صبح امروز (پنجشنبه ۱۲ دیماه) متن بیانات حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست اندركاران كنگره بزرگداشت ده هزار شهید استان مازندران(۱) كه در تاریخ ۱۳۹۲/۹/۲۵ برگزار شده بود، در مصلای شهرستان ساری منتشر شد:
بسماللهالرّحمنالرّحيم
اوّلاً از برادران عزيز صميمانه و از ته دل متشكّرم بهخاطر اينكه همّت گماشتيد براى بزرگداشت كسانى كه حقّاً و انصافاً سرآمدان مردم روزگار ما به حساب مىآيند؛ يعنى شهدا و مجاهدان. خود اين كار بسيار باارزش است؛ بزرگداشت شهيدان، احياى نام آنان، تحقيق در مورد كارهاى آنها، توليد آثار مكتوب و تصويرى و صوتى و امثال اينها از زندگى آنها و از اقدامات و جهاد آنها، كارهاى بسيار باارزشى است. اين فهرستى هم كه سردار محترم بيان كردند(۲) در مورد كارهايى كه در اين گردهمايى بنا است انجام بگيرد، فهرست خوبى است؛ همين كارها بسيار خوب است؛ منتها توجّه كنيد كه عميق انجام بگيرد اين كارها؛ يعنى صِرف تأمين يك عنوان نباشد، يعنى كاملاً با عمق، با فرصت، با دقّت، با وقتگذارى، با بهرهگيرى از هنر از يك سو، و روح تحقيق از سوى ديگر، انجام بگيرد تا ماندگار و اثرگذار باشد. بنابراين كار، كار بسيار خوبى است؛ كار باارزشى است. البتّه من اطّلاع دارم كه مازندرانىها تا حالا هم گردهمايىهاى بسيار زياد و متعدّدى در مورد شهدا در بخشهاى مختلف استان به صورت خودجوش و مردمى انجام دادهاند، كه خيلى باارزش است؛ اين كار شما هم يك كار جمعى و بزرگ و با اهمّيّت است. انشاءالله كه موفّق باشيد.
مسئلهى دفاع مقدّس علاوه بر اينكه يك آزمون بزرگى بود براى ملّت ايران، آزمونى هم بود براى بُروز استعدادها، هم استعداد اشخاص، هم استعداد مناطق كشور؛ حالا در مورد استعداد اشخاص به نظر من اين نكتهى مهم و قابل توجّهى است كه به آن توجّه نميشود؛ يعنى از بس واضح است مورد غفلت قرار ميگيرد، از كثرت وضوح مخفى ميماند؛ و آن اين است كه اين دفاع مقدّس وسيلهاى شد براى اينكه استعدادهاى مكنون(۳) در انسانها، به شكل عجيبى بُروز كند. مثلاً در سپاه، شما ملاحظه ميكنيد يك جوانى وارد ميدان جنگ ميشود و در حالى كه از مسائل نظامى هيچ اطّلاعى ندارد و وارد نيست، در ظرف يك سال، يك سال و نيم، دو سال تبديل ميشود به يك استراتژيست نظامى؛ اين خيلى مهم است. خب، شما الان در حالات شهدا و سرداران بزرگ و مانند اينها كه نگاه ميكنيد، مثلاً فرض كنيد شهيد حسن باقرى منباب مثال، بلاشك يك طرّاح جنگى است. هركس منكر اين معنا باشد، اطّلاع ندارد؛ والّا كسى اطّلاع داشته باشد، خواهد ديد كه واقعاً اين جوان بيست و چند ساله يك طرّاح جنگ است. كِى؟ در سال ۱۳۶۱؛ كِى وارد جنگ شده است؟ در سال ۱۳۵۹. اين مسيرِ حركت از يك سرباز صفر به يك استراتژيست نظامى، يك حركت بيست ساله، بيست و پنج ساله است؛ اين جوان در ظرف دو سال اين حركت را كرده است! اين خيلى نكتهى مهمّى است. يا فرض بفرماييد فلان سردار جنگى - حالا از شهدا و رفتگان اسم بياوريم؛ زندهها هم زيادند، همين آقا مرتضاى خودمان(۴) كه اينجا نشسته و ديگران، همه از همين قبيلند - مثلاً شهيد باكرى؛ ايشان در آغاز جنگ يك جوان دانشجو است كه تازه فارغالتّحصيل شده؛ حالا چند ماه يا يك مدّتى هم در پادگانها گذرانده، بعد هم به دستور امام كه [ گفتند] از پادگانها بياييد بيرون، آمده بيرون؛ مثلاً مهر ماه سال ۵۹ شهيد باكرى يك چنين حالتى دارد. بعد شما نگاه كنيد در عمليّات بيتالمقدّس، در عمليّات خيبر، قبل آن در عمليّات فتحالمبين، اين جوان يك فرماندهى زبدهى نظامى است كه ميتواند يك لشكر را، در بعضى جاها يك قرارگاه را حركت بدهد و هدايت كند و كار كند. اين عجيب نيست؟ اين معجزه نيست؟ اينها معجزهى انقلاب است. اين در مورد بُروز شخصيّتها؛ حالا در اين زمينه حرف زياد است، منتها عرض كردم اين مطالبى است كه از بس روشن است مورد غفلت قرار گرفته؛ يعنى كسى توجّه به اين [ مطلب] نميكند كه اينها كه بودند؟ چه بودند؟ يك جوان بيستوهفت بيستوهشت ساله و حدّاكثر سى ساله در وقت شهادت، و در اوج توانايىهاى نظامى يك انسان، يك جوان؛ او از كجا شروع كرد كه به اينجا رسيد؟ در چه مدّتى به اينجا رسيد؟ اين خيلى مهم است.
دليل مهارت اينها و عظمت كار اينها اين است كه پختگان نظامى ما، برادرانى كه در ارتش بودند و سالها كار كرده بودند - كه در طرّاحى عمليّات با همديگر مىنشستند، در فتحالمبين، در بيتالمقدّس، در خيبر، جاهاى ديگر، تبادل نظر ميكردند - همه، كار اينها را و فكر اينها را تصديق و تأييد ميكردند. و دليل روشنتر اينكه اينها توانستند يك ارتش مجهّز پشتيبانىشدهى از سوى قدرتهاى بزرگ را، با آن همه سازوبرگ در عمليّاتهاى فوقالعاده عجيبى، آنچنان در محاصره بيندازند كه آنها خودشان حيرت كنند. فرض كنيد در عمليّات فتحالمبين طرّاحىهاى همين نيروهاى جوان ما، همين بچّههاى ما موجب شد كه - دشمنى كه آن صحراى عظيم را [ پر كرده بود] كه بنده آن صحرا را همان زمان جنگ رفتم كاملاً از بالا ديدم؛ استقرار نيروهاى دشمن را از آن ديدگاهها بنده نگاه كرده بودم كه چطور تمام اين صحرا را، دشتعبّاس و اين طرف و آن طرف را اينها [ فرا ]گرفتهاند - دشمن ناگهان احساس كند كه اين نيرويى كه در مقابل او است و دارد با او ميجنگد، از پشت سر دارد به او حمله ميكند. اين مهم نيست؟ اين كوچك است؟ اين قابلِ اين نيست كه روى اين حركت عظيم كار بشود، فكر بشود، تحقيق بشود، كار هنرى بشود، كار تحقيقى انجام بگيرد؟ اينها شوخى است؟ يا در عمليّات بيتالمقدّس دو سه لشكرِ مجهّزِ دشمن ناگهان احساس ميكنند در محاصره قرار گرفتند؛ در اين صحراى منطقهى خوزستان از شمال دارد به آنها حمله ميشود، از شرق دارد به آنها حمله ميشود، از اين طرف دارد به آنها حمله ميشود. پس اهمّيّت و صحّت طرّاحىهاى جوانهاى ما، اين استعدادهاى برجسته، از جمله اينجا معلوم شد كه يك لشكر مجهّز، يك نيروى مسلّحِ از همه جهت مجهّز كه هم ژنرالهاى كاركشته و قديمى و افسران برجسته به قول خودشان داشتند، هم از طرف دشمنان ما در سطح جهانى به اينها كمك ميشد، به اينها دستور داده ميشد، روش ياد داده ميشد، حتّى تاكتيك به اينها تعليم داده ميشد؛ اين ارتشِ آنچنانى در مقابل طرّاحىهاى جوانهاى ما دست و پايشان بسته ميشد، كم مىآوردند و مغلوب ميشدند؛ اين دليلِ چيست؟ اين دليل اين است كه كار در اينجا داراى يكچنين عظمت و اهمّيّتى است. [ بنابراين] اين استعدادها بُروز كرد. اين در مورد اشخاص.
در مورد مناطق هم همينجور؛ حالا من به مناسبت [ بزرگداشت شهداى] مازندران اين را بگويم: مازندران انصافاً در جنگ امتحان بسيار خوبى داد. بيش از ده هزار شهيد مازندران دارد كه حالا آقايان رقم را گِرد ميكنند، ميگويند ده هزار، امّا بيشتر از ده هزار است. معناى اين تعداد شهيد چيست؟ چقدر اينها رفتند جبهه؟ چقدر مكرّر رفتند و برگشتند؟ چقدر در آنجا ماندند كه در طول هشت سال بيش از ده هزار شهيد تقديم كردند؟ حالا شهداى نامدارى هستند، معروفند، امّا بىنامونشانهايشان، آن افرادى كه داراى همين استعدادهايى كه اشاره كرديم بودند، همراه اين جمعيّت رفتند و در جنگ بودند. بنده همان وقت هم لشكر ۲۵ كربلا را ديده بودم - البتّه فقط لشكر ۲۵ كربلا نبود، از جمله يكى هم همان [ لشكر] ۳۰ گرگان بود و يگانهاى ديگرى كه مازندرانىها داشتند - محورْ لشكر ۲۵ كربلا بود؛ ما از نزديك اين لشكر را و كار آن را ديده بوديم، شنيده بوديم؛ خب، اينها كار بزرگى را در جنگ انجام دادند؛ مردم مازندران واقعاً فداكارى كردند، ازخودگذشتگى كردند، جوانهايشان را با اخلاص فرستادند، و اين جوانها رفتند، ايستادگى كردند و مقاومت كردند؛ در عمليّاتهاى مختلفى كه ايشان(۵) اسم آوردند، توانستند كارهاى برجسته و بزرگى را انجام بدهند.
در غير از مقولهى دفاع مقدّس هم همينجور؛ در همين داستان آمل كه يك حركت مردمىِ عجيبى مردم آمل نشان دادند،(۶) اينكه امام (رضوان الله تعالى عليه) در وصيّتنامه از مردم آمل اسم آوردند، نشاندهندهى عظمت كار اينها - قشرهاى مختلف، حتّى زنها - است. دخترك چهارده پانزده ساله در همين داستان آمل، ميرود ميجنگد و به شهادت ميرسد.(۷) البتّه سوابق مردم مازندران كه زياد است؛ من بارها گفتهام، از دورانهاى قديم اين منطقهى طبرستان و منطقهى پشت اين جبال سربهفلككشيده كه لشكريان فاتح خلفا نميتوانستند از اين جبال عبور بكنند، فراريان خاندان پيغمبر، اين جوانهايى كه در مدينه و در كوفه و در مناطق عراق و حجاز زير فشار قرار ميگرفتند، خودشان، زنوبچّههاشان فرار ميكردند و خودشان را ميرساندند به آن طرفى كه نيروهاى مسلّحِ آن روز نميتوانستند برسند. لذا مردم مازندران از وقتى كه مسلمان شدند، پيرو اهلبيت بودند؛ يعنى از همان اوّل، اسلامِ اينها همراه بود با پيروى از اهلبيت (عليهمالسّلام). يك چنين كار بزرگى [كردند]. حتّى بعدها كه عدّهاى از سادات زيدى و رزمندگان پيرو مكتب زيد ميخواستند در يمن كارهايى را انجام بدهند، از مازندران كسانى رفتند به آنها كمك كردند و توانستند حكومت علوى و حكومت زيدى را در آن قرون اوّليّه در يمن بهوجود بياورند. غرض، افتخارات مردم مازندران يكى دو مورد نيست. بعد هم در مورد سازندگى، همانطور كه اشاره كردند،(۸) [ بازسازى] سوسنگرد را مازندرانىها قبول كردند؛ زودتر از همه هم اين بازسازى را انجام دادند، تمام كردند و تحويل دادند؛ يعنى يك كار بزرگ و برجستهاى را در زمينهى سازندگى هم انجام دادند. تا امروز هم بحمدالله مردم مازندران مردم وفادارى هستند؛ با اينكه در دوران رژيم طاغوت دشمنان اسلام و عوامل دستگاه طاغوت، اين همه عليه دين و تقوا و عفاف و معنويّت - هم از لحاظ اخلاقى، هم از لحاظ رفتارى، هم از لحاظ عقيدتى - در اين استان كار كرده بودند، در عين حال اين مردم ايمانشان را اينجور حفظ كردند و اينجور در دورانهاى سخت بُروز دادند. اميدواريم انشاءالله خداوند متعال همهى شماها را موفّق بدارد و بتوانيد اين كار بزرگ را و كارهاى بزرگى از اين قبيل را به بهترين وجهى پيش ببريد.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
۱) اين كنگرهى يكروزه در ۱۲ دىماه سال جارى برگزار خواهد شد.
۲) اشارهى سرتيپ پاسدار سيّد محمّدتقى شاهچراغى (دبير كلّ كنگره) به برنامههاى زير: پژوهش و جمعآورى آثار شهدا و ايثار گران در چهار حوزهى عمليّاتپژوهى، شهيدپژوهى، تاريخ شفاهى، خاطرات شفاهى؛ انتشار نشريهى كنگرهى شهدا با عنوان «سبزِ سرخ»؛ راهاندازى پايگاه اطّلاع رسانى «جنگ و گنج» و حمايت از سايتهاى همسو؛ آموزش روايتگران؛ برگزارى يادوارهها؛ ديدار با خانوادهى شهدا؛ توليد برنامههاى راديو تلويزيونى؛ ساخت و احياء بناها و يادمانهاى دفاع مقدّس و پاركموزهى دفاع مقدّس مازندران.
۳) پنهان
۴) سردارسرتيپ پاسدار مرتضى قربانى
۵) دبير كلّ كنگره
۶) صبح روز ۶ بهمن سال ۱۳۶۰، با هدف راهاندازى يك قيام سراسرى، گروهى از كمونيستها شهر آمل را تسخير كردندامّا مردم فداكار آمل در همان روز به مقابلهى مسلّحانه با آنان پرداختند و تا عصر همان روز، فتنه را سركوب كردند.
۷) شهيد سيّده طاهره هاشمى
۸) دبير كلّ كنگره
بسماللهالرّحمنالرّحيم
اوّلاً از برادران عزيز صميمانه و از ته دل متشكّرم بهخاطر اينكه همّت گماشتيد براى بزرگداشت كسانى كه حقّاً و انصافاً سرآمدان مردم روزگار ما به حساب مىآيند؛ يعنى شهدا و مجاهدان. خود اين كار بسيار باارزش است؛ بزرگداشت شهيدان، احياى نام آنان، تحقيق در مورد كارهاى آنها، توليد آثار مكتوب و تصويرى و صوتى و امثال اينها از زندگى آنها و از اقدامات و جهاد آنها، كارهاى بسيار باارزشى است. اين فهرستى هم كه سردار محترم بيان كردند(۲) در مورد كارهايى كه در اين گردهمايى بنا است انجام بگيرد، فهرست خوبى است؛ همين كارها بسيار خوب است؛ منتها توجّه كنيد كه عميق انجام بگيرد اين كارها؛ يعنى صِرف تأمين يك عنوان نباشد، يعنى كاملاً با عمق، با فرصت، با دقّت، با وقتگذارى، با بهرهگيرى از هنر از يك سو، و روح تحقيق از سوى ديگر، انجام بگيرد تا ماندگار و اثرگذار باشد. بنابراين كار، كار بسيار خوبى است؛ كار باارزشى است. البتّه من اطّلاع دارم كه مازندرانىها تا حالا هم گردهمايىهاى بسيار زياد و متعدّدى در مورد شهدا در بخشهاى مختلف استان به صورت خودجوش و مردمى انجام دادهاند، كه خيلى باارزش است؛ اين كار شما هم يك كار جمعى و بزرگ و با اهمّيّت است. انشاءالله كه موفّق باشيد.
مسئلهى دفاع مقدّس علاوه بر اينكه يك آزمون بزرگى بود براى ملّت ايران، آزمونى هم بود براى بُروز استعدادها، هم استعداد اشخاص، هم استعداد مناطق كشور؛ حالا در مورد استعداد اشخاص به نظر من اين نكتهى مهم و قابل توجّهى است كه به آن توجّه نميشود؛ يعنى از بس واضح است مورد غفلت قرار ميگيرد، از كثرت وضوح مخفى ميماند؛ و آن اين است كه اين دفاع مقدّس وسيلهاى شد براى اينكه استعدادهاى مكنون(۳) در انسانها، به شكل عجيبى بُروز كند. مثلاً در سپاه، شما ملاحظه ميكنيد يك جوانى وارد ميدان جنگ ميشود و در حالى كه از مسائل نظامى هيچ اطّلاعى ندارد و وارد نيست، در ظرف يك سال، يك سال و نيم، دو سال تبديل ميشود به يك استراتژيست نظامى؛ اين خيلى مهم است. خب، شما الان در حالات شهدا و سرداران بزرگ و مانند اينها كه نگاه ميكنيد، مثلاً فرض كنيد شهيد حسن باقرى منباب مثال، بلاشك يك طرّاح جنگى است. هركس منكر اين معنا باشد، اطّلاع ندارد؛ والّا كسى اطّلاع داشته باشد، خواهد ديد كه واقعاً اين جوان بيست و چند ساله يك طرّاح جنگ است. كِى؟ در سال ۱۳۶۱؛ كِى وارد جنگ شده است؟ در سال ۱۳۵۹. اين مسيرِ حركت از يك سرباز صفر به يك استراتژيست نظامى، يك حركت بيست ساله، بيست و پنج ساله است؛ اين جوان در ظرف دو سال اين حركت را كرده است! اين خيلى نكتهى مهمّى است. يا فرض بفرماييد فلان سردار جنگى - حالا از شهدا و رفتگان اسم بياوريم؛ زندهها هم زيادند، همين آقا مرتضاى خودمان(۴) كه اينجا نشسته و ديگران، همه از همين قبيلند - مثلاً شهيد باكرى؛ ايشان در آغاز جنگ يك جوان دانشجو است كه تازه فارغالتّحصيل شده؛ حالا چند ماه يا يك مدّتى هم در پادگانها گذرانده، بعد هم به دستور امام كه [ گفتند] از پادگانها بياييد بيرون، آمده بيرون؛ مثلاً مهر ماه سال ۵۹ شهيد باكرى يك چنين حالتى دارد. بعد شما نگاه كنيد در عمليّات بيتالمقدّس، در عمليّات خيبر، قبل آن در عمليّات فتحالمبين، اين جوان يك فرماندهى زبدهى نظامى است كه ميتواند يك لشكر را، در بعضى جاها يك قرارگاه را حركت بدهد و هدايت كند و كار كند. اين عجيب نيست؟ اين معجزه نيست؟ اينها معجزهى انقلاب است. اين در مورد بُروز شخصيّتها؛ حالا در اين زمينه حرف زياد است، منتها عرض كردم اين مطالبى است كه از بس روشن است مورد غفلت قرار گرفته؛ يعنى كسى توجّه به اين [ مطلب] نميكند كه اينها كه بودند؟ چه بودند؟ يك جوان بيستوهفت بيستوهشت ساله و حدّاكثر سى ساله در وقت شهادت، و در اوج توانايىهاى نظامى يك انسان، يك جوان؛ او از كجا شروع كرد كه به اينجا رسيد؟ در چه مدّتى به اينجا رسيد؟ اين خيلى مهم است.
دليل مهارت اينها و عظمت كار اينها اين است كه پختگان نظامى ما، برادرانى كه در ارتش بودند و سالها كار كرده بودند - كه در طرّاحى عمليّات با همديگر مىنشستند، در فتحالمبين، در بيتالمقدّس، در خيبر، جاهاى ديگر، تبادل نظر ميكردند - همه، كار اينها را و فكر اينها را تصديق و تأييد ميكردند. و دليل روشنتر اينكه اينها توانستند يك ارتش مجهّز پشتيبانىشدهى از سوى قدرتهاى بزرگ را، با آن همه سازوبرگ در عمليّاتهاى فوقالعاده عجيبى، آنچنان در محاصره بيندازند كه آنها خودشان حيرت كنند. فرض كنيد در عمليّات فتحالمبين طرّاحىهاى همين نيروهاى جوان ما، همين بچّههاى ما موجب شد كه - دشمنى كه آن صحراى عظيم را [ پر كرده بود] كه بنده آن صحرا را همان زمان جنگ رفتم كاملاً از بالا ديدم؛ استقرار نيروهاى دشمن را از آن ديدگاهها بنده نگاه كرده بودم كه چطور تمام اين صحرا را، دشتعبّاس و اين طرف و آن طرف را اينها [ فرا ]گرفتهاند - دشمن ناگهان احساس كند كه اين نيرويى كه در مقابل او است و دارد با او ميجنگد، از پشت سر دارد به او حمله ميكند. اين مهم نيست؟ اين كوچك است؟ اين قابلِ اين نيست كه روى اين حركت عظيم كار بشود، فكر بشود، تحقيق بشود، كار هنرى بشود، كار تحقيقى انجام بگيرد؟ اينها شوخى است؟ يا در عمليّات بيتالمقدّس دو سه لشكرِ مجهّزِ دشمن ناگهان احساس ميكنند در محاصره قرار گرفتند؛ در اين صحراى منطقهى خوزستان از شمال دارد به آنها حمله ميشود، از شرق دارد به آنها حمله ميشود، از اين طرف دارد به آنها حمله ميشود. پس اهمّيّت و صحّت طرّاحىهاى جوانهاى ما، اين استعدادهاى برجسته، از جمله اينجا معلوم شد كه يك لشكر مجهّز، يك نيروى مسلّحِ از همه جهت مجهّز كه هم ژنرالهاى كاركشته و قديمى و افسران برجسته به قول خودشان داشتند، هم از طرف دشمنان ما در سطح جهانى به اينها كمك ميشد، به اينها دستور داده ميشد، روش ياد داده ميشد، حتّى تاكتيك به اينها تعليم داده ميشد؛ اين ارتشِ آنچنانى در مقابل طرّاحىهاى جوانهاى ما دست و پايشان بسته ميشد، كم مىآوردند و مغلوب ميشدند؛ اين دليلِ چيست؟ اين دليل اين است كه كار در اينجا داراى يكچنين عظمت و اهمّيّتى است. [ بنابراين] اين استعدادها بُروز كرد. اين در مورد اشخاص.
در مورد مناطق هم همينجور؛ حالا من به مناسبت [ بزرگداشت شهداى] مازندران اين را بگويم: مازندران انصافاً در جنگ امتحان بسيار خوبى داد. بيش از ده هزار شهيد مازندران دارد كه حالا آقايان رقم را گِرد ميكنند، ميگويند ده هزار، امّا بيشتر از ده هزار است. معناى اين تعداد شهيد چيست؟ چقدر اينها رفتند جبهه؟ چقدر مكرّر رفتند و برگشتند؟ چقدر در آنجا ماندند كه در طول هشت سال بيش از ده هزار شهيد تقديم كردند؟ حالا شهداى نامدارى هستند، معروفند، امّا بىنامونشانهايشان، آن افرادى كه داراى همين استعدادهايى كه اشاره كرديم بودند، همراه اين جمعيّت رفتند و در جنگ بودند. بنده همان وقت هم لشكر ۲۵ كربلا را ديده بودم - البتّه فقط لشكر ۲۵ كربلا نبود، از جمله يكى هم همان [ لشكر] ۳۰ گرگان بود و يگانهاى ديگرى كه مازندرانىها داشتند - محورْ لشكر ۲۵ كربلا بود؛ ما از نزديك اين لشكر را و كار آن را ديده بوديم، شنيده بوديم؛ خب، اينها كار بزرگى را در جنگ انجام دادند؛ مردم مازندران واقعاً فداكارى كردند، ازخودگذشتگى كردند، جوانهايشان را با اخلاص فرستادند، و اين جوانها رفتند، ايستادگى كردند و مقاومت كردند؛ در عمليّاتهاى مختلفى كه ايشان(۵) اسم آوردند، توانستند كارهاى برجسته و بزرگى را انجام بدهند.
در غير از مقولهى دفاع مقدّس هم همينجور؛ در همين داستان آمل كه يك حركت مردمىِ عجيبى مردم آمل نشان دادند،(۶) اينكه امام (رضوان الله تعالى عليه) در وصيّتنامه از مردم آمل اسم آوردند، نشاندهندهى عظمت كار اينها - قشرهاى مختلف، حتّى زنها - است. دخترك چهارده پانزده ساله در همين داستان آمل، ميرود ميجنگد و به شهادت ميرسد.(۷) البتّه سوابق مردم مازندران كه زياد است؛ من بارها گفتهام، از دورانهاى قديم اين منطقهى طبرستان و منطقهى پشت اين جبال سربهفلككشيده كه لشكريان فاتح خلفا نميتوانستند از اين جبال عبور بكنند، فراريان خاندان پيغمبر، اين جوانهايى كه در مدينه و در كوفه و در مناطق عراق و حجاز زير فشار قرار ميگرفتند، خودشان، زنوبچّههاشان فرار ميكردند و خودشان را ميرساندند به آن طرفى كه نيروهاى مسلّحِ آن روز نميتوانستند برسند. لذا مردم مازندران از وقتى كه مسلمان شدند، پيرو اهلبيت بودند؛ يعنى از همان اوّل، اسلامِ اينها همراه بود با پيروى از اهلبيت (عليهمالسّلام). يك چنين كار بزرگى [كردند]. حتّى بعدها كه عدّهاى از سادات زيدى و رزمندگان پيرو مكتب زيد ميخواستند در يمن كارهايى را انجام بدهند، از مازندران كسانى رفتند به آنها كمك كردند و توانستند حكومت علوى و حكومت زيدى را در آن قرون اوّليّه در يمن بهوجود بياورند. غرض، افتخارات مردم مازندران يكى دو مورد نيست. بعد هم در مورد سازندگى، همانطور كه اشاره كردند،(۸) [ بازسازى] سوسنگرد را مازندرانىها قبول كردند؛ زودتر از همه هم اين بازسازى را انجام دادند، تمام كردند و تحويل دادند؛ يعنى يك كار بزرگ و برجستهاى را در زمينهى سازندگى هم انجام دادند. تا امروز هم بحمدالله مردم مازندران مردم وفادارى هستند؛ با اينكه در دوران رژيم طاغوت دشمنان اسلام و عوامل دستگاه طاغوت، اين همه عليه دين و تقوا و عفاف و معنويّت - هم از لحاظ اخلاقى، هم از لحاظ رفتارى، هم از لحاظ عقيدتى - در اين استان كار كرده بودند، در عين حال اين مردم ايمانشان را اينجور حفظ كردند و اينجور در دورانهاى سخت بُروز دادند. اميدواريم انشاءالله خداوند متعال همهى شماها را موفّق بدارد و بتوانيد اين كار بزرگ را و كارهاى بزرگى از اين قبيل را به بهترين وجهى پيش ببريد.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
۱) اين كنگرهى يكروزه در ۱۲ دىماه سال جارى برگزار خواهد شد.
۲) اشارهى سرتيپ پاسدار سيّد محمّدتقى شاهچراغى (دبير كلّ كنگره) به برنامههاى زير: پژوهش و جمعآورى آثار شهدا و ايثار گران در چهار حوزهى عمليّاتپژوهى، شهيدپژوهى، تاريخ شفاهى، خاطرات شفاهى؛ انتشار نشريهى كنگرهى شهدا با عنوان «سبزِ سرخ»؛ راهاندازى پايگاه اطّلاع رسانى «جنگ و گنج» و حمايت از سايتهاى همسو؛ آموزش روايتگران؛ برگزارى يادوارهها؛ ديدار با خانوادهى شهدا؛ توليد برنامههاى راديو تلويزيونى؛ ساخت و احياء بناها و يادمانهاى دفاع مقدّس و پاركموزهى دفاع مقدّس مازندران.
۳) پنهان
۴) سردارسرتيپ پاسدار مرتضى قربانى
۵) دبير كلّ كنگره
۶) صبح روز ۶ بهمن سال ۱۳۶۰، با هدف راهاندازى يك قيام سراسرى، گروهى از كمونيستها شهر آمل را تسخير كردندامّا مردم فداكار آمل در همان روز به مقابلهى مسلّحانه با آنان پرداختند و تا عصر همان روز، فتنه را سركوب كردند.
۷) شهيد سيّده طاهره هاشمى
۸) دبير كلّ كنگره