ديگر معاوضه‌ كرد.
اين‌ هشت‌ سالي‌ كه‌ ما با مجموعه‌ي‌ شما بوديم‌، واقعا ديگر قابل‌ تجديد نيست‌. البته‌، همه‌ي‌ شما در دوران‌ هشت‌ساله‌ نبوديد، بعضي‌ از اوايل‌ و بعضي‌ از اواسط و برخي‌ هم‌ از اواخرش‌ تشريف‌ آورديد. روزهاي‌ خاص‌ و مقطع‌ عجيب‌ و فراموش‌ نشدني‌يي‌ بود. روزهايي‌ كه‌ به‌ تعبير آقاي‌ مهندس‌ موسوي‌، واقعا برادران‌ تلاش‌ مي‌كردند و زحمت‌ مي‌كشيدند و همه‌ي‌ همتها به‌ كار مي‌افتاد تا بتوانند آن‌ چيزي‌ را كه‌ هدف‌ كاريشان‌ بود، تحقق‌ ببخشند و اين‌ در حالي‌ بود كه‌ فضاي‌ كشور، به‌ يك‌ محنت‌ عظيم‌ ملي‌ ـ نه‌ متعلق‌ به‌ يك‌ قشر و يك‌ جمع‌ و يك‌ گوشه‌ي‌ مملكت‌ ـ آغشته‌ بود. محنت‌ جنگ‌ بر او تحميل‌ شده‌ بود و در كنار اين‌ محنت‌، جوشش‌ فداكاريها و ايثارها و جلوه‌هاي‌ زيباي‌ حضور انقلابي‌ ملت‌ در صحنه‌هاي‌ گوناگون‌، به‌ چشم‌ مي‌خورد و روي‌ همه‌ي‌ اينها، به‌ خيمه‌ي‌ منور حضور امام‌ و نظر فراگير آن‌ بزرگوار و اراده‌ي‌ همه‌ جا حاضر او ـ كه‌ واقعا مثل‌ كوه‌ پشت‌ سر ما بود ـ دلخوش‌ و دلگرم‌ بوديم‌.
هم‌ زحمت‌ مي‌كشيديم‌، هم‌ محنت‌ عمومي‌ را درك‌ مي‌كرديم‌، هم‌ از احساسات‌ و تلاشها و فداكاريهاي‌ مردم‌ به‌ هيجان‌ مي‌آمديم‌ و هم‌ در يك‌ فضاي‌ آميخته‌ به‌ معنويت‌ و عرفان‌ و حماسه‌ و اراده‌ و عزمي‌ كه‌ از وجود و حضور امام‌ ناشي‌ مي‌شد، زندگي‌ مي‌كرديم‌. اين‌، واقعا چيزي‌ است‌ كه‌ ديگر قابل‌ تكرار و تجديد نيست‌.
ما اين‌ هشت‌ سال‌ را در زندگي‌ و خاطره‌مان‌، خوب‌ حفظ كنيم‌. هشت‌ سال‌ عجيب‌ و پرماجرايي‌ بود و يكي‌ از مقاطع‌ عظيم‌ ملت‌ ايران‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد و حالا خداي‌ متعال‌ اين‌گونه‌ مقدر كرده‌ بود كه‌ در اين‌ مدت‌، جمع‌ ما با همديگر، يكي‌ از مهمترين‌ و اصليترين‌ كارهاي‌ اين‌ مملكت‌ را به‌ عهده‌ داشته‌ باشد و با هم‌ مشغول‌ انجام‌ آن‌ كار باشيم‌.
به‌ گذشته‌ با اين‌ چشم‌ بايد نگاه‌ بكنيم‌; يعني‌ با چشم‌ رضايت‌ و نگاه‌ از روي‌ احساس‌ انجام‌ تكليف‌ كه‌ هر مؤمني‌ وقتي‌ تكليفي‌ را انجام‌ دهد، خوشحال‌ است‌ و اين‌ خوشحالي‌ عيب‌ نيست‌، بلكه‌ حسن‌ است‌. اين‌ خوشحالي‌، با تكبر و عجب‌ و اين‌طور چيزها، به‌ هيچ‌وجه‌ مخلوط نشود. اين‌، يك‌ احساس‌ ديگر است‌. انسان‌ مي‌گويد: الحمدلله‌ توفيق‌ پيدا كردم‌، در اين‌ مدت‌ تكليفم‌ را انجام‌ دادم‌. ما بايد ياد زيباي‌ آن‌ روزها را واقعا در ذهنمان‌ نگهداريم‌ و حفظ كنيم‌ و اگر بتوانيم‌، بر روي‌ كاغذ بياوريم‌ تا براي‌ آينده‌ بماند.
آنچه‌ مطرح‌ كرديم‌، مربوط به‌ گذشته‌ است‌; اما آنچه‌ نسبت‌ به‌ آينده‌ بايد گفت‌، اين‌ است‌ كه‌ ما آينده‌ را نمي‌شناسيم‌ چگونه‌ است‌ و از آن‌ خبر نداريم‌. همه‌ چيز مبتني‌ بر حدس‌ و تحليل‌ است‌. گذشته‌، عينيات‌ و حسيات‌ ماست‌ و وجود ما با همه‌ي‌ شراشر حياتش‌، آن‌ را درك‌ و لمس‌ كرده‌ است‌; ولي‌ ما آينده‌ را به‌ حدس‌ درمي‌يابيم‌. در عين‌ حال‌، اين‌ حدس‌ آميخته‌ به‌ اراده‌ي‌ ماست‌; يعني‌ ما اجازه‌ نمي‌دهيم‌ كه‌ آينده‌، جداي‌ از اراده‌ و خواست‌ ما، به‌ جهتي‌ حركت‌ كند. ما مي‌خواهيم‌ اراده‌ي‌ خود را در آينده‌ دخيل‌ كنيم‌. اين‌ هم‌ خاصيت‌ انسان‌ مؤمن‌ باهدف‌ است‌. اگر هدفي‌ داريم‌ و اگر مشخص‌ است‌ كه‌ كجا مي‌خواهيم‌ برويم‌ و اگر تصميم‌ بر رفتن‌ داريم‌، پس‌ آينده‌ قابل‌ حدس‌ است‌ و اين‌ حدس‌، ناشي‌ از اراده‌ي‌ ما مي‌باشد.
ما در اين‌ راه‌ حركت‌ خواهيم‌ كرد و البته‌، در بين‌ راه‌ ممكن‌ است‌ حوادثي‌ پيش‌ بيايد و عوارض‌ و آفات‌ و مشكلاتي‌ عارض‌ بشود. همينهاست‌ كه‌ يقين‌ را به‌ حدس‌ تبديل‌ مي‌كند. اگر احتمال‌ اين‌ حوادث‌ نبود، وقتي‌ اراده‌ داريم‌ و مي‌خواهيم‌ و مي‌دانيم‌ به‌ كجا مي‌رويم‌، در آن‌ صورت‌ به‌ يقين‌ مي‌رسيديم‌; اما چون‌ احتمالاتي‌ هم‌ وجود دارد، به‌ حدس‌ تبديل‌ مي‌شود. پس‌، در تكوين‌ حدسي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ آينده‌ مي‌زنيم‌، اراده‌ي‌ ما دخيل‌ است‌. من‌ مي‌گويم‌ اين‌ اراده‌ را بايستي‌ آن‌چنان‌ قرار بدهيم‌ كه‌ احساس‌ كنيم‌ موجب‌ رضاي‌ خداست‌. طبعا حدس‌ ما هم‌، اين‌ خواهد بود.
مجموعه‌ي‌ ما بايد تصميم‌ بگيريم‌ كه‌ خط انقلاب‌ را به‌ معناي‌ حقيقي‌ كلمه‌ و بدون‌ هيچ‌گونه‌ كمبود و كسري‌ و پذيرش‌ ساييدگي‌ در گوشه‌يي‌ از اين‌ هدفها، با قاطعيت‌ و قدرت‌ به‌ سمت‌ هدفهاي‌ انقلاب‌ ادامه‌ دهيم‌. صحنه‌، صحنه‌ي‌ وسيعي‌ است‌. همه‌جايش‌ مي‌شود حضور داشت‌ و اين‌ احساس‌ را كرد; چه‌ در پست‌ وزارت‌ و چه‌ در پست‌ مديريت‌ اجرايي‌ كشور ـ مديريتهاي‌ بالا و يا پايين‌ ـ و يا حتي‌ اگر چنانچه‌ كسي‌ در مجموعه‌ي‌ دستگاه‌ و دولت‌ هم‌ نخواهد كار كند (كه‌ البته‌ اين‌، نسبت‌ به‌ آن‌ شق‌ ديگر مرجوح‌ است‌)، در هر جايي‌ از اين‌ كشور كه‌ بخواهد كار بكند، مي‌تواند مفيد باشد.
