بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبينا ابي القاسم محمّد و علي آله الأطبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيةاللَّه في الارضين.
هفتمين سالگرد درگذشت جانسوز امام بزرگوار ما که تجديد يک خاطره بسيار تلخ براي مردم ايران و ديگر مسلمانان جهان است، عرصه و صحنه اي است براي اين که ملت ايران، احساسات خود را نسبت به آن امام بزرگوار و رهبرِ کبيرِ راحل خود، نشان دهد. اين مراسم - آن طور که احساس مي شود و به چشم مي آيد - هر سال از سالهاي قبل، پرشورتر و عظيمتر و پرمعناتر است. معناي اين مطلب آن است که ملت ايران، علي رغم دشمنان امام و انقلاب، راه امام و راه انقلاب را رها نکرد و امام، به کوري چشم دشمنانش پيروز شد.
پيروزي، دو پيروزي است: يک پيروزي، پيروزي اي است که انسان خودش آن را مي بيند؛ که آن، همين تشکيل حکومت و نابود کردن دشمنان انقلاب بود و امام اين را به چشم مبارک خود مشاهده کرد. يک پيروزي، که از اين پيروزي مهمّتر و بل پيروزي ماندگار است، پيروزي فکر و پيروزي راه و مدّعاست. اين، همان پيروزي اي است که انبياي الهي، با وجود اين که در دوران حيات، آن همه مرارت را تحمّل کردند، بالاخره به آن نائل شدند. اين پيروزي، پيروزي فکر و ايده و راه يک انسان بزرگ و متفکر است. امام، به اين پيروزي هم رسيد. استمرار خاطره آن بزرگوار و پرشور شدن هر ساله اين مراسم، بدين معناست.
درباره نهضت امام بزرگوارمان، مطلبي را مي خواهم عرض کنم که براي ما حامل درس است. خواهش مي کنم افرادي که صاحبِ فکر و داراي انديشه و خرد سياسي و تأمّل در مسائل بزرگند، روي اين مسأله تأمّل کنند و آن را بيشتر بشکافند.
مي دانيد که حرکت امام، مشابهتهاي زيادي با نهضت حسيني دارد و تقريباً، الگوبرداري شده از حرکت حسيني است. گرچه آن حرکت - يعني حرکت امام حسين عليه السّلام - منتهي به شهادت آن حضرت و يارانش شد و اين حرکت به پيروزي امام منتهي گرديد؛ ولي اين فارقي ايجاد نمي کند. زيرا يک نوع فکر، يک مضمون و يک طرح کلّي بر هر دو حرکت حاکم بود. اقتضائات متفاوت بود؛ لذا سرنوشت آن حرکت، شهادت امام حسين عليه السّلام و سرنوشت اين حرکت، حکومت امامِ بزرگوارِ ما شد. اين، به طور کلّي، امر روشن و واضحي است.
از جمله ويژگيهايي که در هر دو حرکت، به طور بارزي وجود دارد، موضوعِ «استقامت» است. با کلمه استقامت و معناي آن، نبايد عبوري و گذرا برخورد شود؛ چون خيلي مهمّ است.
در مورد امام حسين عليه السّلام استقامت به اين صورت است که آن حکومت، ايستاد. هنوز مشکلات، خود را بروز نداده بود. پس از مدتي، آن حضرت تصميم گرفت تسليم يزيد و حکومت جائرانه او نشود. مبارزه از اين جا شروع شد؛ تسليم نشدن در مقابل حاکميت فاسدي که راه دين را به کلّي منحرف مي کرد. امام از مدينه که حرکت فرمود با اين نيّت بود. بعد که در مکه احساس کرد ياور دارد، نيّت خود را با قيام همراه کرد. و الّا جوهر اصلي، اعتراض و حرکت در مقابل حکومتي بود که طبق موازين حسيني، قابل تحمّل و قبول نبود.
