بسماللهالرحمنالرحيم
يكي از چيزهايي كه مطمئنا جزو نعم الهي محسوب ميشود، اين است كه هركسي در مقاطع مختلف زندگي خود، وقتي به محاسبهيي دست زد و جريان كار در آن مقطع را مشاهده كرد، با معرفتي كه به حال و كار خود دارد، احساس كند كه پيش وجدانش و وجدان بيدار كساني كه در جريان اين عمل قرار خواهند گرفت، سرافراز است. اين، حقيقتا يك نعمت است. من احساس ميكنم كه در محاسبهي همكاري دوران هشتسالهيي كه با جمع همكاران نهاد رياست جمهوري داشتيم، از اين نعمت برخوردارم.
اگر مجموعهي اين دستگاه نسبتا كوچك كه در جايگاه ممتازي قرار دارد و داشت، در طول اين دوران ـ كه يك مقطع طولاني از يك استمرار كاري است ـ مورد محاسبهي منصفانه قرار بگيرد، هم خود اين مجموعه و من كه با او سر و كار داشتم و هم كساني كه با چشم باز و وجدان بيدار، با اين مجموعه مواجه بودهاند يا كار آن را مورد ارزيابي قرار دادهاند يا خواهند داد، دچار آرامش وجدان و رضايت خاطر خواهند بود. لذا من از مجموعهي همكاران دوران هشتسالهي كار در نهاد رياست جمهوري، احساس رضايت ميكنم.
ادعا نميكنيم كه در اين مجموعهي كوچك ما، كاستي و قصور و خطا وجود نداشته است; زيرا از يك مجموعهي بشري انتظار نميرود كه هيچ قصور و خطايي نداشته باشد و همچنين از يك مجموعهي نوپا كه از صفر شروع كرده و اول كارش است و در طول اين مدت ـ كه در عمر كارهاي نهادي و سازماني عمر كوتاهي است ـ هيچگونه سابقه و تجربهيي از گذشته به او به ارث نرسيده، انتظار نميرود كه بتواند خودش را آن قدر كامل بكند كه كاستي و كمبودي از او سر نزند. كمبودها و بيتجربگيها و كاستيها، طبيعي است. خطاها و اشتباهات هم ـ در آن حدي كه بوده ـ قابل قبول است. در اين مدت، مجموعه، مجموعهي خوبي بوده است.
شايد بعضي گمان كنند كه من از پارهيي نابسامانيها و نارساييها در داخل مجموعه بيخبرم. بايد بگويم كه نه، بيخبر نيستم; اما براي خوب بودن و خوب نبودن يك مجموعه، ملاك چيست؟ ما كاري به كشورها و نظامهاي ديگر نداريم كه در يك مجموعه در اين سطح، چه كارهايي انجام ميگيرد و چه مشكلاتي به وجود ميآيد، ربطي هم به ما ندارد; اما اگر شما اين مجموعهي كوچك را با ساير مجموعههايي كه در نظام جمهوري اسلامي وجود داشته، مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه اين مجموعه، بعد از آنچه كه مربوط به مقام معظم رهبري ميشده، بالاتر از همهي مجموعههاي ديگر بوده است. اين جا، مجموعهي رياست جمهوري بوده كه همهي مجموعههاي ديگر، از لحاظ سطح اداري و اعتبار، پايينتر از اين است.
دو نكته را مورد نظر قرار بدهيم: يك نكته، استفادهي غيرقابل قبول از اعتبارات و سمتها و عنوانهاست ـ آنچه كه اصطلاحا به آن قدرتنمايي ميگويند ـ و ديگري، استفادهي نامشروع از موارد مالي است. البته در جمهوري اسلامي، بحمدالله همهي دستگاهها مبني بر صلاحند; اما در مجموعههاي مبني بر صلاح، بالاخره اينطور نيست كه شيطان راه پيدا نكند. در عين حال، اگر مقايسه كنيد، ميبينيد كه بحمدالله اين مجموعه از لحاظ اين دو ملاك و معيار ـ كه شايد مهمترين و حساسترين ملاكها و معيارها باشد ـ سالم مانده است. خيلي مهم و قابل توجه است كه كساني از انتصاب به دستگاهي در سطح بالاي جامعه و در دستگاههاي گوناگون، استفادهي نامشروع نكنند. اين، براي من ملاك بالا و مهمي است. ما بحمدالله اين وضعيت را در اين جا حاصل ميبينيم. معلوم ميشود كه در اين قسمت و نيز در آن مقولهي دوم، تدين برادران و توجه مسؤولان به اندازهيي بوده است كه توانسته از بروز چنين مشكلي جلوگيري كند.