اگر مديريتهاي‌ بالاي‌ اجرايي‌ و كارآمد هم‌ نخواهند كاري‌ به‌ عهده‌ بگيرند، خارج‌شدن‌ از مجموعه‌ي‌ دستگاه‌ اجرايي‌ كشور را مصلحت‌ نمي‌دانيم‌. هر كسي‌ مي‌تواند مفيد باشد; اما در اين‌ مجموعه‌ بيشتر مي‌تواند مفيد باشد. همه‌ بايستي‌ بالاخره‌ در اين‌ مجموعه‌، تا آن‌جا كه‌ ممكن‌ و ميسور باشد، ان‌شاءالله‌ مسؤوليتهايي‌ را بپذيرند.
هر جا كه‌ باشيم‌، بايستي‌ تصميم‌ را بر اين‌ قرار بدهيم‌ كه‌ با هماهنگي‌ كامل‌ و با ياد امام‌، به‌ سمت‌ هدفها حركت‌ كنيم‌. حالا كه‌ امام‌ را نداريم‌، اما ياد ايشان‌ براي‌ ما زنده‌ و مشخص‌ است‌. بايد ببينيم‌ كه‌ امام‌ چه‌ فكر مي‌كردند و چگونه‌ حركت‌ مي‌نمودند، تا ان‌شاءالله‌ آينده‌ را به‌ اين‌ شكل‌ ترسيم‌ كنيم‌. شايد اگر چند سال‌ ديگر بگذرد و ما زنده‌باشيم‌، باز اين‌ مجموعه‌ احساس‌ بكند كه‌ دوران‌ مهمي‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ و كارهاي‌ مهمي‌ را در اين‌ دوران‌ انجام‌ داده‌ و زمان‌ تعيين‌كننده‌يي‌ را از سر گذرانده‌ است‌. حدس‌ ما هم‌ همين‌ است‌ كه‌ همين‌طور خواهد بود.
البته‌، ممكن‌ است‌ نوع‌ اين‌ دوره‌ و سالهاي‌ آينده‌يي‌ را كه‌ حدس‌ مي‌زنيم‌، با نوع‌ آنچه‌ كه‌ در گذشته‌ بود، متفاوت‌ باشد; اما شك‌ نداريم‌ كه‌ اهميت‌ دوراني‌ كه‌ در پيش‌ داريم‌، از لحاظ تعيين‌كننده‌ بودن‌ سرنوشت‌ اين‌ كشور و انقلاب‌، نسبت‌ به‌ آنچه‌ كه‌ در گذشته‌ گذرانديم‌ و پشت‌ سر گذاشتيم‌، تقريبا كمتر نخواهد بود. اين‌ دوره‌ را هم‌ ان‌شاءالله‌ بايستي‌ با عزم‌ و همت‌ و توكل‌ به‌ خدا گذراند.
به‌ هر حال‌، لازم‌ مي‌دانم‌ از يكايك‌ برادران‌ عزيزمان‌ تشكر كنم‌; بخصوص‌ آنهايي‌ كه‌ دوران‌ همكاري‌ با آنها طولانيتر بوده‌ و در درجه‌ي‌ اول‌، خود آقاي‌ مهندس‌ موسوي‌ و بعد بعضي‌ ديگر از برادران‌ كه‌ الان‌ آنها را مي‌بينم‌ و جلو چشمم‌ هستند. بعضي‌ از برادران‌، از همان‌ روزهاي‌ اول‌ تشكيل‌ اين‌ دولت‌ بودند و بعضي‌ هم‌ در بين‌ راه‌ ملحق‌ و متصل‌ شدند و با هم‌ حركت‌ كرديم‌. حالا بعضي‌ باز جدا شدند; ليكن‌ در ذهنمان‌، مجموعه‌ را به‌ صورت‌ يك‌ مجموعه‌ مي‌بينيم‌.
از همه‌ي‌ شما به‌ خاطر آنچه‌ كه‌ بين‌ ما گذشته‌ و بسيار خوب‌ بوده‌ است‌، صميمانه‌ تشكر مي‌كنم‌ و اميدوارم‌ كه‌ ان‌شاءالله‌ همواره‌ ارتباطات‌ ما، ارتباطات‌ خوب‌ و صميمانه‌ و مبني‌ بر ايمان‌ و محبت‌ باشد و خداي‌ متعال‌ توفيق‌ بدهد تا بتوانيم‌ با اين‌ همكاريها، وظايف‌ اساسي‌ خود را انجام‌ بدهيم‌.
والسلام‌ عليكم‌ و رحمه‌الله‌ و بركاته‌