امام حسين عليه السّلام ابتدا در مقابل آن حرکت، مواجه با مشکلاتي شد که يکي پس از ديگري رخ نمود. ناگزيري خروج از مکه، بعد درگيري در کربلا و فشاري که در حادثه کربلا بر شخص امام حسين عليه السّلام وارد مي آمد، از جمله اين مشکلات بود. يکي از عواملي که در کارهاي بزرگْ جلوِ انسان را سد مي کند، عذرهاي شرعي است. انسان، کار واجب و تکليفي را بايد انجام دهد؛ ولي وقتي انجام اين کار مستلزم اشکال بزرگي است - فرض بفرماييد عدّه زيادي کشته خواهند شد - احساس مي کند که ديگر تکليف ندارد. شما ببينيد در مقابل امام حسين عليه السّلام از اين گونه عذرهاي شرعي که مي توانست هر انسان ظاهر بيني را از ادامه راه منصرف کند، چقدر بود! يکي پس از ديگري، رخ مي نمود. اوّل اعراض مردم کوفه و کشته شدن مسلم پيش آمد. فرضاً اين جا بايستي امام حسين عليه السّلام مي فرمود: «ديگر عذر شرعي است و تکليف ساقط شد. مي خواستيم با يزيد بيعت نکنيم؛ ولي ظاهراً در اين اوضاع و احوال، امکان پذير نيست. مردم هم تحمّل نمي کنند. پس، تکليف ساقط است. لذا از روي اجبار و ناچاري بيعت مي کنيم.»
مرحله دوم، حادثه کربلا و وقوع عاشوراست. اين جا امام حسين عليه السّلام مي توانست در مواجهه با يک مسأله، به مثابه انساني که حوادث بزرگ را با اين منطقها مي خواهد حل کند، بگويد: «زن و بچه در اين صحراي سوزان، طاقت ندارند. پس، تکليف برداشته شد.» يعني تسليم شود و چيزي را که تا آن وقت قبول نکرده بود، بپذيرد. يا بعد از آن که در روز عاشورا حمله دشمن آغاز گرديد و عدّه زيادي از اصحاب امام حسين عليه السّلام به شهادت رسيدند - يعني مشکلات، بيشتر خود را نشان داد - آن بزرگوار مي توانست بگويد: «اکنون ديگر معلوم شد که نمي شود مبارزه کرد و نمي توان پيش برد.» آن گاه خود را عقب بکشد. يا آن هنگام که معلوم شد امام حسين عليه السّلام شهيد خواهد شد و بعد از شهادت او، آل اللَّه - حرم اميرالمؤمنين و حرم پيغمبر عليهماالسّلام - در بيابان و در دست مردان نامحرم، تنها خواهند ماند - اين جا ديگر مسأله ناموس پيش مي آيد - به عنوان يک انسان غيرتمند، مي توانست بفرمايد: «ديگر تکليف برداشته شده است. تکليف زنان چه مي شود؟ اگر اين راه را ادامه دهيم و کشته شويم، زنان خاندان پيغمبر و دختران اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام و پاکيزه ترين و طيّب و طاهرترين زنان عالم اسلام، به دست دشمنان - مردان بي سرو پايي که هيچ چيز از شرف و ناموس نمي فهمند - خواهند افتاد. پس، تکليف برداشته شد.»
توجّه کنيد برادران و خواهران! مطلب مهمّي است که در واقعه کربلا از اين ديدگاه دقّت شود که اگر امام حسين عليه السّلام مي خواست در مقابل حوادثِ بسيار تلخ و دشواري مثل شهادت علي اصغر، اسارت زنان، تشنگي کودکان، کشته شدن همه جوانان و حوادثِ فراوانِ ديگري که در کربلا قابل احصاست، با ديدِ يک متشرّعِ معمولي نگاه کند و عظمتِ رسالتِ خود را به فراموشي بسپارد، قدم به قدم مي توانست عقب نشيني کند و بگويد: «ديگر تکليف نداريم. حال با يزيد بيعت مي کنيم. چاره چيست!؟ الضرورات تبيح المحذورات.» اما امام حسين عليه السّلام چنين نکرد. اين، نشانگر استقامت آن حضرت است. استقامت يعني اين! استقامت، همه جا به معناي تحمّل مشکلات نيست. تحمّل مشکلات براي انسان بزرگ، آسانتر است تا تحمّل مسائلي که بر حسب موازين - موازين شرعي، موازين عرفي، موازين عقلي ساده - ممکن است خلاف مصلحت به نظر آيد. تحمّل اينها، مشکلتر از ساير مشکلات است.
يک وقت به کسي مي گويند: «اين راه را نرو؛ ممکن است شکنجه شوي.» خوب؛ انسانِ قوي مي گويد: «شکنجه شوم! چه مانعي دارد؟! راه را مي روم.» يا مي گويند: «نرو! ممکن است کشته شوي.» انسان بزرگ مي گويد: «خوب؛ کشته شوم! چه اهميت دارد؟!» اما يک وقت صحبتِ کشته شدن و شکنجه شدن و محروميت کشيدن نيست. مي گويند: «نرو؛ ممکن است که گروهي از مردم، به خاطر اين حرکت تو کشته شوند.» اين جا ديگر پاي جان ديگران در بين است: «نرو؛ ممکن است بسياري از زنان و مردان و کودکان، به خاطر پيش رفتن تو، سختي بکشند.» اين جا ديگر کساني که کشته شدن برايشان مهمّ نيست، پايشان مي لرزد. آن کسي پايش نمي لرزد که اوّلاً در حد اعلي بصيرت داشته باشد و بفهمد چه کار بزرگي انجام مي دهد. ثانياً قدرت نفس داشته باشد و ضعفِ نفس نگيرد. اين دو خصوصيت را امام حسين عليه السّلام در کربلا نشان داد. لذا، حادثه کربلا مثل خورشيدي بر تارک تاريخ درخشيد؛ هنوز هم مي درخشد، و تا ابدالدّهر هم خواهد درخشيد.
عرض من اين است که امام بزرگوار ما در اين خصوصيت، به طور کامل دنباله رو امام حسين عليه السّلام شد. لذا، اين خصوصيت امام، انقلاب را به پيروزي رساند. ثانياً، پيروزي بعد از رفتن خودش را هم تضمين کرد؛ هم پيروزي فکرش و هم پيروزي راهش را که مظهر آن، همين اجتماع عظيم شما مردم و مظهر وسيعترش در سطح عالم، گرايش ملتها به اسلام و به راه امام است. کسب اين پيروزيها، به خاطر استقامت او بود.
روزي به امام گفتند: «اگر شما اين نهضت را ادامه دهيد، حوزه علميه قم را تعطيل خواهند کرد.» اين جا صحبتِ جان نبود که امام بگويد: «جان مرا بگيرند. اهميت ندارد.» خيلي کسان حاضرند از جانشان بگذرند؛ اما وقتي بگويند «با اين اقدام شما ممکن است حوزه علميه قم تعطيل شود.» پاي همه مي لرزد. اما امام نلرزيد؛ راه را عوض نکرد و پيش رفت.
روزي به امام گفتند: «اگر اين راه را ادامه دهيد، ممکن است همه علماي بزرگ و مَراجع را عليه شما بشورانند و تحريک کنند.» يعني اختلاف در عالم اسلام پيش آيد.» پاي خيلي کسان، اين جا مي لرزد. اما پاي امام نلرزيد و راه را ادامه داد تا به نطقه پيروزي انقلاب رسيد. بارها به امام گفته شد: «شما ملت ايران را به ايستادگي در مقابل رژيم پهلوي تشويق مي کنيد. جواب خونهايي را که بر زمين مي ريزد چه کسي مي دهد؟» يعني در مقابل امام رضوان اللَّه عليه، خونها را - خونهاي جوانان را - قرار دادند. يکي از علماي بزرگ، در سال 42 يا 43، به خود بنده اين مطلب را گفت. گفت: «در پانزده خرداد که ايشان - يعني امام - اين حرکت را کردند، خيلي کسان کشته شدند که بهترين جوانان ما بودند. جواب اينها را چه کسي خواهد داد؟» اين طرز فکرها بود. اين طرز فکرها فشار مي آورد و ممکن بود هر کسي را از ادامه حرکت منصرف کند. اما امام، استقامت ورزيد. عظمت روح او و عظمت بصيرتي که بر او حاکم بود، در اين جاها ديده مي شد.
به هر حال؛ اين همه، مربوط به دوران مبارزه با رژيم ستمشاهي بود. آنچه که براي ما درس است، مربوط به بعد از پيروزي انقلاب است. همه بايد به اين نکته التفات و توجّه داشته باشند و همان طور که عرض کردم، انديشمندان سياسي، صاحبان فکر سياسي و اهل تحليل، روي اين کار کنند. واقعاً مهمّ است.
خوب؛ جمهوري اسلامي تشکيل شد. تا قبل از آن، مبارزه با رژيم ستمشاهي بود. از وقتي رژيم جمهوري اسلامي تشکيل شد و نظام جمهوري اسلامي به وجود آمد، دايره مبارزه، وسيع شد. شکل مبارزه عوض شد؛ اما دايره، وسيع گشت. مبارزه با نظام جمهوري اسلامي، از سوي دشمنان جهاني آغاز گرديد. دشمنان جهاني چه کساني هستند؟ کساني هستند که ما به آنها «استکبار جهاني» مي گوييم. استکبار جهاني، همه زورگوهاي عالم، همه قلدرها و همه پُرروهاي مسلّط بر ملتها را شامل مي شود. اين، استکبار جهاني است. چرا با جمهوري اسلامي مبارزه مي کردند؟ جواب اين سؤال، طولاني است و بارها هم گفته شده است. به طور خلاصه مي توان گفت: منافعشان به خطر افتاده بود. توسعه طلبي شان به خطر افتاده بود. حضور جمهوري اسلامي در ميان کشورهاي مسلمان، ادامه تسلّط آنها را بر آن کشورها به خطر انداخته بود و از اين قبيل. به هر حال، مبارزه سختي را شروع کردند. هر قدم به قدم اين مبارزه، جاي اين بود که اگر انسان ضعيفي به جاي امام بود، حرکت را متوقّف کند و به سبب وجود مانع و عذر بگويد: «نمي شود با استکباري چنين عريض و طويل مبارزه کرد. چاره اي نيست؛ لذا عقب نشيني مي کنيم.» اما امام، عقب نشيني نکرد.
به اين دو، سه مقطع توجّه کنيد تا اهميت قضيه معلوم شود: يک حمله از همه جوانب به ايران، از جهت سياسي بود. همه دستگاههاي تبليغاتي، در چند برهه به ما حمله سياسي کردند که فلج کننده است. گاهي حمله سياسي، براي کشورها به ستوه آورنده است. امروز که تبليغات رسانه هاي صوتي و تصويري، همه دنيا را فرا گرفته است، غالباً حملات سياسي، دولتها را خيلي مي ترساند؛ چون روي افکار ملتهايشان اثر مي گذارد. چنين حمله اي را عليه نظام جمهوري اسلامي، از همه طرف شروع کردند. البته ملت ما بصير و مستحکم بود و تکان نخورد. امام هم نگفت «حال که همه عليه ما همدستند، پس عقب بنشينيم.» نگفت «به تنهايي با امريکا مي شود مبارزه کرد؛ اما امريکا و شوروي را چطور از عهده برآييم؟» چون آن زمان که دنيا دو قطبي بود، هر دو قطب، عليه ما اتّحاد و اتّفاق و همدستي داشتند. امام استقامت ورزيد؛ عقب نشيني نکرد و از حرف و شعار و راهش برنگشت. يک کلمه از آن حرفهايي که دشمنان مي خواستند بر زبان امام جاري شود، بر زبان او جاري نشد. اين، استقامتِ حسيني است. شبيه ايستادگيهاي امام حسين عليه السّلام در مقياس و در قالبهاي امروز است.
يا آن وقتي که جنگ تحميلي شروع شد. شما فکرش را بکنيد! ملتي با آن همه ويرانيهاي دوران ستمشاهي و آن همه احتياج به کار و نوسازي، ناگهان مورد حمله دشمن قرار گيرد و همان چيزي را هم که دارد از کار بيندازند! راه آهن را از کار انداختند، پالايشگاهها را از کار انداختند، صادرات نفت را از کار انداختند، کارخانه هاي آهن را از کار انداختند. خوب؛ هر کس باشد، در مقابل چنين حرکتي به زانو در مي آيد. طرف هم که فقط رژيم عراق نبود! همه مي دانستند که رژيم عراق، به اضافه شوروي، به اضافه فرانسه، به اضافه «ناتو»، به اضافه کارشناسان امريکايي - همه و همه - بودند. اگر امام ضعيف بود، اين جا ممکن بود بگويد «ديگر تکليف از ما برداشته شده است. اينها مي خواهند که ما بر قوانين اسلام چندان اصرار نکنيم؛ خيلي خوب، نمي کنيم! اينها مي خواهند که ما با اسرائيل مبارزه نکنيم؛ خيلي خوب، مبارزه نمي کنيم. چون فشار زياد است. چه کار کنيم؟!» امام، چنين چيزي نگفت و ايستادگي کرد. قطعنامه را هم که امام قبول کرد، به خاطر اين فشارها نبود. قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتي بود که مسؤولين آن روزِ امورِ اقتصادي کشورْ مقابلِ روي او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمي کشد و نمي تواند جنگ را با اين همه هزينه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذيرفت. پذيرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهديد امريکا نبود؛ به خاطر اين نبود که امريکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امريکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت مي کرد. وانگهي؛ اگر همه دنيا در امر جنگ دخالت مي کردند، امام رضوان اللَّه عليه، کسي نبود که رو برگرداند. بر نمي گشت! آن، يک مسأله داخلي بود؛ مسأله ديگري بود.
در تمام عمر ده ساله حيات مبارک امام رضوان اللَّه تعالي عليه، پس از پيروزي انقلاب، يک لحظه اتّفاق نيفتاد که او به خاطر سنگيني بارِ تهديدِ دشمن، در هر بُعدي از ابعاد، دچار ترديد شود. اين، يعني همان برخورداري از روحيه حسيني.
جنگ، تلفات دارد. جان يک انسان، براي امام خيلي عزيز بود. امام بزرگوار، گاهي براي انساني که رنج مي بُرد، اشک مي ريخت و يا در چشمانش اشک جمع مي شد! ما بارها اين حالت را در امام مشاهده کرده بوديم. انساني رحيم و عطوف، داراي دلي سرشار از محبّت و انسانيت بود. اما همين دل سرشار از محبّت، در مقابل تهديد شهرها به بمباران هوايي، پايش نلرزيد و نلغزيد. از راهْ برنگشت و عقب نشيني نکرد. همه دشمنان انقلاب در طول اين ده سال، فهميدند و تجربه کردند که امام را نمي شود ترساند. اين، نعمت بسيار بزرگي است که دشمن احساس کند عنصري چون امام، با ترس و تهديد از ميدان خارج نمي شود. امام، با منش و شخصيت درخشان خود، کاري کرد که همه در دنيا، اين نکته را فهميدند. فهميدند که اين مرد را از ميدان نمي شود خارج کرد؛ تهديد نمي شود کرد؛ با فشار و با تهديدهاي عملي هم نمي شود او را از راه خود منصرف کرد. لذا مجبور شدند خودشان را با انقلاب تطبيق دهند.
آنچه که حاصلِ جمعبندي بحث ماست، دو حرف است - البته اين جمعبندي، قابل گسترش و فکر کردن است - : اوّل اين که يکي از خطوط روشن نهضت عاشورا و بلکه خطِّ نشان نهضت عاشورا، عبارت است از استقامت امام حسين، عليه السّلام. حرف دوم اين که: امام بزرگوار ما رضوان اللَّه تعالي عليه، همين خطِّ نشان حسيني را در نهضت، در منش و در زندگي خود انتخاب کرد و لذا توانست جمهوري اسلامي را بيمه کند. توانست دشمن را از تهديد و از فشار منصرف کند. چون به دشمن تفهيم کرد که فشار، اثري ندارد. تهديد، اثري ندارد. حمله، اثري ندارد و اين حرکت و اين رهبر، جريان و کسي نيست که با اين حرفها، از راهي که مي رود برگردد. اين دو حرف، جمعبندي مطالبي است که عرض کردم.
و اما، استنتاج! خوب؛ ما دنباله رُوِ راهِ امامِ بزرگواريم. مي خواهم به شما ملت عزيز عرض کنم: ملت بزرگ ايران! شما در طول اين هفده سال که از اوّل انقلاب گذشته است، تا امروز، علي رغم تهديدها و فشارهاي دشمن، روز به روز پيشرفت کرده ايد. هيچ کس نمي تواند انکار کند که دستهاي خدمتگزار و بازوان توانا در بخشهاي مختلف اين کشور، طي اين هفده سال، مملکت را پيش بردند. اين کشور، ايراني نيست که در دوران ستمشاهي، با آن همه نابساماني، با آن همه محروميت و با آن همه تبعيض بود. در اين کشور، در طي اين هفده سال انقلاب، کار و تلاش و خدمتي انجام گرفته است که در همه عمرِ آن رژيمِ پليدِ فاسد، انجام نگرفته بود. اين، نکته اوّل.
نکته دوم اين است که همه اين پيشرفتها در حالي انجام گرفته است که دشمنان ما - يعني امريکا و همپيمانهاي امريکا در مسائل سياسي و اقتصادي و غيره - به طور مداوم ما را تهديد کردند. مدام به ما گفتند: «محاصره اقتصادي مي شويد.» پيوسته گفتند: «از گرسنگي مي ميريد.» دائم گفتند: «راه سازندگي در اين کشور، بسته خواهد شد.» و دهها تهديد ديگر. بحمداللَّه، اين همه پيشرفتي که انجام گرفته است، علي رغم تهديدها، دشمنيها و فشارهاي آنها انجام گرفته است.
نکته سوم اين است که عزيزان من! برادران و خواهران من! اي ملت بزرگ! بدانيد، امروز هدف عمده امريکا و استکبار اين است که انقلاب را، جمهوري اسلامي را و ملت ايران را وادار کند که از حرف خود برگردد. اعلام کند که از حرف خود و از حرف امام برگشته است. همه همّتش مصروف اين است. چرا؟ براي اين که مي بيند پيام امام، ملتهاي مسلمان را بيدار کرده است. به ملتهاي گوناگون دنيا و عمدتاً ملتهاي مسلمان نگاه کنيد! ببينيد چطور تحت تأثير پيام امام بزرگوار قرار دارند! استکبار فهميده است که اگر بخواهد ملتها را ساکت کند، از راه صحيح منحرف سازد و سر جاي خود بنشاند، تنها راهش اين است که کاري کند که اين ملتها ببينند ايران اسلامي و ايران امام، از راه خود برگشته است؛ تا همه مأيوس شوند و از راه خودشان برگردند. استکبار اين را فهميده است و همه تلاشش براي اين است. امروز از اطراف دنيا، بر دولت جمهوري اسلامي فشار مي آورند، براي اين که در قضيه اسرائيل، کوتاه بياييد، در قضاياي اسلامي کوتاه بياييد، در ندا دادن شعارهاي اسلامي کوتاه بياييد و اين قدر دم از اسلام و قرآن - که بين ملتهاي اسلامي مشترک است - نزند. همه فشارها براي اين است.
من عرض مي کنم: ملت ايران، اگر مي خواهد راه عزّت و پيشرفت را ادامه دهد - همچنان که بحمداللَّه در اين چند سال، به برکت بازوان توانا و خدمتگزاري که در دولت جمهوري اسلامي تلاش و فعّاليت، و در بخشهاي مختلف کار و پيشرفت کردند - اگر مي خواهد راه توسعه، سازندگي و رفاه زندگي را ادامه دهد و به نتيجه برساند، بايد به استقامت و ايستادگي در مقابل دشمنان و استکبار بپردازد. ملت ايران در اين چند سال، دستاوردهاي عظيمي داشته است. لذا وظيفه دارد که اين دستاوردها را حفظ کند. ملت و بخصوص مسؤولين جمهوري اسلامي، وظيفه دارند با حرکت عاقلانه، خردمندانه و حکيمانه، مانع شوند که دستاوردهاي مردم ايران، خداي ناکرده از بين برود. چه دستاوردهايي که مستقيماً به وسيله انقلاب به اين ملت داده شده است - مثل حکومت مردمي، دولت مردمي، رئيس جمهور مردمي، نمايندگان مردمي و از اين قبيل - و چه دستاوردهايي که متعلق به انقلاب است، اما غير مستقيم به اين ملت داده شده است - مثل حرکات سازندگي؛ که همه، کار انقلاب و هنر انقلاب است و به وسيله عناصر انقلابي، در دولت و بخشهاي مختلف انجام گرفته است -. دستاوردهايي چنين را ملت ايران و مسؤولين، بايد خردمندانه و حکيمانه حفظ کنند.
بديهي است که راهِ حفظ اين دستاوردها و به وجود آوردن دستاوردهاي بيشتر، اين است که ملت ايران و مسؤولين، خطِّ نشاني را که امام بزرگوار با عمل خود کشيده است؛ يعني خطّ استقامت و ايستادگي در مقابل توقّعات دشمنان و ايستادگي در مقابل ياوه گوييها و پرگوييهاي کساني که در بيرونِ اين مرزها نسبت به اين ملت ابراز توقّع مي کنند، ادامه دهند. اما اين که مکرّر گفته مي شود «راه امام و خطِّ امام» منظور چيست؟ اگر بگوييم «خطِّ امام، اسلام و انقلاب است» اين، مطلبي کلّي است. معلوم است که خطِّ امام، انقلاب و اسلام است! هيچ کس هم مخالف با اسلام و انقلاب نيست. آن عاملي که مي تواند مقصود امام بزرگوار را - که پدر اين انقلاب و معمار ايران اسلامي است - برآورده کند، استقامتي است که او در رفتار خود نشان داد. در مقابل دشمن، کوتاه نيامد؛ از دشمن نهراسيد و نترسيد و تهديدها او را متزلزل نکرد. هيچ کس هم نمي تواند امام بزرگوار را به اين متّهم کند که آن چه انجام داد، خلاف تدبير صحيح بود. همه عقلاي عالم، اگر دقّت کنند، مي فهمند و تحليل مي کنند که راهِ درست، همان راهي بود که آن مرد رفت؛ راهي به سوي هدفهاي خودِ او. هر کس آن هدف را داشته باشد، راهش هماني است که آن بزرگوار پيمود. اين، عرض من در سالگرد هفتم امام بزرگوار است.
همه ملت ايران، همه مسؤولين و همه بخشهاي مختلف، بايد ايستادگي امام را در مقابل توقّعات دشمنان، الگوي خود قرار دهند. ملتهاي ديگر هم، اگر بخواهند به جايي برسند، راهش همين است. قضيه فلسطين هم اگر بخواهد حل شود، راهش همين استقامت و ايستادگي است. قضاياي گوناگونِ دخالتهاي استکبار در منطقه ما، اگر بخواهد حل شود، راهش همين استقامت است.
ملت ايران! بدانيد، اگر امام شما استقامت به خرج نمي داد، شما امروز مرزهاي ايرانِ بزرگ را نمي داشتيد. دشمن همين مرزها را مي شکست و پاي متجاوزش در خاک شما باقي مي ماند و مايه سرشکستگي ابدي ملت ايران بود. استقامتِ اين مرد بود که نگذاشت. ايستادگي او بود که اجازه نداد. امروز هم، اگر مي خواهيد ايرانْ عزيز شود، ايرانْ سربلند شود و هدفهاي امام بزرگوار - که هدفهاي اسلام و انقلاب و هدفهاي اسلامي ملت ايران است - تحقّق پيدا کند، راهش ايستادگي در مقابل توقّعات دشمن است. امروز، بحمداللَّه، مسؤولين کشور، مثل کوه ايستاده اند. امروز دولت جمهوري اسلامي، نمايندگان مردم، قوّه قضائيّه، نيروهاي مسلّح و آحاد مردم، مثل «زبر الحديد» در مقابل توقّعات دشمنان ايستاده اند و از تهديدهاي آنها کمتر تکاني نمي خورند. همين، راهِ عزّت است. همين، راهِ سلامت است.
امريکاييها مي خواهند با تهديد، کار خودشان را پيش ببرند؛ اما نخواهند توانست. با دخالت هم نمي توانند. ملت ايران نمي تواند حقِّ ملت فلسطين را نديده بگيرد. مي گويند: شما ملت فلسطين را نديده بگيريد و سازش تحميلي عليه آن ملت را امضا کنيد! معلوم است که ملت ايران، چنين حرفي را با قوّت و قدرت رد مي کند و هر کس را که دنبال کننده اين راه باشد، خائن مي داند.