برادراني كه در اين نهاد، كارهاي محتوايي يا شكلي انجام ميدادند، در دوران گوناگون و فراز و نشيبهاي اين هشت سال، گاهي خدماتي ميكردند و سختيهايي را هم تحمل مينمودند كه نخواستند به رخ ديگران بكشند. بعضي از عناصر كارآمد، در اين مجموعه بودهاند كه بيشك در رديف اول كارايي و معرفت و گرهگشايي براي نظام جمهوري اسلامي قرار ميگرفتند; ولي اين را هيچوقت در بوق نكردند. مسلما كار آنها، بر اجرشان ميافزايد. آن عدم تبليغات گسترده، شايد هم قدري به خلقيات من ارتباط پيدا ميكرده است. نميدانم كه اين خلقيات، در ارتباط با حقوق معنوي برادران، چهقدر مثبت بوده است. در عين حال، دوست نميداشتم كه از بعضي از تواناييها و كاراييها و معرفتها و اطلاعات، استفادهي تبليغاتي كنم; اگرچه آنجايي كه براي دستگاهها لازم ميدانستيم، هر چه كه بوده، در اختيار دستگاهها قرار ميداديم; زيرا متعلق به مملكت و انقلاب بوده است.
اگر كسي علم و كارايي و معرفت درست دارد، متعلق به انقلاب است و بايد در اختيار آن قرار بگيرد; اما اين كه حالا علم و كارايي را مطرح كنيم و در آفاق ذهنيت جامعه يا نظام سياسي و دولتي، به جلوه درآوريم، اينطور نبوده است. برادران، در موارد بسياري، خدمتشان را خاموش و بيسر و صدا و بيتوقع در اينجا انجام دادند; در حالي كه كاراييهاي خيلي خوبي هم وجود داشته و زحمات خوبي هم كشيده شدهاست.
اينها، به اعتماد اجر الهي و براي مقاصد حسنه، كار را انجام ميدهند كه اگر مورد قبول خدا قرار بگيرد، بزرگترين پاداش براي آنهاست و كاري ندارند كه مردم از فعاليت آنها مطلع بشوند يا نشوند. لازم است از همهي كساني كه در دو دورهي رياست جمهوري يا در بخشي از اين مدت، كارهاي فكري و خدماتي و محتوايي و شكلي انجام دادند و خالصانه و مخلصانه و بيتوقع و بيسروصدا فعاليت كردند، سپاسگزاري كنم. مطمئنا سپاسگزاري پروردگار از آنها، بسيار بالاتر و باارزشتر است.
نسبت به آينده، بايستي خودمان را براي خدمت در هر جا و به هر گونه آماده كنيم; بدون اينكه قبلا در جايي، خدمت خود را نشان و مشخص كرده باشيم. از اول انقلاب، خودم اينگونه بودم و بنايم بر اين بود. هنگامي كه قرار بود امام(ره) تشريف بياورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتيم، جمعي از رفقاي نزديكي كه با هم كار ميكرديم و همهشان در طول مدت انقلاب، نام و نشانهايي پيدا كردند و بعضي از آنها هم به شهادت رسيدند ـ مثل شهيد بهشتي، شهيد مطهري، شهيد باهنر، برادر عزيزمان آقاي هاشمي، مرحوم رباني شيرازي، مرحوم رباني املشي ـ با هم مينشستيم و در مورد قضاياي گوناگون مشورت ميكرديم. گفتيم كه امام، دو سه روز ديگر يا مثلا فردا وارد تهران ميشوند و ما آمادگي لازم را نداريم. بياييم سازماندهي كنيم كه وقتي ايشان آمدند و مراجعات زياد شد و كارها از همه طرف به اينجا ارجاع گرديد، معطل نمانيم. صحبت دولت هم در ميان نبود.
ما عضو شوراي انقلاب بوديم و بعضي هم در آن وقت، اين موضوع را نميدانستند و حتي بعضي از رفقا ـ مثل مرحوم رباني شيرازي يا مرحوم رباني املشي ـ نميدانستند كه ما چند نفر، عضو شوراي انقلاب هم هستيم. ما با هم كار ميكرديم و صحبت دولت هم در ميان نبود; صحبت همان بيت امام بود كه وقتي ايشان وارد ميشوند، مسؤوليتهايي پيش خواهد آمد. گفتيم بنشينيم براي اين موضوع، يك سازماندهي بكنيم. ساعتي را در عصر يك روز معين كرديم و رفتيم در اطاقي نشستيم. صحبت از تقسيم مسؤوليتها شد و در آنجا گفتم كه مسؤوليت من اين باشد كه چاي بدهم! همه تعجب كردند. يعني چه؟ چاي؟ گفتم: بله، من چاي درست كردن را خوب بلدم. با گفتن اين پيشنهاد، جلسه حالي پيدا كرد. ميشود آدم بگويد كه مثلا قسمت دفتر مراجعات، به عهدهي من باشد. تنافس و تعارض كه نيست. ما ميخواهيم اين مجموعه را با همديگر اداره كنيم; هر جايش هم كه قرار گرفتيم، اگر توانستيم كار آنجا را انجام بدهيم، خوب است.
اين، روحيهي من بوده است. البته، آن حرفي كه در آنجا زدم، ميدانستم كه كسي من را براي چاي ريختن معين نخواهد كرد و نميگذارند كه من در آنجا بنشينم و چاي بريزم; اما واقعا اگر كار به اينجا ميرسيد كه بگويند درست كردن چاي به عهدهي شماست، ميرفتم عبايم را كنار ميگذاشتم و آستينهايم را بالا ميزدم و چاي درست ميكردم. اين پيشنهاد، نه تنها براي اين بود كه چيزي گفته باشم; واقعا براي اين كار آماده بودم.
من، با اين روحيه وارد شدم و بارها به دوستانم ميگفتم كه آن كسي نيستم كه اگر وارد اطاقي شدم، بگويم آن صندلي متعلق به من است و اگر خالي بود، بروم آنجا بنشينم و اگر خالي نبود، قهر كنم و بيرون بروم. نخير، من هيچ صندلي خاصي در هيچ اطاقي ندارم. من وارد اطاق ميشوم و هر جا خالي بود، همانجا مينشينم. اگر مجموعه احساس كرد كه اينجا براي من كم است و روي صندلي ديگري نشاند، مينشينم و اگر همان كار را نيز مناسب دانست، آن را انجام ميدهم.
گفتن اين مطالب، شايد چندان آسان نباشد و ممكن است حمل بر چيزهاي ديگر شود; اما واقعا اعتقادم اين است كه براي انقلاب بايد اينطوري باشيم. از پيش معين نكنيم كه صندلي ما آنجاست واگر ديديم آن صندلي را به ما دادند، خوشحال بشويم و برويم بنشينيم و بگوييم حقمان بود و اگر ديديم آن صندلي نشد و يا گوشهاش ذرهيي ساييده بود، بگوييم به ما ظلم شد و قبول نداريم و قهر كنيم و بيرون برويم. من، از اول اين روحيه را نداشتم و سعي نكردم اينطوري باشم. در مجموعهي انقلاب، تكليف ما اين است.
قبل از رحلت حضرت امام كه دوران رياست جمهوري در حال اتمام بود، دست و پايم را جمع ميكردم. مكرر مراجعه ميكردند و بعضي از مشاغل را پيشنهاد مينمودند. آدمهاي بيمسؤوليت، اين مشاغل را پيش خودشان به قد و قوارهي من بريده و دوخته بودند! ولي من گفتم كه اگر يك وقت امام به من واجب كنند و بگويند شما فلان كار را انجام دهيد; چون دستور امام تكليف است و برو برگرد ندارد، آن را انجام ميدهم. اما اگر چنانچه تكليف نباشد ـ و من از امام خواهش خواهم كرد كه تكليفي به من نكنند تا به كارهاي فرهنگي بپردازم ـ دنبال كارهاي فرهنگي ميروم.
نه تنها براي اين مقطع، كه براي هميشه خودتان را آماده نگهداريد تا انقلاب ـ به هر طريق كه اقتضا ميكند ـ از شما استفاده كند. اين يادگاري را با هم داشته باشيم. يك وقت، بهترين استفاده از يك انسان زنده و عاقل و باشعور اين است كه مثل نردبان بشود و يك نفر پايش را روي دوش او بگذارد تا دستش به جايي برسد كه كاري انجام بدهد. چه اشكالي دارد؟ اگر مصلحت انقلاب و كشور اقتضا ميكند، بايد چنين كاري هم كرد.
توصيهام به شما برادران عزيز اين است كه هر جا هستيد، هر كاري كه احساس ميكنيد انقلاب بدان نياز دارد، آن را انجام بدهيد. انقلاب به كار آدمهاي كارآمد و صادق نياز دارد. صدق و اخلاص، شرط اول است. اگر ما در كسي صدق و اخلاص نبينيم، خيلي احتمال دارد كه كار او هم به درد نخورد و يا در مواقعي مشكل درست كند. انساني كه صدق و اخلاص ندارد، ولي كارايي دارد، مثل ماشيني ميماند كه اگر مراقبش نبودند و يك پيچ آن اشكال پيدا كرد، گاهي ميبينيد كه ضربهيي هم به آدم ميزند. كارايي انساني به اين است كه هر فردي، از روي اخلاص و صدق و نيت صحيح، كاري را كه به عهدهاش است، انجام دهد تا انسان تلقي شود و ماشين نباشد.
مجددا از برادران و خواهران عزيزمان كه زحمات زيادي هم كشيدهاند، تشكر ميكنيم و اميدواريم كه انشاءالله خداوند به شما توفيق بدهد تا هميشه در خدمت انقلاب و كشور و اسلام باشيد و از نيروهاي شما ـ در هر جا كه شد ـ براي انقلاب و اسلام و كشور، حداكثر استفاده بشود. خدا هم انشاءالله به ما و شما توفيق بدهد كه بتوانيم همواره اخلاص و صفاي نيتمان را حفظ كنيم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
يكي از چيزهايي كه مطمئنا جزو نعم الهي محسوب ميشود، اين است كه هركسي در مقاطع مختلف زندگي خود، وقتي به محاسبهيي دست زد و جريان كار در آن مقطع را مشاهده كرد، با معرفتي كه به حال و كار خود دارد، احساس كند كه پيش وجدانش و وجدان بيدار كساني كه در جريان اين عمل قرار خواهند گرفت، سرافراز است. اين، حقيقتا يك نعمت است. من احساس ميكنم كه در محاسبهي همكاري دوران هشتسالهيي كه با جمع همكاران نهاد رياست جمهوري داشتيم، از اين نعمت برخوردارم.
اگر مجموعهي اين دستگاه نسبتا كوچك كه در جايگاه ممتازي قرار دارد و داشت، در طول اين دوران ـ كه يك مقطع طولاني از يك استمرار كاري است ـ مورد محاسبهي منصفانه قرار بگيرد، هم خود اين مجموعه و من كه با او سر و كار داشتم و هم كساني كه با چشم باز و وجدان بيدار، با اين مجموعه مواجه بودهاند يا كار آن را مورد ارزيابي قرار دادهاند يا خواهند داد، دچار آرامش وجدان و رضايت خاطر خواهند بود. لذا من از مجموعهي همكاران دوران هشتسالهي كار در نهاد رياست جمهوري، احساس رضايت ميكنم.
ادعا نميكنيم كه در اين مجموعهي كوچك ما، كاستي و قصور و خطا وجود نداشته است; زيرا از يك مجموعهي بشري انتظار نميرود كه هيچ قصور و خطايي نداشته باشد و همچنين از يك مجموعهي نوپا كه از صفر شروع كرده و اول كارش است و در طول اين مدت ـ كه در عمر كارهاي نهادي و سازماني عمر كوتاهي است ـ هيچگونه سابقه و تجربهيي از گذشته به او به ارث نرسيده، انتظار نميرود كه بتواند خودش را آن قدر كامل بكند كه كاستي و كمبودي از او سر نزند. كمبودها و بيتجربگيها و كاستيها، طبيعي است. خطاها و اشتباهات هم ـ در آن حدي كه بوده ـ قابل قبول است. در اين مدت، مجموعه، مجموعهي خوبي بوده است.
