پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات معظم له در ديدار فرماندهانِ نواحى، پايگاهها و گردانهاى بسيج سراسر كشور به مناسبت هفته بسيج

بسم الله الرحمن الرحيم
برادران و خواهران عزيز؛ خيلي خوش آمديد. اميدوارم پروردگار متعال همه شما را در هر جاي اين ميهنِ بزرگِ اسلامي عزيز، مشغول تلاش هستيد، مشمول لطف و رحمت و فضل خود قرار دهد.
هفته بسيج، بحمدالله با وضع درخشاني برگزار شد و بار ديگر به برکت همّت و تلاش و کار مستمرّ و پر رنجِ دوره سال شما، نام و ياد و روحيه بسيجي، در جامعه اسلامي زنده شد. اين جريان مبارک، بايد همچنان در همه مقاطع و فصول و در همه سالها، مثل يک شطّ خروشان و پر برکت و پر فيض، ادامه پيدا کند و جريان داشته باشد.
مطلب اساسي اين است که بسيج، يک حرکت بي ريشه و سطحي و صرفاً از روي احساسات نيست. بسيج يک حرکت منطقي و عميق و اسلامي و منطبق بر نيازهاي امروز دنياي اسلام و - به طريق اولي - جامعه اسلامي است. قرآن کريم مي فرمايد: «هوالذي أيّدک بنصره و بالمؤمنين» ؛ اي پيامبر! خداي متعال تو را، هم به وسيله نصرت خودش و هم از طريق مؤمنين، مؤيّد قرار داد و کمک کرد. اين خيل عظيم مؤمنيني که در اين جا مورد اشاره آيه قرآن قرار گرفته اند، عبارت ديگري است از آن چه که امروز به نام «بسيج» در جامعه ما وجود دارد. آيات ديگر قرآن هم، آن جا که اشاره به مردم و آحاد مؤمن و انسانهاي با اخلاص مي کند، بسيجِ عزيزِ کم نظيرِ زمان ما را که محصول فکر و درايت امام بزرگوار است، نشانه مي گيرد.
درباره نياز دنياي اسلام به اين حرکت، واقعاً بايد تأمّل و تعمّق کرد. بعضي کسان «بسيج» را درست نفهميدند. آنها خيال مي کنند بسيجي يعني کسي که از کارهاي ديگر باز بماند! اين، ضعف بينش آنهاست. اين، ندانستن حقيقت و کوته فکري است. بسيج و بسيجي بودن و حرکت و فرهنگ بسيجي، از اين تخيّلات بي اساس، خيلي فراتر است.
مايلم مطالبي را در اين زمينه مطرح کنم تا براي شما جوانان عزيز و همه جوانان خوب اين مملکت، چه در پايگاههاي مقاومت، چه در دانشگاهها و دبيرستانها، چه در ميان برادران و يا خواهران، چه در شهرها و روستاها و چه در اصناف و قشرهاي مختلف - که قوام بسيج به شما و امثال شماست - سررشته باشد و روي آن تکيه و تعمّق شود.
امروز دو آفت در سطح جهان اسلام مشاهده مي شودکه يکي مربوط به دولتها و حکومتها و رژيمهاي حاکم است و ديگري به مردم مربوط مي شود. آن آفتي که به دولتها و رژيمها مربوط مي شود، اين است که غالباً در دنياي اسلام، حکومتها از مردم منقطعند. ممکن است انتخاباتي انجام گيرد و اکثريّتي - واقعي و يا صوري - رأي هم بدهند و مثلاً فردي هم رئيس جمهور شود؛ ولي اکثريت مردم در صحنه نيستند و رابطه آنها با نظام قطع است. بعضي از کشورها همين انتخابات صوري را هم ندارند و مثلاً رئيس جمهور و يا پادشاهِ مادام العمر، بر آنها حکومت مي کند و نظر و اراده مردم، نقشي در سرنوشت کشور ندارد. مردم، کار خودشان را مي کنند؛ حکومتها هم راه خودشان را مي روند!
شما نگاه کنيد در اين سي، چهل سال اخير، چقدر کودتا در کشورهاي اسلامي انجام گرفته است! عدّه اي آمده اند و عدّه قبلي را از بين برده اند و خودشان سر جاي آنها نشسته اند و مردم هم اصلاً بدون اين که بر آن گذشتگان بگريند يا براي آيندگان جشن بگيرند، فقط وضعيت را تماشا کرده اند! اين، جدايي ملتها از حکومتهاست.
اگر شما به زندگي چنين حکومتها و رؤسايي نگاه کنيد، مي بينيد که شبيه مردمشان نيستند و اگر به مردم نگاه کنيد، مي بينيد از وضع حکامشان اصلاً خبر ندارند! گذشته کشور خودمان نيز همين گونه بود و هيچ ارتباط و پيوند عاطفي و عملي، ميان مردم و رؤساي کشور وجود نداشت. مردم منتظر حرف و دستور آنها نبودند و اگر حرف و دستوري هم مي دادند، گوش نمي کردند و در مواقعي از روي ترس، دستورات را اجرا مي کردند.
نتيجه اين آفت و عيب بزرگ، اين شده است که حکومتهاي بريده از ملتها، چون موقعيّت خودشان را متزلزل و پشتشان را خالي مي بينند، به دامن قدرتها پناه مي برند. يعني يا به دامن امريکا مي چسبند يا ديروز که شوروي بود، به سراغ آن کشور مي رفتند و يا به يکي ديگر از دولتهايي که سرشان به تنشان مي ارزد، تکيه مي کنند!
رابطه و نسبت معکوسي بين ارتباط با مردم و ارتباط با قدرتها و پناه بردن به آنها وجود دارد: هر حکومتي که ارتباطش با مردم خود صميمانه است، به قدرتها بي اعتناست و به آنها نگاه و تکيه نمي کند و به حرف آنها محل نمي گذارد و دستور آنها را به گوش نمي گيرد و به سراغ آنها نمي رود؛ ولي هر حکومتي که با مردم خود رابطه ندارد، با قدرتهاي بزرگ گرم مي گيرد و به آغوش آنها پناه مي برد و به آنها تکيه مي کند و قهراً از آنها حرف مي شنود و دستور آنها را اجرا مي کند! از آن طرف نيز همين طور است: هر حکومتي که به قدرتها نزديک شد، از مردم خود دور مي شود و هر حکومتي که از قدرتهاي بزرگ جهاني دور شد، در دل مردم خود جاي مي گيرد. اين، يک امر روشن و بديهي در فرهنگ و معارف سياسي امروز دنياست.
متأسّفانه اغلب دولتهاي اسلامي با مردم خودشان رابطه ندارند و نتيجتاً به آغوش قدرتها پناه مي برند. اگر امريکا دستوري داد و فرماني صادر کرد، فوراً اطاعت مي کنند و دست به سينه در مقابل او مي ايستند! حال شما نگاه کنيد و ببينيد که امروز کدام يک از کشورهاي اسلامي، اين گونه نيستند!
آفت دوم - که آن هم خيلي دردناک و گريه آور است - مربوط به ملتهاست. متأسّفانه در کشورهاي اسلامي، از چهل ، پنجاه سال قبل تا کنون، جوانان به سمت فساد سوق داده مي شوند. اين روشهايي که مي شنويد، در گذشته در کشور ما هم بود و امروز در کشوهاي ديگر به صورت عمومي وجود دارد. امروز اگر در کشور ما فردي بخواهد در گوشه اي تظاهر به فساد کند، همه به او اخم مي کنند و چهره در هم مي کشند؛ اما متأسفانه در کشورهاي ديگر، اين حالت وجود ندارد. دختران و پسران کشورهاي اسلامي، در دامِ موجِ فسادِ همه گيري قرار گرفته اند که از سمت کشورهاي غربي و فرهنگ آن ديار برنامه ريزي شده و به طرف آنها سرازير گرديده است.
البته جوانان در هميشه تاريخ، احساسات شهواني و غرايز گوناگون دارند و آسيب پذيرند؛ اما شايد در هيچ دوره اي از دوره هاي تاريخ، اين گونه که حدس مي زنيم، اين همه فساد در ميان جوانان دنيا مشاهده نشود و همه گير نشده باشد!
همان طور که گفتم منشأ اين فساد، کشورهاي غربي - امريکا و اروپا - هستند. آنها با فرهنگ خودشان، فساد را به سمت کشورهايي که پذيراي آن بودند، صادر کردند. شما در کشورهاي اسلامي، جواناني را مشاهده مي کنيد که از همان جواناني که اسمهاي گوناگوني دارند (و من نمي خواهم فضاي مجلس را با اين اسمها خراب کنم) و تحت نامهاي مختلف و شکلها و موها و لباسها و رفتارهاي عجيب و غريب، به چيزهاي زائدِ زندگي سرگرمند؛ تقليد مي کنند!
البته در حاشيه، به اين نکته هم اشاره کنم که غرب بتدريج چوب رفتار و اعمال فساد انگيز خود را مي خورد؛ مثل همان کسي که در دست خود، ظرفي پر از مايع ميکروب طاعون بگيرد و در آب شُربِ خانه ها بريزد! بالاخره خود او نيز، روزي دچار طاعون خواهد شد. امروز، طاعون فساد در غرب، خودش را نشان مي دهد؛ به طوري که عُقلا دستپاچه شده اند و از چنين وضعيتي نگرانند. اين نگراني، در مطبوعات مهّم اروپا و بخصوص امريکا، منعکس است که ما آن را مشاهده مي کنيم.
بنابراين، آفت دوم اين است که فساد همه گير و سيل آسا و تباه کننده اي، به سمت جوانان کشورهاي اسلامي سرازير شده است. اثر اين فساد و تباهي، اين است که جوانِ فاسد شده، به فکر اصلاح نمي افتد و انگيزه پيدا نمي کند و دين و معنويّت و ايمان و سياست به معناي صحيح، براي او ديگر معنا پيدا نمي کند و اگر از روي اجبار و براي نان بخور و نمير، درس بخواند، آن درس هم همراه با فساد است و وقتي متخصّص شد، تازه يک آدم فاسد، فارغ التّحصيل شده است! اين، عيبِ بزرگِ جوامع اسلامي است که وقتي انسان ابعاد اين عيب عظيم و آفت بزرگ را مي بيند، واقعاً بايد به خداي متعال پناه ببرد.
به اعتقاد من، امام عزيز ما با الهامي که پروردگار متعال به قلب آن بزرگوار کرد و او را هدايت نمود، با اين حرکت عظيم بسيج، اين دو عيب را در کشور ما ريشه کن کرد. شما بسيج را اين گونه در نظر بگيريد. بسيج از طرفي به معناي حرکت خود جوش مردمي است؛ مردمي که خودشان را صاحب مملکت خويش مي دانند؛ مردمي که - بخصوص جوانانش - با معنويّت هستند و دلشان با خدا آشناست؛ مردمي که اوّلاً از هر گونه انحراف در مشي کلّي کشورشان آگاه مي شوند، ثانياً از آن رنج مي برند و ثالثاً در مقابل آن انحراف مي ايستند. اين، معناي بسيج است.
کسي که به مسائل و جريان کلّي کشور خود و به دشمني که از هر طرف به او حمله کند - چه نظامي و چه فرهنگي - حسّاس است، نمي تواند به سمت فساد برود و فرصت انديشيدن به خواسته هاي فاسد و مفسدي که دشمنان در جامعه القا مي کنند، ندارد.
آن روزي که امام فرمودند: ارتش بيست ميليوني در ايران تشکيل شود؛ کشور ما چهل ميليون يعني نصف جمعيت کنوني، جميعت داشت و همه داراي خصوصيّات بسيجي بودند. امروز هم اين گونه است. مردمي که چنين خصوصيّتي دارند، نسبت به مسائل محيط و جامعه و نظام خود، بي تفاوت نيستند.کسي در رأس امور قرار مي گيرد که مورد حمايت آنها باشد و اگر کسي مورد حمايت مردم نباشد، در رأس امور قرار نمي گيرد. پس رابطه و پيوند بين مسؤولان کشور و آحاد مردم که متن عمومي آنها هم همين بسيجيها هستند، يک رابطه تنگاتنگ و برادرانه و صميمانه است و اين خصوصيّت، آن عيب اوّل را از بين مي برد. حکومتي که اين گونه به مردم متّکي باشد، به امريکا که هيچ، اگر در جهان ده قدرت هم وجود داشته باشند و هر کدام هم به عظمتِ استکبار امريکا باشند؛ آن جايي که لازم باشد، با قدرت و شهامت و توکل به خدا، به دهان همه اينها مي زند.
امروز همه مردم دنيا و همه دولتها و شخصيتهاي سياسي، شاهدند که نظام مقدّس جمهوري اسلامي، در مقابل خواسته ها و تحميلها و تقاضاهاي امريکا «نه» مي گويد و جنايتها و فاجعه آفرينيهاي امريکا و استکبار و زائده هاي او - از جمله رژيم صهيونيستي - را امضا نمي کند. اين، موضعِ شجاعانه و برجسته اي است و کار کوچکي هم نيست. کساني که در دنيا مسائل را مي فهمند - از جمله رؤساي برخي از کشورها و مسؤولان بزرگ سياسي و شخصيتهاي مصلح - در مقابل اين موضع، سر تسليم فرود مي آورند.
البته در مقام دشمني و خباثت، دشمني خودشان را مي کنند؛ اما به خاطر همين موضعِ امتناعِ عظيم و مستحکم، عظمت نظام جمهوري اسلامي و دولت و حاکميت دين، در چشم آنها آشکار و روشن است. اين، به يُمن همين پيوند و به برکت بسيجي بودن و حضور بسيج در سطح ايران و در همه زواياي کشور است.
بسيج، يک سازمانِ مشخّصِ رزمي - مثل ديگر سازمانها - نيست. بسيج، يعني متن ملت و همه آحاد مؤمن و يک حقيقت گسترده در تمام زواياي جامعه. در موضعگيري مردم، اين عامل تعيين کننده است. لذا شما مي بينيد هفده سال بعد از پيروزي انقلاب و بعد از اين همه فشار و تبليغات و اين همه موذيگري و خباثتي که دشمنان از خارج و ايادي آنها در داخل انجام مي دهند؛ وقتي زمان حضور مردم در بيست و دوم بهمن و روز قدس و ايام انتخابات و اعلام موضعِ عمومي فرا مي رسد، مردم مثل کوه استوار مي ايستند. اين، از برکات بسيج است.
کسي خيال نکند که بسيج، يک حاشيه است و ملت و دولت و حکومت، به راهي مي روند و بسيج هم در کناري نشسته و به خود مشغول است؛ خير. «بسيج» متنِ حرکت نظام است. همه بايد بسيجي باشند. دولت و مسؤولان هم بايد بسيجي باشند و بحمدالله هستند. بسياري از بلند پايگان و مسئوولان برجسته کشور، حقيقتاً بسيجي و داراي فرهنگ و عقايد و حرکت بسيجي هستند.
درمان واقعي آفت دوم هم - که فساد جوانان در دنياست - همين حرکت و فرهنگ بسيج است. شما در دوران دفاع مقدّس و حتّي بعد از آن تا امروز، ديديد و مي بينيد که جوانان کشور ما، با صفا و پاکدامن و مشتاقِ حقيقت و سرشار از معنويّات و ارزشهاي اسلامي و انقلابي بودند و هستند و با بي اعتنايي و اعراض از آن چيزهايي که جوانان ديگر را در دنيا به خود مشغول مي کند، در جامعه ما حضور دارند.
در کجاي دنيا، اين همه جوان مؤمن و پارسا ديده مي شود و وجود دارد؟ هيچ جا اين گونه نيست. اين، از برکات بسيج است. بنابراين، در حقيقت بسيج يک فرهنگ و يک حرکت فرهنگي است. فرهنگ بسيجي، يعني چيزي که ما براي هر يک از آحاد جامعه اسلامي، آن را آرزو مي کنيم. اين که مي گوييم همه بايد بسيجي باشند، معنايش همين است.
بسيجي کسي است که براي ارزشهاي اسلام، اهميت قائل است و معتقد به خدا و خاضع و خاشع در مقابل پروردگار عالميان است. در دل، مشتاق صلاح است و مي خواهد صالح و پاک باشد و از رذايل اخلاقي دور بماند. مي خواهد روز به روز اُنس خود را با خدا بيشتر کند و بنده او باشد و بر طبق فرمان او زندگي کند. بسيجي اين راه را راه سعادت مي داند. او سعادت را در شهواتِ زودگذرِ زندگي و پوشيدن لباس الوان و رنگارنگ و قرار گرفتن در معرض ديد اين و آن به خاطر ارضاي يک ساعته نمي داند. روح او با اين چيزهاي کوچک و حقير، ارضا نمي شود؛ روح او با معارف الهي ارضا مي گردد.
بسيجي بلندهمّت است. خواسته هاي او بزرگ و در حدّ اعتلاي کشور است. خواسته او، نجات همه آحاد بشر و رفع فساد و فقر و تبعيض و بي عدالتي و سلطه دشمن است. او از اين که زير پرچم امريکا يا ديگر قدرتهاي بيگانه زندگي کند و مثل حيوانات بچرد، بيزار است. براي او فرق مي کند و مهم است که چه کسي بر کشور او فرمان براند: يک انسان فاسد و فاسق و فاجر و مزدور بيگانه، يا بندگانِ صالح خدا. او به اين که در خانه و در محيط زندگي اش، حکومتِ الله مستقر باشد يا حکومت دشمنانِ الله،اهميت مي دهد. لذا براي اين کار مي ايستد.
در دوران دفاع مقدّس، بسيجيان ما از سرتاسر کشور، از کار و زندگي و استراحت و آغوش خانواده و زن و بچه و همسر و فرزند و عزيزانشان، چشم مي پوشيدند و به سمت بيابانهاي گرم خوزستان و يا قلّه هاي يخزده و پر برف غرب و شمال غرب کشور مي رفتند و تابستان و زمستان را در آن جا مي گذراندند. آنهااين کار را براي دفاع از اسلام و کشور و شرف و استقلال و آزادي و حاکميت دين خدا مي کردند و مي دانستند که اگر نظام اسلامي در مرزها شکست بخورد، در مرکز هم شکست خواهد خورد و اگر از لحاظ نظامي شکست بخورد، از لحاظ سياسي هم شکست خواهد خورد. آنها با اقدام خود، امامشان را تنها نگذاشتند. اين، مفهومِ بسيجي و فرهنگ بسيج است. اين مفهوم هميشه خواهد بود.
امروز هم بسيجي براي کشور دل مي سوزاند؛ براي آباداني کشور تلاش مي کند؛ براي حفظ استقلال ملي، هر چه بتواند کار مي کند و از جان خود هم مي گذرد. امروز هم اگر احساس کند دشمن مي خواهد از روزنه اي - چه اقتصادي و سياسي و چه فرهنگي - به داخل کشور نفوذ کند، در مقابل او مي ايستد و با مشت به صورتش مي کوبد.
در زمان حکومت نبي اکرم و امير المؤمنين عليهما السّلام، با آن که اين بزرگواران در داخل کشورشان اقتدار داشتند، ولي دشمنان اسلام حضور خود را نيز حفظ کرده بودند. مگر دشمنان و منافقان نمي خواستند مرکب پيامبر را در آن گردنه رم دهند که خداي متعال وجود مقدّس آن حضرت را نجات داد؟ در زمان آن بزرگواران، ايادي دشمنان خارجي در داخل بودند و حتي به صورت مسجد سازي (مسجد ضرار)، قصد ضربه به حکومت اسلامي را داشتند: «و ارصاداً لمن حاربَ الله و رسوله» . آنها منتظر بودند که دشمن خارجي بيايد و به او کمک برسانند و حکومت پيامبر را از بين ببرند!
آن روز هم دشمنان اسلام بودند؛ امروز هم هستند. ما انتظار نداريم که دشمن در جامعه و داخل کشور ما، جاسوس و سرانگشت و ايادي و انسانهاي خبيث و خود فروخته و منافق نداشته باشد. خير؛ امروز هم هستند. چه کسي در مقابل آنها مي ايستد؟ طبيعي است که عناصر «بسيج»؛ يعني همان نيروي عظيمِ خروشان و زبده ملت مؤمن، در مقابل دشمن و ايادي او مي ايستد .
امام فرمودند: «بسيج بايد سازماندهي شود؛ بايد يکديگر را بشناسند؛ بايد آمادگي به وجود بياورند و آن را حفظ کنند». امروز هم تکليف بزرگ شما، همين کاراست. خيال نکنند که بسيج، يک امر احساسي است. بسيج يک امر منطقي و فکري و ريشه دار و عميق است و کساني که در کارِ اين حقيقتِ بزرگ، شرکت دارند، همه آحاد ملتند. هر کس که بسيجي است، بايد به بسيجي بودن خود افتخار کند. بسيجي بودن، مايه سرافرازي و سربلندي پيش پروردگار است.
فرهنگ بسيجي، فرهنگ معنويّت و شجاعت و غيرت و استقلال و آزادگي و اسير خواستهاي حقير نشدن است. خواستهاي زندگي، براي همه مهّم است؛ اما آنچه که مهمتر است، آرمانها و ارزشها و هدفهاست. آنها را بايد مقدّم داشت. اين، راه شماست.
هفته بسيج، هفته بزرگداشت اين ارزشها و اين حقيقت زنده و مجسّم بود. همه طول سال هم براي بزرگداشت چنين ارزشهايي زياد نيست. اين هفته تمام شد؛ اما حقيقتِ بسيج، زنده است و ياد و بزرگداشت او تمام نشدني است.
اميدوارم که پروردگار عالم، به شما تفضّل کند و وجود مقدّس ولي عصر ارواحنا فداه از شما راضي باشد. هر جا هستيد - چه در دانشگاه و حوزه علميّه و مدارس گوناگون و چه در بازار و کارخانه ها و پادگانها و روستاها و شهرها احساس کنيد که سرباز وجود مقدّس ولي عصر اروحنا فداه هستيد. براي آن بزرگوار کار کنيد و از خداي متعال هم توفيق و کمک بخواهيد.
والسلام عليکم و رحمةالله و برکاته