بدانيد که، بحمداللَّه، پيام امام و پيام شما ملت بزرگ و انقلابي، در سرتاسر جهان منتشر شده است. با اين که هفت سال از رحلت امام مي گذرد، نام امام و ياد امام، در دنيا کهنه نشده است و نخواهد شد. البته تبليغات دشمنان، سعي دارد وانمود کند که پيام انقلاب، در دنيا، يک پيامِ کهنه شده است. اما اين ادّعا دروغ و به خلاف واقعيت است. امروز در اقصي نقاط عالم - حتّي در برخي نقاط که از مسلماني نام و نشاني نيست - نام و نشانِ انقلابِ بزرگِ شما و حرکت عظيم ملت ما و حرکت عظيم امام بزرگوار، در بين مردم مشهود است. اين راه، راهِ عزّت ايران است؛ راه سربلندي کشور است؛ راه آبادي سرزمين ماست و راه رفاه، پيروزي و خوشبختي ملت ايران است. ان شاءاللَّه ملت ايران اين راه را با قوّت ادامه خواهد داد و نسل بعد و نسلهاي بعد هم - به فضل پروردگار - آن را تکميل خواهند کرد.
من در پايان صحبت، يک بار ديگر ياد و نام امام بزرگوار را گرامي مي دارم. بخصوص در اين فرصت، ياد فرزند گرامي امام، مرحوم آقاي «حاج احمد» آقا رضوان اللَّه تعالي عليه را گرامي مي دارم که در حرکت امام و در راهي که امام بزرگوار رفتند - اين عنصر بارز و صميمي - نقش بسياري داشت. اميدوارم خداوند، رحمت و مغفرتش را بر اين بزرگواران نازل کند و به خانواده محترم امام، لطف و فضل و اجر صابرين عنايت فرمايد و ملت ايران را موفّق و مؤيّد بدارد.
چند دعا مي کنم؛ مايلم برادران و خواهران، همه از صميم قلب «آمين» بگوييد و استجابت اين دعاها را از خدا بخواهيد:
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اجر بزرگي به امام عظيم الشّأن ما عنايت کن.
پروردگارا! او را با پيغمبران و اولياي خود محشور کن.
پروردگارا! ملت ايران را پيروز کن؛ دشمنان ملت ايران را سرکوب و منکوب کن.
پروردگارا! جوانان و عناصر مورد اميد اين ملت را براي اين ملت حفظ کن.
پروردگارا! شهداي عزيز ما و ايثارگران ما را با اولياي خود محشور کن.
پروردگارا! جانبازان عزيز و خانواده هايشان و خانواده هاي شهدا و مفقودين عزيز و اسراي عزيز ما و همچنين خانواده هاي آنها را مشمول لطف و فضل و عنايت ويژه خودت قرار بده.
پروردگارا! راه اسلام را همچنان راه اين ملت بزرگ قرار بده.
پروردگارا! هر کس که براي اين ملت و اين کشور و اسلام کار مي کند، پيروز و موفّقش کن.
پروردگارا! هر کس به زيان اين کشور، اين ملت و اين انقلاب کار مي کند، اگر قابل هدايت نيست، وجودش را محو و نابود فرما.
پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، پيام اين ملت را که پيام آزادگي و سعادت و صلح انسانها و نجات بشريت از شرّ ابرقدرتهاست، به همه دلهاي آگاه در سراسر جهان برسان.
پروردگارا! قلب مقدّس امام زمان ما و صاحبِ عصر ما را از ما راضي و خشنود کن.
پروردگارا؟ ما را سرباز او قرار بده؛ ما را موفّق به زيارت او فرما.
پروردگارا! مرگ ما را جز شهادت در راه خودت قرار مده!
پروردگارا! آنچه را که گفتيم و شنيديم براي خودت و در راه خودت قرار بده و آن را از ما قبول فرما.
رحم اللَّه من قرأ الفاتحة مع الصّلوات.