شايد بعضي گمان كنند كه من از پارهيي نابسامانيها و نارساييها در داخل مجموعه بيخبرم. بايد بگويم كه نه، بيخبر نيستم; اما براي خوب بودن و خوب نبودن يك مجموعه، ملاك چيست؟ ما كاري به كشورها و نظامهاي ديگر نداريم كه در يك مجموعه در اين سطح، چه كارهايي انجام ميگيرد و چه مشكلاتي به وجود ميآيد، ربطي هم به ما ندارد; اما اگر شما اين مجموعهي كوچك را با ساير مجموعههايي كه در نظام جمهوري اسلامي وجود داشته، مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه اين مجموعه، بعد از آنچه كه مربوط به مقام معظم رهبري ميشده، بالاتر از همهي مجموعههاي ديگر بوده است. اين جا، مجموعهي رياست جمهوري بوده كه همهي مجموعههاي ديگر، از لحاظ سطح اداري و اعتبار، پايينتر از اين است.
دو نكته را مورد نظر قرار بدهيم: يك نكته، استفادهي غيرقابل قبول از اعتبارات و سمتها و عنوانهاست ـ آنچه كه اصطلاحا به آن قدرتنمايي ميگويند ـ و ديگري، استفادهي نامشروع از موارد مالي است. البته در جمهوري اسلامي، بحمدالله همهي دستگاهها مبني بر صلاحند; اما در مجموعههاي مبني بر صلاح، بالاخره اينطور نيست كه شيطان راه پيدا نكند. در عين حال، اگر مقايسه كنيد، ميبينيد كه بحمدالله اين مجموعه از لحاظ اين دو ملاك و معيار ـ كه شايد مهمترين و حساسترين ملاكها و معيارها باشد ـ سالم مانده است. خيلي مهم و قابل توجه است كه كساني از انتصاب به دستگاهي در سطح بالاي جامعه و در دستگاههاي گوناگون، استفادهي نامشروع نكنند. اين، براي من ملاك بالا و مهمي است. ما بحمدالله اين وضعيت را در اين جا حاصل ميبينيم. معلوم ميشود كه در اين قسمت و نيز در آن مقولهي دوم، تدين برادران و توجه مسؤولان به اندازهيي بوده است كه توانسته از بروز چنين مشكلي جلوگيري كند.
برادراني كه در اين نهاد، كارهاي محتوايي يا شكلي انجام ميدادند، در دوران گوناگون و فراز و نشيبهاي اين هشت سال، گاهي خدماتي ميكردند و سختيهايي را هم تحمل مينمودند كه نخواستند به رخ ديگران بكشند. بعضي از عناصر كارآمد، در اين مجموعه بودهاند كه بيشك در رديف اول كارايي و معرفت و گرهگشايي براي نظام جمهوري اسلامي قرار ميگرفتند; ولي اين را هيچوقت در بوق نكردند. مسلما كار آنها، بر اجرشان ميافزايد. آن عدم تبليغات گسترده، شايد هم قدري به خلقيات من ارتباط پيدا ميكرده است. نميدانم كه اين خلقيات، در ارتباط با حقوق معنوي برادران، چهقدر مثبت بوده است. در عين حال، دوست نميداشتم كه از بعضي از تواناييها و كاراييها و معرفتها و اطلاعات، استفادهي تبليغاتي كنم; اگرچه آنجايي كه براي دستگاهها لازم ميدانستيم، هر چه كه بوده، در اختيار دستگاهها قرار ميداديم; زيرا متعلق به مملكت و انقلاب بوده است.
اگر كسي علم و كارايي و معرفت درست دارد، متعلق به انقلاب است و بايد در اختيار آن قرار بگيرد; اما اين كه حالا علم و كارايي را مطرح كنيم و در آفاق ذهنيت جامعه يا نظام سياسي و دولتي، به جلوه درآوريم، اينطور نبوده است. برادران، در موارد بسياري، خدمتشان را خاموش و بيسر و صدا و بيتوقع در اينجا انجام دادند; در حالي كه كاراييهاي خيلي خوبي هم وجود داشته و زحمات خوبي هم كشيده شدهاست.
اينها، به اعتماد اجر الهي و براي مقاصد حسنه، كار را انجام ميدهند كه اگر مورد قبول خدا قرار بگيرد، بزرگترين پاداش براي آنهاست و كاري ندارند كه مردم از فعاليت آنها مطلع بشوند يا نشوند. لازم است از همهي كساني كه در دو دورهي رياست جمهوري يا در بخشي از اين مدت، كارهاي فكري و خدماتي و محتوايي و شكلي انجام دادند و خالصانه و مخلصانه و بيتوقع و بيسروصدا فعاليت كردند، سپاسگزاري كنم. مطمئنا سپاسگزاري پروردگار از آنها، بسيار بالاتر و باارزشتر است.
نسبت به آينده، بايستي خودمان را براي خدمت در هر جا و به هر گونه آماده كنيم; بدون اينكه قبلا در جايي، خدمت خود را نشان و مشخص كرده باشيم. از اول انقلاب، خودم اينگونه بودم و بنايم بر اين بود. هنگامي كه قرار بود امام(ره) تشريف بياورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتيم، جمعي از رفقاي نزديكي كه با هم كار ميكرديم و همهشان در طول مدت انقلاب، نام و نشانهايي پيدا كردند و بعضي از آنها هم به شهادت رسيدند ـ مثل شهيد بهشتي، شهيد مطهري، شهيد باهنر، برادر عزيزمان آقاي هاشمي، مرحوم رباني شيرازي، مرحوم رباني املشي ـ با هم مينشستيم و در مورد قضاياي گوناگون مشورت ميكرديم. گفتيم كه امام، دو سه روز ديگر يا مثلا فردا وارد تهران ميشوند و ما آمادگي لازم را نداريم. بياييم سازماندهي كنيم كه وقتي ايشان آمدند و مراجعات زياد شد و كارها از همه طرف به اينجا ارجاع گرديد، معطل نمانيم. صحبت دولت هم در ميان نبود.
ما عضو شوراي انقلاب بوديم و بعضي هم در آن وقت، اين موضوع را نميدانستند و حتي بعضي از رفقا ـ مثل مرحوم رباني شيرازي يا مرحوم رباني املشي ـ نميدانستند كه ما چند نفر، عضو شوراي انقلاب هم هستيم. ما با هم كار ميكرديم و صحبت دولت هم در ميان نبود; صحبت همان بيت امام بود كه وقتي ايشان وارد ميشوند، مسؤوليتهايي پيش خواهد آمد. گفتيم بنشينيم براي اين موضوع، يك سازماندهي بكنيم. ساعتي را در عصر يك روز معين كرديم و رفتيم در اطاقي نشستيم. صحبت از تقسيم مسؤوليتها شد و در آنجا گفتم كه مسؤوليت من اين باشد كه چاي بدهم! همه تعجب كردند. يعني چه؟ چاي؟ گفتم: بله، من چاي درست كردن را خوب بلدم. با گفتن اين پيشنهاد، جلسه حالي پيدا كرد. ميشود آدم بگويد كه مثلا قسمت دفتر مراجعات، به عهدهي من باشد. تنافس و تعارض كه نيست. ما ميخواهيم اين مجموعه را با همديگر اداره كنيم; هر جايش هم كه قرار گرفتيم، اگر توانستيم كار آنجا را انجام بدهيم، خوب است.
اين، روحيهي من بوده است. البته، آن حرفي كه در آنجا زدم، ميدانستم كه كسي من را براي چاي ريختن معين نخواهد كرد و نميگذارند كه من در آنجا بنشينم و چاي بريزم; اما واقعا اگر كار به اينجا ميرسيد كه بگويند درست كردن چاي به عهدهي شماست، ميرفتم عبايم را كنار ميگذاشتم و آستينهايم را بالا ميزدم و چاي درست ميكردم. اين پيشنهاد، نه تنها براي اين بود كه چيزي گفته باشم; واقعا براي اين كار آماده بودم.
من، با اين روحيه وارد شدم و بارها به دوستانم ميگفتم كه آن كسي نيستم كه اگر وارد اطاقي شدم، بگويم آن صندلي متعلق به من است و اگر خالي بود، بروم آنجا بنشينم و اگر خالي نبود، قهر كنم و بيرون بروم. نخير، من هيچ صندلي خاصي در هيچ اطاقي ندارم. من وارد اطاق ميشوم و هر جا خالي بود، همانجا مينشينم. اگر مجموعه احساس كرد كه اينجا براي من كم است و روي صندلي ديگري نشاند، مينشينم و اگر همان كار را نيز مناسب دانست، آن را انجام ميدهم.
گفتن اين مطالب، شايد چندان آسان نباشد و ممكن است حمل بر چيزهاي ديگر شود; اما واقعا اعتقادم اين است كه براي انقلاب بايد اينطوري باشيم. از پيش معين نكنيم كه صندلي ما آنجاست واگر ديديم آن صندلي را به ما دادند، خوشحال بشويم و برويم بنشينيم و بگوييم حقمان بود و اگر ديديم آن صندلي نشد و يا گوشهاش ذرهيي ساييده بود، بگوييم به ما ظلم شد و قبول نداريم و قهر كنيم و بيرون برويم. من، از اول اين روحيه را نداشتم و سعي نكردم اينطوري باشم. در مجموعهي انقلاب، تكليف ما اين است.
قبل از رحلت حضرت امام كه دوران رياست جمهوري در حال اتمام بود، دست و پايم را جمع ميكردم. مكرر مراجعه ميكردند و بعضي از مشاغل را پيشنهاد مينمودند. آدمهاي بيمسؤوليت، اين مشاغل را پيش خودشان به قد و قوارهي من بريده و دوخته بودند! ولي من گفتم كه اگر يك وقت امام به من واجب كنند و بگويند شما فلان كار را انجام دهيد; چون دستور امام تكليف است و برو برگرد ندارد، آن را انجام ميدهم. اما اگر چنانچه تكليف نباشد ـ و من از امام خواهش خواهم كرد كه تكليفي به من نكنند تا به كارهاي فرهنگي بپردازم ـ دنبال كارهاي فرهنگي ميروم.
نه تنها براي اين مقطع، كه براي هميشه خودتان را آماده نگهداريد تا انقلاب ـ به هر طريق كه اقتضا ميكند ـ از شما استفاده كند. اين يادگاري را با هم داشته باشيم. يك وقت، بهترين استفاده از يك انسان زنده و عاقل و باشعور اين است كه مثل نردبان بشود و يك نفر پايش را روي دوش او بگذارد تا دستش به جايي برسد كه كاري انجام بدهد. چه اشكالي دارد؟ اگر مصلحت انقلاب و كشور اقتضا ميكند، بايد چنين كاري هم كرد.
توصيهام به شما برادران عزيز اين است كه هر جا هستيد، هر كاري كه احساس ميكنيد انقلاب بدان نياز دارد، آن را انجام بدهيد. انقلاب به كار آدمهاي كارآمد و صادق نياز دارد. صدق و اخلاص، شرط اول است. اگر ما در كسي صدق و اخلاص نبينيم، خيلي احتمال دارد كه كار او هم به درد نخورد و يا در مواقعي مشكل درست كند. انساني كه صدق و اخلاص ندارد، ولي كارايي دارد، مثل ماشيني ميماند كه اگر مراقبش نبودند و يك پيچ آن اشكال پيدا كرد، گاهي ميبينيد كه ضربهيي هم به آدم ميزند. كارايي انساني به اين است كه هر فردي، از روي اخلاص و صدق و نيت صحيح، كاري را كه به عهدهاش است، انجام دهد تا انسان تلقي شود و ماشين نباشد.
مجددا از برادران و خواهران عزيزمان كه زحمات زيادي هم كشيدهاند، تشكر ميكنيم و اميدواريم كه انشاءالله خداوند به شما توفيق بدهد تا هميشه در خدمت انقلاب و كشور و اسلام باشيد و از نيروهاي شما ـ در هر جا كه شد ـ براي انقلاب و اسلام و كشور، حداكثر استفاده بشود. خدا هم انشاءالله به ما و شما توفيق بدهد كه بتوانيم همواره اخلاص و صفاي نيتمان را حفظ كنيم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته