بسم الله الرّحمن الرّحيم
ابتدا لازم مي دانم به شما جوانان عزيز که مايه اميد و ذخيره فرداي اين کشور و اين ملّت محسوب مي شويد، خوشامد عرض کنم. اين روزها و اين مناسبتِ بخصوص، يک ارتباط ويژه با قشر جوان دارد؛ مخصوصاً جواناني که مثل طلّاب و دانشجويان، با محيط علم و تحصيل سروکار دارند. در حقيقت، مناسبتِ روز ملّي مبارزه با استکبار، از جهات مختلفي به جوانان ما - که شما و امثال شما عزيزان هستيد - ارتباط پيدا مي کند. امروز بنده يک مطلب در باب مسأله مبارزه با استکبار بايد عرض کنم تا معلوم شود مسأله چيست؛ اساس قضيه چيست و گذشته اين قضيه تا کجاست؟ درست است که حادثه تسخير لانه جاسوسي امريکا در ايران، آن روزها به وسيله جوانان دانشجو انجام گرفت؛ لکن نسلي که امروز جوان و دانشجو و طلبه و دانش آموز است و در صحنه ايستاده و اميدها را زنده مي دارد و چشمهاي ما را روشن مي کند، از سابقه اين قضيه چه مي داند و چقدر اطّلاع دارد؟ گويندگان، نويسندگان و کساني که براي خودشان در اين صحنه سياست الهي، مسؤوليتي قائلند، چقدر براي نسل روبه رشد امروز ما - که اين کشور با آن هزار کار دارد - اين قضيه را تشريح کرده اند؟ پس، يک مسأله اين است. من امروز مختصري در اين باره، آن هم عمدتاً براي جواناني که در سال پنجاه و هشت - يعني پانزده سال قبل که اين حادثه اتّفاق افتاد - کودک يا نوجوان بودند، عرض مي کنم. بعضي از دانش آموزان عزيز ما هم، آن وقت در دنيا نبودند. بعد که اين مطلب را ادا کردم، مي خواهم يک مطلبِ اساسي تر هم به شما که امروز در واقع ماندگارترين مخاطبان انقلاب و ما خدمتگزاران انقلاب هستيد، عرض کنم.
درباره مطلب اوّل، عرض کنم که به طورِ مشخّص و واضح، از سال 1341 مبارزه اي همه گير در ايران شروع شد. قبلاً هم مبارزه بود؛ امّا صنفي و کوچک بود. يا دانشجويي بود يا روشنفکري بود يا روحانيّتي محدود بود. اما از سال 1341 مبارزه اي همه گير به رهبري علماي بزرگ و در رأس همه، امام بزرگوار، شروع شد. از سال 1341 تا سال 1357 - يعني شانزده سال - اين مبارزه ادامه داشت تا به پيروزي رسيد. عزيزان من! اين مبارزه شانزده ساله اگرچه ظاهراً مبارزه با رژيم شاه محسوب مي شد - چون اساساً رژيم شاه را امريکاييها در سال سي و دو بر سر کار آورده بودند و آنها پشتيباني اش مي کردند - اما در واقع يک مبارزه ضدّ امريکايي بود. آنها همه کاره اين کشور بودند. آنها به شاه قدرت بخشيده بودند. آنها پشتوانه بودند که او بتواند مردم را آن طور قتل عام و شکنجه کند؛ افراد را آن طور غريبانه در زندان و زير شکنجه بکشد يا در خيابانها و ميدانها - مثل پانزده خرداد و هفده شهريور - قتل عام کند و آن طور در مدرسه فيضيّه و دانشگاه، به جان دانشجو و طلبه بيفتد. ملّت ما همه اين گناهان بزرگ را از چشم امريکا مي ديد و معتقد بود دست امريکا در کار است.
امريکا در داخل کشور ما با دو ابزار کار مي کرد. يکي از ابزارهاي امريکايي عبارت بود از سرمايه گذاريها، دخالتهاي در ارتش، مجموعه کارشناسي نظامي، پولها، سياستها، سفارت امريکا و غيره. ابزار دوم هم عوامل صهيونيست بودند. اگرچه در ايران، آن وقت هم صهيونيستها از ترس مردم جرأت نمي کردند سفارتخانه رسمي داشته باشند، امّا مراکزي مخصوص خود داشتند و با عواملشان، با کسانشان، با سياستمدارانشان و با تجّارشان، اين جا کار مي کردند. صحنه سياست و اقتصاد و نيروي مسلّح ايران در مشت امريکاييها بود. اين را مردم مي فهميدند. امام از سالهاي چهل و يک و چهل و دو، به اين مطلب تصريح کردند. پس، وقتي در سال پنجاه و هفت مبارزه پيروز شد و انقلابِ پيروزمند به ثمر رسيد، در حقيقت يک انقلاب ضدّامريکايي به ثمر رسيده بود. حال شما ببينيد ملّت ايران و انقلابيّون، حق داشتند با عوامل امريکايي در اين کشور چه کار کنند؟ کارهاي زيادي مي توانستند بکنند و اگر هم مي کردند، کسي ملامتشان نمي کرد؛ چون شانزده سال با امريکاييها مبارزه کرده و کتک خورده بودند. هيچ کس نمي گفت چرا شما با امريکاييها اين کار يا آن کار را کرديد؟ در عين حال - درست توجّه کنيد! - بعد از آن که انقلاب پيروز شد، انقلاب و مسؤولين و شخص امام بزرگوار، نسبت به امريکاييها حدّاکثرِ ارفاق را کردند. سفارتشان سر جاي خودش محفوظ بود و اين جا کاردار داشتند. اوّل سفير داشتند؛ بعد کاردار داشتند.
در روزهاي اوّل انقلاب - بيست و دو و بيست و سه بهمن - جوانان پرشور انقلابي، چند نفر از آنها را دستگير کردند و به مدرسه اي که امام رضوان الله عليه، اوّل آن جا وارد شده بودند - يعني مدرسه رفاه و مدرسه علوي - آوردند. بعد، امام براي دست اندرکاران خودشان پيغام فرستادند که مبادا کسي به اينها تعرّض کند؛ هيچ کس به اينها تعرّض نکند. آن وقت يکي يکي ولشان کردند، رفتند. اوّل از کشور رفتند؛ يعني عدّه اي از آنها خارج شدند، اما سفارتشان در تهران مشغول کار و فعّاليت بود. شما ببينيد! رفتار اين انقلاب و اين ملّت نجيب و آن امام کريمِ بزرگوارِ پر اغماض با امريکاييها در ايران اين گونه بود. در حالي که عرض کردم، اگر از سوي مردم و انقلابيّون پرشور و شخص امام که مظهر صلابت و قدرت بودند، هر تصميمي نسبت به آنها گرفته مي شد، کسي در دنيا ملامت نمي کرد و نمي توانست بکند. از آن طرف، امريکاييها چه کار کردند؟ به جاي اين که اين کرامت و بزرگواري امام بزرگوار و مردم را مغتنم بشمارند و قدرداني کنند و پاسخ مناسب بدهند، رفتار شديداً خصمانه اي در پيش گرفتند. اين سفارتي که بعد به عنوان لانه جاسوسي معرّفي شد - که واقعش نيز همين بود - به مرکز سازماندهي مخالفين و دشمنان انقلاب تبديل شد که بروند آن جا دستور بگيرند و در بيرون، عليه انقلاب و نظام اسلامي همکاري کنند. آنها در سناي امريکا، عليه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي مصوّبه گذراندند. تبليغات امريکايي در سراسر دنيا، تبليغات به شدّت خصمانه اي عليه انقلاب و مردم بود که انجام مي شد. مگر اين مردم چه گناهي کرده بودند؟ چرا بايد رژيم امريکا اين قدر با اينها خصومت و کينه ورزي نشان مي داد؟ اين سؤالي بود که امريکاييها به آن جوابي ندادند و هرگز نمي توانند جواب بدهند.
محمّدرضا را که فراري ملت ايران بود، در امريکا پذيرفتند و به عنوان يک ميهمان پناه دادند. اموالي که در اختيار محمّدرضا قرار داشت، بالغ بر ميلياردها دلار مي شد که در امريکا سرمايه گذاري کرده بود. در همه جاي دنيا معمول است وقتي يک نفر که در رأس رژيمي قرار دارد، سرنگون شد، اموال شخصي اش که از آنِ مردم و دولت جديد بر سرِ کار آمده است، به آن دولت برگردانده مي شود. اين در همه جا يک عرف است. اگر روزنامه ها را در قضاياي گوناگون خوانده باشيد، مي بينيد که همه جا اين کار را کرده اند. هيچ جا سابقه ندارد که آن همه ثروت را که متعلّق به ملت ايران بود، در حسابهاي محمّدرضا و کسانش در امريکا، نگه دارند. حتّي يک ريالش را به مردم ايران ندادند و نگه داشتند و هنوز هم پيش آنهاست. هنوز هم طلب ملّت ايران از رژيم امريکا، ميلياردها دلار است. آنها اموالي را که دولت ايران در گذشته خريداري کرده بود؛ پولش از کيسه ملّت ايران پرداخته شده بود و ملّت به آنها احتياج داشت، نگه داشتند. هنوز هم در انبارهاي خودشان نگه داشته اند و تا امروز هم تحويل دولت جمهوري اسلامي و ملّت ايران نداده اند. طلبهاي ايران که در امريکا بود، بلوکه شد و اينها را برنگرداندند. چرا؟ به اين اميد که شايد بتوانند نظام جمهوري اسلامي را منهدم کنند. با خود گفتند: امروز اين پولها را به آنها نمي دهيم که مورد استفاده شان قرار گيرد. غرض اين که، رژيم ايالات متّحده امريکا، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، همان روشِ قبل از پيروزي را ادامه داد؛ يعني اِعمال کينه و خصومت با ملّت ايران و نظام جمهوري اسلامي. در چنين شرايطي بود که قضيه سفارت اتّفاق افتاد.
ملّت ايران، يک ملّت انقلابي و مؤمن است. انقلاب اسلامي که مثل انقلابهاي کمونيستي و رنگارنگِ بعضي کشورهاي ديگر نبود که اگر خواستند به يک کشور که دشمن آنهاست تعرّض کنند، فوراً در سطح بالا، قدرت ديگري که پشتيبانشان است، فشار بياورد و مانع شود. در کشورهاي ديگر، در بسياري از انقلابها، اين گونه بود. تا دولت انقلابي فلان کشور مي خواست حرکتي عليه قدرتي انجام دهد، آن قدرت، توسّل به قدرت پشتيبانِ دولت انقلابي مي جست؛ باهم تفاهم مي کردند و مسائل حل مي شد. نظام جمهوري اسلامي، تحت تأثير قدرتي نبود و همه قدرتهاي بزرگ نسبت به آن کينه داشتند. اين نظام، خود را مستقل از همه آنها نگه داشته بود و لذا اين ملاحظات وجود نداشت. اين بود که جوششي در ميان ملّت موجب شد تا به وسيله قشر حاضر در صحنه شجاعِ متهوّرِ دانشجو، سفارت امريکا تسخير شود.
معناي آن تسخير اين بود که رژيم امريکا بداند نسبت به اين انقلاب نمي شود شوخي کرد و اين انقلاب و اين ملّت و کشور، از انقلابها و ملتها و کشورهايي نيست که دست روي دست بگذارد، ساکت بنشيند و تحمّل کند تا آن طرف دنيا عليهش خواب پريشان ببينند و توطئه درست کنند.
حرکت نسبت به سفارت امريکا - که به حق «لانه جاسوسي» ناميده شد و واقعاً هم مرکز جاسوسي بود - در حقيقت تبلوري از حقايق اين انقلاب و ملّت بود. اين حرکت نشان داد که ملّت ما در مقابل قدرتِ پر گوي پرخواهِ متوقّعِ مغرورِ مستکبري مثل امريکا هم، تا همه جا ايستاده است. اين، ماجراي سفارت بود. رسمِ امريکاييها اين است که هميشه مسأله و مشکل خودشان را مشکل همه دنيا به حساب مي آورند. مشکل اروپا هم به حساب مي آورند. در حالي که مشکل آنها، مربوط به خودشان است. مسأله رابطه خصمانه ميان ملّت ايران و امريکا، مال امريکاست. نمي توانند آن را به اروپا و کشورهاي ديگر سرايت دهند که بگويند: اينها با همه مخالفند. نخير؛ ملّت ايران با همه مخالف نيست. اين طور مي خواهند وانمود کنند که ملّت و دولت ايران، اصلاً حرف حساب سرشان نمي شود و با همه بدند! هرگز چنين نيست. اگر قرار است ما رژيمي را در دنيا پيدا کنيم که با همه بد است و عليه همه توطئه مي کند، باز هم امريکاست. به امريکا مي آيد که بگوييم با همه بد است؛ چون هر جاي دنيا قدم مي گذارد، با پرخاشگري و تکبّر و افزون طلبي و پررويي است. اين حرف نه به ما، نه به نظام جمهوري اسلامي و نه به مردم ما نمي خورد. ما با همه بد نيستيم، با امريکا بَديم؛ آن هم به اين دلايل: امريکا علاوه بر اين که شانزده سال، عليه انقلاب اسلامي و پشتيبان رژيم گذشته بود، به بدترين شکل، نفوذ و دخالتِ يک دولت استکباري در يک کشور را تجسّم داده بود و ضربه ها همه از سوي او وارد مي شد. اينها همه، دليل کينه ها و عقده هاي اين ملّت عليه امريکاست. اينها که مقدّسات ما را به بازي گرفته بودند و علاوه بر همه ضربه ها، بعد از انقلاب در مقابل نجابت اين ملّت و بزرگواري و کرامت آن امام، با ملّت ايران و با انقلاب اسلامي و با جمهوري اسلامي، اين گونه رفتار کردند، چه توقّعي دارند؟ از ملّت ما توقّع نوازش دارند؟ «مرگ بر امريکا» را کسي به ملّت ايران ياد نداد. از اعماق جان يکايک مردم برآمد که: «مرگ بر امريکا». حال عدّه اي در گوشه و کنار پيدا مي شوند و مورد سؤال قرار مي دهند که «چرا؟». چرا شما اين «چرا» را به جايگاه خودش نمي بريد؟ چرا نمي پرسيد که چرا رژيم امريکا با ملّت ايران،به جرم اين که خواسته است مستقل باشد، اين همه کينه ورزي و دشمني کرد و باز هم مي کند؟
اين، مطالب اوّلِ انقلاب بود که عرض کردم. از آن روز تا اين ساعت، رژيم امريکا پيوسته عليه ملّت ايران و انقلاب و جمهوري اسلامي و مسؤولين توطئه کرده است. يکي از سردمدارانِ دولتهاي قبلي شان شرم نکرد و گفت: «ملت ايران بايد نابود شود». چقدر حماقت مي خواهد که کسي چنين حرفي بزند؟! ولي اينها گفتند. اين از دشمني است. اين از کثرت کينه است که در حرفهايشان، در افواهشان و در چهره هايشان خود را نشان مي دهد. امروز هم راه افتاده اند و به دلّالي، اين طرف و آن طرفِ دنيا - ژاپن و چين و کجا و کجا - مي روند و مي گويند با ايران روابط نداشته باشيد! به شما چه؟! شما چه کاره دنياييد؟ ايران يک کشور بزرگ است. ايران تاريخ عميق و عظيمي دارد که امثال کشور امريکا در اين تاريخ غرق مي شوند. مگر ملّت ايران شوخي است؟ فرهنگ يک ملّت همچون ذرّه هاي الماس است که در طول قرون شکل مي گيرد و استحکام پيدا مي کند و در عنصر يکايک افراد ملت متجلّي است. مگر مي شود ملّت ايران را دستِ کم گرفت؟ ملّت ايران، اسلام را انتخاب کرده است. کسي اسلام را به ملّت ايران تحميل نکرده و حکومت اسلامي و نظام جمهوري اسلامي را هم ملّت انتخاب کرده است. ملّت، زندگي همراه با مبارزه خودش و فضاي آزاد امروز را انتخاب کرده است. استقلال از قدرتهاي بزرگ را ملّت ايران انتخاب کرده است. مگر امروز در ايران کسي جرأت دارد دَم از وابستگي به يک قدرت و جناح در دنيا بزند؟ اگر بزند، اين ملّت جوابش را مي دهد. اين ملّت، ملّتي آزاد و مستقل است. دولتهاي دنيا، کشورهاي دنيا و رژيمهاي دنيا، از خدا مي خواهند با چنين ملّتي ارتباط داشته باشند. يک ملّت داراي ثروت معنوي، فرهنگي، تاريخي، رشد عقلاني و ثروت مادّي؛ داراي اين همه ذخائر، داراي اين همه جوان و نيروي کار و داراي مديران خوب. اين ملّت، ملّتي است که پيش خواهد رفت. در دوران رژيم گذشته، درواقع بيگانه ها بر اين کشور مسلّط بودند. ظاهراً رژيم، رژيم ايراني بود، اما در باطن تحت تسلّط بيگانگان قرار داشت. اگر با آن زمان مقايسه کنيد، امروز به برکت آزادي و استقلال، ايران پيشرفت زيادي کرده است و باز هم خواهد کرد و بيشتر، پيش خواهد رفت.
مسأله، مسأله نفرتِ ملّت ايران از رژيم امريکاست. آنچه گفتيم، مجملي از علل و ريشه هاي آن بود. اينها جنگ را عليه ايران - اگر نگوييم راه انداختند - پشتيباني کردند. احتمال دارد که در راه اندازي جنگِ عراق عليه ايران هم، امريکاييها دست داشته باشند. منتها چون نمي خواهيم تا يقين نداشته باشيم، چيزي بگوييم؛ مي گوييم احتمال دارد. امّا پشتيباني آنها از عراق، يقيني و قطعي است. همه رقم پشتيباني کردند. ملّت ايران از يادش مي رود؟ همه نوع کمکي که عراق لازم داشت به آن کردند. ملّت ايران فراموش مي کند؟ اين صدّام حسين و رژيم بعثي که در قضيّه حمله به کويت، در مطبوعات امريکايي و در نظرات رسمي امريکا، آن چهره ها را برايش ترسيم کردند، در دوراني که خانه هاي مردم در سي، چهل شهر ايران را در آنِ واحد با موشکها مي کوبيد، برايشان يک چهره خواستني و محبوب و پسنديده بود! ملّت ايران اينها را فراموش مي کند؟ با ملّت ايران دشمني کردند؛ باز هم دشمني مي کنند و علّت دشمني هم معلوم است. حال ممکن است کسي بپرسد: چرا اين قدر دشمني مي کنند؟ از اوّل چرا کردند؟ علّت اين است که ملّت ايران، با ايمان اسلامي و با فرهنگي که اين مبارزه و اين انقلاب و آن امام به آن بخشيده است، تسليم تسلّط قدرتها نمي شود. امريکاييها هم اين را دوست ندارند. سردمداران استکباري دنيا - در رأس همه و بيش از همه، امريکا - دولتها و ملّتهاي تسليم را دوست مي دارند. مي خواهند ملّتها و دولتها تسليم آنها باشند و هر چه آنها مي گويند، گوش کنند. نگاه کنيد و وضع اينها را در دنيا ببينيد! وقتي ملّتي ايستاده است؛ قبول ندارد و مي گويد شما که هستيد؟ شما يک کشور، ما هم يک کشور؛ شما يک دولت، ماهم يک دولت؛ شما دولتي هستيد که ثروتمنديد، پول داريد، پيشرفتهاي علمي داريد؛ ما هم ملّتي هستيم که استعداد درخشان داريم، سابقه درخشان داريم، امکانات داريم، ذخاير ارضي داريم؛ شما يکي، ماهم يکي. وقتي ملّتي با اين استقلال و با اين احساس توانايي و قدرت در صحنه حاضر مي شود و دولتي به آنها، به چشم يک ابرقدرت نگاه نمي کند، ديگر تحمّلشان تمام مي شود. اين، طبيعت سردمداران استکباري است. مي روند سراغ اين که ببينند چنين فکري را اين ملّت از کجا پيدا کرده است. اگر کسي اين فکر را به اين ملّت داده بود، از اعماق با او دشمن مي شوند. مثل اين که با امام، از اعماق وجودشان دشمن بودند.
امريکاييها تا ابد با امام آشتي نمي کنند. البتّه امريکاييها که مي گوييم، مرادمان ملّت امريکا نيست. مراد، همان رژيم امريکا و گردانندگان سياستهاي امريکاست. اگر يک فکر و يک فرهنگ است که مردم را اين طور نگه داشته است، با آن فکر و فرهنگ هرگز آشتي نمي کنند. همان طور که اين حضرات از اسلام و از فکر اسلامي و فرهنگ اسلامي به شدّت متنفّرند. علّت دعوا و مخالفت و خصومت، اينهاست. حال عدّه اي، ساده لوحانه، اين گوشه و آن گوشه مي نشينند، حرفي و نِقي مي زنند. قلم روي کاغذ مي آورند که: «چرا با امريکاييها مذاکره نمي کنيد؟ تا کي مي خواهيد اين وضع ادامه داشته باشد؟» آيا اينها نمي فهمند در دنيا چه خبر است؟ نمي فهمند که توقّع اين دشمنِ افزون خواهِ مغرورِ کم خرد و بي حکمت چيست؟ تصوّر مي کنند همين قدر که ما مذاکرات و روابطمان را با امريکا شروع کرديم، همه مشکلات تمام خواهد شد؟ نه آقا، قضيّه اين نيست. آري؛ امريکاييها در اظهارات رسمي مي گويند و اظهار مي کنند که ما آماده مذاکره با ايرانيم. مذاکره براي چه؟ معلوم است؛ مذاکره براي اين که راهي و مجرايي براي فشار آوردن روي دولت ايران پيدا شود. مذاکره را براي اين مي خواهند. چه مذاکره اي؟! ما با شما کاري نداريم، احتياجي به شما نداريم، ترسي از شما نداريم، هيچ محبّتي به شما نداريم. شما کساني هستيد که در روز روشن، جلو چشم همه مردم دنيا، هواپيماي مسافربري ما را به بهانه دروغ و واهي، سرنگون کرديد و دهها نفر انسان را کشتيد و حتّي عذرخواهي هم نکرديد. اين چگونه رژيمي است؟ اين چگونه دستگاهي است؟ اين چگونه فرهنگي است؟ چطور دل انسان با چنين رژيمي صاف شود؟ ما با اينها کاري نداريم. هيچ رابطه محبّت و عطوفت و دوستي بين ما و امريکا نيست. رابطه نفرت از طرف ماست؛ رابطه خصومت خباثت آميز از طرف آنها است.
اين جا يک نکته اساسي ديگر هم وجود دارد که حتماً بايد در محاسبات لحاظ شود:
آنچه تا به حال گفتيم، مربوط به سوابق امريکا با ايران و ملّت ايران مي شد؛ اما همه قضيه اين نيست. يک اصل بر تفکر ما مسلمانها حاکم است که آن اصلِ نفرت از ظلم و ظالم و مقابله با ظلم و ظالم در هر جاي دنياست. شما ببينيد امريکاييها چقدر ظلم کرده اند! چقدر ظالم پروري کرده اند! چقدر ملّتها را مظلوم کرده اند! با مردم فلسطين چه کرده اند! چگونه به اسرائيل، پروبال داده اند! با لبنانيها چه کرده اند! با مسلمانان - در داخل کشورهاي خودشان و در هر جا که توانستند - چه کردند! با ملّتهاي ضعيف چه کردند! آيا از اينها مي شود صرف نظر کرد؟ قضيه اين است. مسأله اين است. مبارزه با استکبار و روز مبارزه با استکبار - که يک مناسبت ضدّامريکايي اين روز را تشکيل مي دهد - قاعده و مبنايش اينهايي است که عرض شد. اين روال ادامه دارد. تا وقتي که نظام جمهوري اسلامي در خطِّ صحيح حرکت مي کند و تا وقتي که آرمانها و اهداف قرآني و الهي و اسلامي بر ما و بر اين نظام حاکم است، اين نفرت و مقابله با سردمداران استکبار جهاني و در رأس همه، امريکا، به قوّت خود باقي است.
اگر آنها رفتارشان را عوض کنند، اين روال عوض خواهد شد. البتّه ما چنين گماني نداريم. بعيد مي دانيم. اين، مطلب اوّل.
مطلب دوم را در چند جمله کوتاه عرض مي کنم. عزيزان من! جوانان! براي اين ملّت، قضيه بناي يک نظام و تمدّن اسلامي و يک تاريخ جديد، قضيّه اي جدّي است. آن را جدّي بگيريد. يک وقت در کشوري، يکي کودتا مي کند و نظامي بر سرِکار مي آيد. آن نظام، چند صباحي هست؛ بعد هم مي رود - يا يکي ديگر از او تحويل مي گيرد - و همه چيز به حال اوّل برمي گردد. يک وقت قضيه اين گونه است و اين همه نقل ندارد. آنچه در ايران اتّفاق افتاد، مسأله يک حرکت عظيم در مقياس جهاني است. ما البتّه يک ملّتيم؛ مرزهايمان هم، مرزهاي محدودي است. بيرون از اين مرزها هم کاري نداريم. به اين نکته توجّه داشته باشيد. تلاش و فعاليت ما در داخل مرزهاي خودمان است. اما اين انقلاب، محدود به اين مرزها نيست. اين پيام يک پيام جهاني بود. دليلش چيست؟ دليل، اين است که وقتي ملّت ايران و رهبر عظيم الشّأن ما - امام بزرگوار - اين کار را انجام دادند، مسلمانان در هر جاي دنيا که بودند، احساس کردند نوروز آنهاست. روز نوِ آنها آغاز شد؛ با اين که به آنها ربطي نداشت. در همه جاي دنيا احساس کردند مقطع جديدي در تاريخشان به وجود آمد. اين را ما از نزديک ديديم. خودِ من اين واقعيّت را در طول سالهاي گذشته در کشورهاي ديگر از نزديک لمس کرده ام و از دهها زبان ديگر هم شنيده ام. اينها روايت و حدس و تحليل نيست؛ واقعيّات است. هر کسي، هر مسلماني، هر جاي دنيا بود، وقتي اين انقلاب پيروز شد، وقتي امام در صحنه ظاهر شدند، وقتي پرچم اسلام و لااله الّاالله بالا رفت، احساس کرد که پيروز شده است. از اين خيل عظيم يک ميلياردي در سراسر دنيا، بعضي اين احساس را تداوم دادند، دنبالش راه افتادند و مبارزه کردند؛ شد همين حوادثي که در کشورهاي گوناگون به وسيله نهضتهاي اسلامي راه افتاد. بعضي هم رها کردند. اگرچه ما در مرزهاي خودمان هستيم و به بيرون مرزها کاري نداريم، اما اين پيام، پيام بين المللي و جهاني است. امروز هم اين جا، بارِ آن روي دوش شماست. تا به حال هم، ملّت ايران کار خودش را به بهترين وجهي انجام داده است. آن جنگ بود؛ آن بعد از جنگ است تا امروز؛ اين محيط دانشگاهي ماست؛ اين محيط فعّاليتهاي سازندگي و اقتصادي ماست؛ اين دولت ماست؛ اين ملّت ماست و اين، حضور در صحنه است. در همه جا، ملّت ايران حضوري شايسته از خود نشان داده است. البته تبليغات مي کنند و حرفهايي هم مي زنند مبني بر اين که سازندگي چنين شد، برنامه ها فلان شد و سياستها غلط از آب درآمد. اما اينها حرفهاي دشمن است. اينها را گوش نکنيد. واقعيّت غير از اين است. واقعيت اين است که ملّت ايران توانسته است در همه صحنه ها پيش برود، مانعها را بشکافد، قدم بردارد و جلو برود؛ هم در صحنه علم و هم در صحنه معنويّت. هم در صحنه دين، هم در صحنه اخلاق. هم در صحنه اقتصاد، هم در صحنه نيروي مسلّح و غيره و غيره و غيره. البته ممکن است به قدري که توقّع داشتيم، نشده باشد؛ اما از آني که ديگران خيال مي کردند، بسيار بيشتر شده است. آينده هم، آينده روشني است. به برکت اسلام، آينده اين انقلاب، آينده اين نظام و آينده اين کشور، آينده اي بسيار روشن و درخشان است. آني که بايد اين آينده را شکل دهد، عمدتاً شما جوانان هستيد. اوّلاً با عمل، ايمان اسلامي را در خودتان تعميق کنيد که اين اساس کار است. ايمان هم يک موضوع کتابي و ذهني نيست. ايمان، در عمل تقويت پيدا مي کند. انسان، خدا را در ميدانِ مجاهدتِ براي خدا، بهتر مي بيند. اين مجاهدت هم، سنگرهاي مختلفي دارد که سنگر علم و سازندگي از آن جمله است. البته با تقوا و با تضرّع پيش خداي متعال و با انجام عبادات و اجتناب از محرّمات. پس، اوّل ايمان اسلامي است.
ثانياً آگاهي سياسي را در خودتان تقويت کنيد که فريب تبليغات دشمن را نخوريد. اين هم يک رکن اساسي است. از اين هم نمي شود گذشت. بخصوص شما جواناني که مشغول تحصيل علم هستيد، نمي توانيد از اين بگذريد. کليّت ملّت و وحدت ملّت را ارج بنهيد. مواظب باشيد انگيزه هاي صنفي، انگيزه هاي حزبي و انگيزه هاي گروهي و سليقه اي و خطّي، شما را به يک طرف جذب نکند. اين، کار شيطان است و شيطان بزرگ از اين کار، بسيار خوشش مي آيد. ملاحظه کنيد! اگر امروز از زبان کسي - حال اين کس هر که مي خواهد باشد - تصادفاً ساز مخالفي صادر شود؛ چه رسد به اين که عمداً و با توجّه باشد، فردا بوقهاي جهاني آن را پخش مي کنند. چرا؟ چون به گوينده اش کاري ندارند؛ اصلِ سازِ مخالف در اين کشور براي آنها اهميت دارد. بنابراين وحدت کلمه را حفظ کنيد. ياد امام، ياد پيشروان انقلاب، ياد شهداي بزرگوار و ياد صحنه هاي پرشور انقلاب و جنگ تحميلي را چه در دانشگاه، چه در حوزه و چه در محيطهاي کار و زندگي، زنده نگه داريد. اگر اين شد، به فضل پروردگار در طول سالهاي آينده و دهها سال آينده، چنان بناي تمدّن رفيعي در اين جا و بسي جاهاي ديگر، شالوده ريزي خواهد شد و چنان عظمتي از اسلام و مسلمين آشکار خواهد شد که ديگر حقيقت و واقعيّتي براي استکبار جهاني باقي نخواهد ماند و ديگر استکباري وجود نخواهد داشت. اميدوارم خداي متعال شما را موفّق بدارد و ادعيّه حضرت بقيةالله الاعظم ارواحنافداه شامل حالتان شود و روح مبارک امام و شهداي بزرگوار، از شما راضي باشد.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته.