پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار كارگزاران نظام، به مناسبت «عيد غدير»

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم
بنده هم اين عيد سعيد را به شما حضّار گرامى و مسؤولان زحمتكش و خدمتگزار كشور و به همه‌ى ملت سرافراز و بزرگ و عاليقدرمان و جميع مسلمين جهان و مستضعفان و نيازمندان به سرچشمه‌ى مبارك غدير، تبريك عرض مى‌كنم.
حقيقتاً روز بزرگ و عيد تعيين كننده و عظيم‌القدرى است. اين روز، هم از لحاظ شخصيت اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام - در ابعاد اين شخصيت عظيم و خصوصيات شخصى و سياسى و اجتماعى كه در اين مردِ الهى و ملكوتى وجود داشت، نه در زمان نبىّ‌اكرم عليه و على آله الصّلاة والسّلام و نه بعد از او، غير از اميرالمؤمنين كسى را با اين خصوصيات سراغ نداريم - قابل اعتنا و توجّه و بررسى است، و هم از لحاظ خودِ اين حادثه و نصب عجيب.
در مورد اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام، همه‌ى كسانى كه از روى مدارك با حالات آن بزرگوار آشنايى دارند، بايد اقرار كنند كه اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام، به واسطه‌ى غدير به شخصيت والاى خود نرسيد. غدير چيزى نبود كه گوهر ناياب اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام را شكل دهد. غدير، نتيجه‌ى فضايل، مزايا و كمالات آن حضرت بود. البته افتخار برخوردارى از فرمان الهى، از نصب پيغمبر و از بيعت مؤمنين و صحابه، افتخار بزرگى است. اما بزرگتر از آن، خصوصياتى است كه در اين انسان والا و بى‌نظير وجود داشت، كه به چنين حادثه و دستور نصبى از طرف پروردگار منتهى شد. خودِ حادثه‌ى غدير هم، داراى ابعاد بسيارى است. حقيقتاً مسلمين عالم مى‌توانند از همين حادثه، وسيله‌اى براى رشد و هدايت وافى و كامل همه‌ى جهان اسلام پيدا كنند. هيچ كس هم وقوع اين حادثه و صدور آن كلمات را از نبىّ مكرم اسلام منكر نشده است.
مثل چنين روزى، در آن موقعيت مهم و حسّاس كه پيغمبر اكرم، عليه و على آله الصّلاة والسّلام، آخرين ماههاى حيات مبارك خود را مى‌گذراند، اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام را به ولايت - يعنى سرپرستى مسلمين - و به حكومت - يعنى مديريّت جامعه‌ى اسلامى - نصب فرمود. ولايتى كه در اين‌جا مورد نصب و محلّ اشاره‌ى پيغمبر اسلام قرار گرفته، صرفاً آن ولايت كلّيه‌ى الهيّه‌ى معنوى كه مبتنى بر عناصر ديگرى است، نيست. بلكه يك امر الهى و يك فرمان آسمانى و ملكوتى است، كه با اين بيان تشريعى نبوى كه فرمود «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذَا عَلِىٌ‌ّ مَوْلاهُ»،(11) قابل نصب و جعل نيست. اين بيان پيغمبر كه ولايت را به اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام سپرد، مبيّن نصب تشريعى است و به معناى حكومت، مديريّت جامعه‌ى اسلامى و ولايت امر مسلمين است كه البته با ولايت كليّه‌ى الهيّه كه در وجود مقدس پيغمبر و ائمّه‌ى هدى عليهم‌السّلام وجود داشت، همراه است. آن ولايت به آن معنا، در ائمّه‌اى هم كه به ولايت ظاهرى نرسيدند وجود داشت. ولايتى كه از آنِ اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام و منصوب پيغمبر بود ولايت سياسى بود. همان معنايى كه ذات اقدس پروردگار آن را به وسيله‌ى پيغمبر اكرم در اسلام به وجود آورد و جعل كرد، و با آن معلوم شد كه اسلام در رديف والاترين احكام و مقرّرات خود، مسأله‌ى حكومت و ولايت و سرپرستىِ امّت را دارد. اگر كسى از اين بُعد به موضوع غدير نگاه كند، بسيارى از اشتباهاتى كه متأسفانه در طول قرنها در اذهان وجود داشته است، بايد براى او زايل شود.
كسانى كه با چهره‌ى طرفدارى از دين، چنين عنوان مى‌كنند كه «دين نبايد به امور سياسى بپردازد»، خبر ندارند كه اين شگرد جديد تبليغات استكبارى و استعمارى، عليه حاكميت اسلام و حيات مجدّد اسلام است. البته جدايى دين از سياست» را قرنهاست كه مطرح مى‌كنند. اوّل، ايادى استبداد؛ يعنى قدرتمندانى كه زمام امور جامعه را مستبدانه در دست داشتند و مى‌خواستند آزادانه، هر كارى مى‌خواهند با ملت و كشور انجام دهند، مطرح كردند و بديهى است كه نمى‌خواستند احكام اسلامى و مناديان احكام اسلامى، در امر حكومت آنها دخالتى بكنند. لذا، حكّام و سلاطين مستبد، اوّلين پيشروان فكر انحرافىِ «جدايى دين از سياست» محسوب مى‌شوند. قبل از استعمارگران و قبل از دشمنان خارجى و قبل از طرّاحان سياسى صهيونيسم و ديگران، كسانى كه بر اين كشور و بر ديگر كشورهاى اسلامى، سالها مستبدانه حكومت كردند، مروّج و منادى اين فكر بودند كه «دين از سياست جداست.» وقتى در زمان ناصرالدّين شاه، يك عالم روحانى(12) در يك امر سياسى دخالت كرد و همه‌ى تدابير و مكر استعمارى را كه منافع مشترك كمپانيها و دربار پادشاهى ايران به وسيله‌ى آن تأمين مى‌شد، به هم ريخت، آيا اطرافيان و درباريهاى ناصرالدّين شاه به اين فكر نيفتادند كه چرا دين در امر سياست دخالت مى‌كند؟ كمااين‌كه در ادبيات دوران ناصرالدّين شاه - دوران اواسط و اواخر قاجار - همين معنا وجود دارد كه «چرا علما و كسانى كه به امور دينى مشغولند، در امر حكومت دخالت مى‌كنند؟» اين معنا، در نوشته‌هاى عهد ناصرى، به طور واضح وجود دارد.
پس، اوّل مسأله، به مستبدان و افسار گسيختگانِ دستگاه حاكميت در كشور ما و كشورهاى ديگر برمى‌گردد كه از هر گونه دخالتى از ناحيه‌ى دين و اهل دين و مناديان و علماى دين در پهنه‌ى سياست، مى‌هراسيدند و با آن مخالفت مى‌كردند. استعمارگران هم كه قضيه را منطبق با آمال و سياستهاى خود مى‌ديدند، آن را دنبال كردند و تزِ جدايى دين از سياست، بعد از آن‌كه بر خلقيّات آحاد مردم متديّن و حتّى بسيارى از علما تحميل شده بود و به خورد آنها رفته بود، شكل مبنايى هم پيدا كرد. يعنى براى آن، استدلال درست كردند و به يك مبنا و يك فكر تبديل شد.
اين همه، مربوط به گذشته است. يكى از بزرگترين خدماتِ حركت عظيم دينى ملت ايران، اين بود كه افسانه‌ى غلط «جدايى دين از سياست» را زايل كرد و از بين برد. هم مردم با انگيزه‌ى دين وارد ميدان شدند و پرچم آزادى بلند كردند و هم به دستور دين، مناديان احكام دينى و علماى بزرگ، پيشرو قافله‌ى آنها شدند و به حركت درآمدند تا اين‌كه آن حركت، منتهى به حاكميتِ دينِ خدا در اين كشور شد. آن‌گاه براى مسلمين، روشن گرديد كه امور سياسى - و برتر از همه‌ى امور سياسى، امر حكومت و ولايت - با دين عجين است و از دين جدايى‌پذير نيست.
وقتى نصوص و متون دينى، معناى خود را آشكار كرد، همه فهميدند كه سالها به چنين امر واضحى توجّه نداشته‌اند. بديهى است كه يك انحراف، وقتى از سوى دشمنانِ خوشبختىِ يك ملت پشتيبانى مى‌شود، به آسانى از بين نمى‌رود. بنابراين، استدلالهايى جديد براى جدايى دين از سياست درست شد. استدلال كردند كه «اگر دين را وارد سياست كنيم و اگر سياستِ يك كشور از دين سرچشمه و منشأ بگيرد، چون امور سياسى و امر حكومت، مشكلات دارد، دنبالش نارضاييها، دلزدگيها و ناكاميهاست. لذا، اين امر موجب مى‌شود كه مردم از اصل دين، بيزار شوند. پس، اصلاً دين، بايد به كل از سياست كنار برود؛ جنبه‌ى قداست پيدا كند؛ نورانيّتى بيابد؛ به كنارى بنشيند و به امور معنوى و ذهنى و روحى مردم بپردازد.» امروز ايادى استكبار، در دنيا - بخصوص دنياى اسلام - با شيوه‌هاى مختلف اين استدلال و نظريه را ترويج مى‌كنند.
ناسخ اين سفسطه‌ها، غدير است. در موضوع غدير، نبىّ مكرم اسلام به پيروى از امر خدا و به خاطر عمل به آيات صريح قرآن، يكى از بالاترين واجبات را انجام داد: «وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ.»(13) قضيه‌ى نصب اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام به ولايت و خلافت، آن قدر مهم است كه اگر آن را انجام ندهى، رسالت خود را انجام نداده‌اى! يا مراد اين است كه رسالت در اين قضيه‌ى بخصوص را انجام نداده‌اى؛ چون خداوند متعال دستور داده است كه «اين كار را انجام بده.» يا از اين بالاتر، اصل رسالت پيغمبر، با انجام ندادن اين كار، مورد خدشه قرار مى‌گيرد و پايه‌اش متزلزل مى‌شود. احتمال اين هم هست. كأنّه اصل رسالت، تبليغ نشده است! احتمال دارد، معنا اين باشد كه در اين صورت، قضيه خيلى اهميت پيدا مى‌كند. يعنى موضوع تشكيل حكومت، امر ولايت و امر مديريّت كشور، جزو متون اصلى دين است و پيغمبر، با اين عظمت، اهتمام مى‌ورزد و اين رسالت خود را در مقابل چشم آحاد مردم، به كيفيّتى انجام مى‌دهد كه شايد هيچ واجبى را اين گونه ابلاغ نكرده است! نه نماز را، نه زكات را، نه روزه را و نه جهاد را. مردم را از قشرها و قبايل و مناطق مختلف، بر سرِ چهار راه بين مكه و مدينه به انگيزه‌ى انجام امرى مهم جمع كند؛ آن‌گاه چنين رسالتى را ابلاغ فرمايد، كه در دنياى اسلام بپيچد: «پيغمبر، پيام جديدى را ابلاغ فرمود.»
با قطع نظر از شخص اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام و موضوع منصوب بودن آن حضرت - كه شيعه متمسّك و پايبند به اين معناست - ديگران به اين بخشِ قضيه، توجّه چندانى نكردند و نصب اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام را مورد ملاحظه قرار ندادند. در اين قضيه، اصل مسأله‌ى نصب حاكم، مسأله‌ى مهمى است كه پيام غدير است. چرا بايد اين پيام روشن را كه پيغمبر اكرم - مؤسّس اسلام - به همه‌ى مسلمين داده است، العياذُ باللَّه ناديده گرفت؟ آن‌جا كه مى‌گويد: «مسلمانان! دين را از اساس زندگى و از امر حكومت كه پايه‌ى زندگى فردى و اجتماعى است، جدا نكنيد. دين را به گوشه‌ى خلوتِ خانه‌ها و ذهن و مسائل روحى منحصر نكنيد. دين را به انزوا نيندازيد.» اساس زندگى بشر، كه بر پايه‌ى حكومت است، امرى است متوجه دين؛ مسؤوليتى است بر دوش دين و دين بايد اين كار را انجام دهد. هيچ كس هم آن روز اين معنا به ذهنش نيامد كه «مگر مردم صغيرند كه ولى مى‌خواهند؟!» سفسطه‌ى عوامانه‌اى كه بعضى افراد با ظواهر علمى و استدلالى مطرح مى‌كنند. سرپرستى، همه جا به معناى «سرپرستى آدم قاصر» نيست. آموزگارى و معلّمى، همه جا به معنى معلّمىِ كلاس اوّل دبستان نيست كه ما اگر به يك استاد دانشگاه گفتيم «معلّم»، بگوييم «اهانت شد؛ چون به معلّم كلاس اوّل هم معلم مى‌گويند»! معلمى در هر جا، به اقتضاى خودِ آن‌جاست. معلّم دانشگاه، معنا و اقتضايى دارد. معلّم كلاس اوّل، يك اقتضا دارد. سرپرستى محجور و صغير، معنايى و اقتضايى دارد. سرپرستى امت اسلامى، سرپرستى جنگ، سرپرستى صلح و سرپرستى سياست هم، معناى ديگر و اقتضاى ديگرى دارد. اينها با هم قابل خَلط نيستند. اين، پيام غدير است.
امام راحلِ بزرگوارِ ما، بزرگترين حق را از اين ناحيه به گردن امّت اسلامى دارد كه آحاد مردم را به مسؤوليت خودشان كه دخالت در امر حكومت است، متنبّه و واقف كرد. از اين روست كه در نظام اسلامى، هر كس متديّن به عقيده و شريعت اسلامى باشد، در امر حكومت داراى مسؤوليت است. هيچ كس نمى‌تواند خود را از موضوع حكومت كنار بكشد. هيچ كس نمى‌تواند بگويد: «كارى انجام مى‌گيرد؛ به من چه!؟» در موضوع حكومت و مسائل سياسى و مسائل عمومى جامعه در نظام اسلامى، «به من چه» نداريم! مردم بركنار نيستند. بزرگترين مظهر دخالت مردم در امور حكومت، غدير است. خودِ غدير اين را به ما آموخت و لذاست كه عيد غدير، عيد ولايت است، عيد سياست است، عيد دخالت مردم در امر حكومت است، عيد آحاد ملت و امّت اسلامى است. اين عيد، مخصوص شيعه هم نيست. جا دارد و حق آن است كه همه‌ى امّت اسلامى، اين روز را براى خودشان عيد بدانند. غدير، عيد اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام هم هست و شيعيان آن حضرت، به طور ويژه از اين عيد استفاده مى‌كنند.
اميدواريم كه وجود مقدّس ولىّ عصر ارواحنافداه، به همه‌ى امّت اسلامى؛ بخصوص به ملت بزرگ ما و به شيعيان عالم، در اين روز عيدى مناسبى عنايت فرمايد. از ما راضى و قلب مقدّسش نسبت به ما عطوف باشد و ما مشمول ادعيه‌ى زاكيّه‌ى آن بزرگوار باشيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
11) امالى شيخ مفيد، ص 58
12) مراد «ميرزاى شيرازى» است كه عليه قرارداد تالبوت (امتياز انحصارى توتون و تنباكو) كه بين «كمپانى رژى» و حكومت ناصرى منعقد شده بود، علم مخالفت افراشت و فتواى معروف خود را صادر كرد.
13) مائده: 67