بسماللّهالرّحمنالرّحيم
اميدواريم خداوند متعال شما جوانان عزيز و نهالهاى برومند را مشمول دعاى حضرت مهدى (سلام اللّه عليه و عجّل اللّه فرجه) قرار بدهد. سرود و شعر، زيبا؛ آهنگ، زيبا و پرمغز و پرمضمون و متناسب با آن چيزى بود كه امروز جوان مسلمانِ با عزم و ارادهى ايرانى بايد در دل خود، در جان خود داشته باشد. انشاءاللّه موفق باشيد.
اولاً تبريك عرض كنيم عيد سعيد غدير را، ولادت حضرت هادى (سلام اللّه عليه) را، و روز سيزدهم آبان را كه مظهر چهرهى مصمم ملت ايران براى رسيدن به هدفها و ايستادگى در مقابل دشمنان است. غدير حادثهى مهمى است؛ يك حادثهى اصولى است؛ ناظر به توجه اسلام به مهمترين ركن تشكيل نظام اسلامى و جامعهى اسلامى است. يعنى مسئلهى امامت و مسئلهى ولايت و زنده نگهداشتن غدير، به يك معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئلهى شيعه و معتقدين به ولايت اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) نيست. اگر ما مردم شيعه و مدعى پيروى از اميرالمؤمنين حقيقت غدير را درست تبيين كنيم، هم خودمان درك كنيم، هم به ديگران معرفى كنيم، خود مسئلهى غدير ميتواند وحدتآفرين باشد. بحث اعتقاد قلبى و اتصال يك نحلهى دينى و مذهبى به يك اصل اعتقادى، يك بحث است؛ شناخت مسئله، بحث ديگرى است. اسلام عالىترين مسئله در باب تشكيل جامعهى اسلامى و نظام اسلامى و دنياى اسلامى را در مسئلهى غدير متجلى كرده است. اميدواريم كه ما به معناى واقعى كلمه، به دنبال مفهوم و مضمون و معناى حقيقى غدير و ولايت باشيم؛ كه اين را شما جوانها بايد در ذهنتان داشته باشيد و انشاءاللّه در طول زندگى دنبال كنيد.
در مورد مسئلهى سيزده آبان كه در ادبيات نظام اسلامى ما به عنوان مبارزهى با استكبار نام گرفته است، حرفهاى گفتنى بسيار است. مسئله فقط اين نيست كه ما يك خاطرهى تاريخى را ميخواهيم زنده نگه داريم يا به آن افتخار كنيم؛ مضامينى در دل اين مسئله وجود دارد. شما ميدانيد كه سيزده آبان حامل سه حادثهى تاريخى است؛ تبعيد امام در سال 43، كشتار دانشآموزان نوجوان در سال 57، و سرانجام تسخير لانهى جاسوسى در سال 58. در هر سه حادثه، يك طرف ملت ايران است، احساسات مردم است، مظهر مبارزه يعنى امام بزرگوار است و مردم ايران؛ يك طرف قضيه هم دولت مستكبر آمريكاست. بنابراين يك مبارزهاى بين نظام جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى و ملت ايران با اين اعتقاد از يك طرف، و دولتمردان آمريكا و حكومت مستكبر آمريكا از طرف ديگر در جريان است.
اين مبارزه از كِى شروع شد؟ شما جوانها با نگاه تاريخى به مسائل كشور، بايد روى اين مسئله تأمل كنيد. دو نكتهى اساسى در اينجا وجود دارد كه بايد مورد بررسى قرار بگيرد: يكى اينكه اين مبارزه از كجا شروع شد و چه مراحلى را طى كرد و به كجا رسيد؟ دوم اينكه نتيجهى اين مبارزه چه شد؟ بالاخره دو گروه، دو دسته، دو انسان وقتى با هم مبارزه ميكنند، يكى بايد پيروز باشد، يكى بايد شكست بخورد. نتيجه چه شد؟ در اين مبارزهى طولانى، كى پيروز شد؟ كى شكست خورد؟
در مورد سؤال اول كه مبارزه از كِى شروع شد؟ مبارزه از قبل از سال 43 شروع شد؛ يعنى از سال 32 با كودتاى 28 مرداد كه به وسيلهى آمريكائىها در ايران انجام گرفت و حكومت دكتر مصدق را سرنگون كردند. مأموران آمريكائى - كه اسم و رسم و نام و خصوصياتشان كاملاً مشخص است، همه هم آنها را ميشناسند، كتابها هم در اين زمينه نوشته شده - رسماً آمدند ايران، با چمدانهاى پر از دلار، الواط و اوباش و اراذل و بعضى از سياستمداران خودفروخته را تطميع كردند و كودتاى 28 مرداد سال 32 را در اينجا راه انداختند و حكومت مصدق را سرنگون كردند. جالب اين است كه بدانيد حكومت مصدق كه به وسيلهى آمريكائىها سرنگون شد، هيچگونه خصومتى با آمريكائىها نداشت. او در مقابلهى با انگليسىها ايستاده بود و به آمريكائىها اعتماد كرده بود؛ اميدوار بود كه آمريكائىها به او كمك كنند؛ با آنها روابط دوستانهاى داشت، به آنها اظهار علاقه ميكرد، شايد اظهار كوچكى ميكرد. با اين دولت، آمريكائىها اين كار را كردند. اينجور نبود كه دولتى كه در تهران سر كار است، يك دولت ضد آمريكائى باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استكبارى اقتضاء كرد، آمريكائىها با انگليسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اينجا و كار خود را كردند. عنصر اصلى كودتا در تهران، يك فرد آمريكائى بود؛ اسمش هم معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم كاملاً اطلاع دارم، در كتابها هم نوشتهاند. بعد كه كودتا را به ثمر رساندند و شاه را كه فرار كرده بود، به اينجا برگرداندند، شدند همهكارهى كشور؛ يعنى زمام اختيار كشور را در دست گرفت.
تقريباً ده سال از اين قضيه گذشت، حادثهى قيام مردم در پانزده خرداد و انقلاب اسلامى و مبارزات اسلامى و نهضت اسلامى پيش آمد. يعنى اينها ده سال فشار آوردند، كتك زدند، زندان كردند، اعدام كردند، هر كار خواستند در اين كشور كردند؛ بالاخره يك انفجارى در ده سال بعد از اين قضيه در خرداد 42 اتفاق افتاد. اينجا هم طرف قضيه اگرچه حكومت ظالم طاغوت و حكومت پهلوى بود، اما آمريكائىها پشت سر اين حكومت قرار داشتند؛ آنها بودند كه آن را تقويت ميكردند و به وسيلهى او بر همهى امور كشور ما مسلط شده بودند. اين مبارزه ادامه پيدا كرد تا سال 43؛ آمريكائىها ناگزير شدند مستقيماً داخل مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال 43 تبعيد كردند. اينجا هم به حسب ظاهر، آنها توانستند حرف خودشان را پيش ببرند و به خيال خودشان ملت ايران را مغلوب كنند؛ اما ملت ايران مغلوب نشد.
بعد از سال 43 كه حكومت مطلقهى محمدرضا پهلوى به پشتيبانى آمريكائىها در كشور هزاران فاجعه آفريد و آمريكائىها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعهطلبى و تجاوز در ايران ادامه دادند؛ دهها هزار مستشارشان در ايران بردند، خوردند، پول گرفتند، شكنجه تعليم دادند، هزاران جنايت در ايران كردند، بالاخره در سال 56 و دنبالهاش سال 57 اين حركت عظيم ملت ايران به رهبرى امام بزرگوار شروع شد. اين دفعه، اين مبارزه ديگر مبارزهاى نبود كه اميد پيروزى براى دشمن وجود داشته باشد. ملت ايستاد، مقاومت كرد، فداكارى كرد؛ مردانش، زنانش، حتّى دانشآموزانش در خيابانها كشته شدند؛ اما سرانجام در سال 1357 ملت ايران پيروز شد. يعنى در اين مبارزهى طولانى از سال 32 تا سال 57 - در طول مدت بيست و پنج سال مبارزه - بالاخره آن كه پيروز ميدان شد، ملت ايران بود. انقلاب اسلامى پيروز شد، حكومت متكى به آمريكا سرنگون شد، حكومت پادشاهىِ طولانىمدتِ استبدادىِ خبيثِ فاسدِ وابسته نابود شد و حكومت ملت ايران، حكومت انقلاب و نظام اسلامى بر سر كار آمد.
از روز اول آمريكائىها شروع كردند به معارضه، به اخلال در كارها؛ مركز اخلال و مركز همهى توطئهها هم همين لانهى جاسوسى، يعنى سفارت آمريكا در تهران بود. ارتباط بگيرند، تهديد كنند، تطميع كنند، قرار مدار بگذارند، انسانهاى ضعيف را به خودشان جذب كنند، براى اينكه شايد بتوانند كارى انجام دهند؛ ليكن در سيزده آبان سال 58 دانشجوها به عنوان زبدهترين قشر مبارز ملت ايران، حركت تسخير لانهى جاسوسى را انجام دادند. اينجا يك بار ديگر آمريكا در توطئههاى خود در مقابل ملت ايران شكست خورد.
سلسلهى شكستهاى آمريكا ادامه پيدا كرد. در طول اين سى و سه چهار سال - يعنى از سال 57 تا امروز - آمريكا به طور دائم در حال اخلال كردن است، براى اينكه شكست سال 57 را جبران كند. اين شكست فقط شكست آمريكا در ايران نبود كه بگوئيم يك رژيم وابستهى به آمريكا در ايران از بين رفت و آمريكائىها را بيرون كردند، دستشان را قطع كردند؛ اين شكست آمريكا در منطقه بود. امروز مردم اين شكست را دارند مىبينند؛ با حوادث مصر، حوادث تونس، حوادث شمال آفريقا، حوادث اين منطقهى عظيم عربى، با نفرتى كه ملتها نسبت به آمريكائىها پيدا كردهاند. آن روز كسى از آحاد مردم نميتوانست با دقت اين را ببيند؛ اما تئوريسينهاى سياسىِ آمريكائى ميفهميدند كه اين انقلاب اگر بماند، اگر ريشه بدواند، اگر از خود بار و برگ صحيح و چشمگيرى نشان بدهد، اين حوادث پيش خواهد آمد. لذا هرچه در توان داشتند، تا امروز عليه انقلاب به كار بردهاند.
خب، حالا بعد از اين مدت مبارزه، كى در اين ميدان پيروز شده؟ اين خيلى مسئلهى مهمى است. از سال 32 تا الان كه نزديك سال 92 هستيم - يعنى در طول حدود شصت سال - يك مبارزه بين ملت ايران از يك طرف، و دولت مستكبر آمريكا از طرف ديگر، به راه افتاده؛ اين چيز كوچكى نيست، اين خيلى حادثهى مهمى است. تا امروز كى پيروز اين ميدان است؟ اين در خور تأمل است. وقتى ما فهميديم كه در اينجا آن كه پيروز شده است، اراده و تصميم قاطع يك ملت همراه با ايمان و توكل به خداست، اين درسى ميشود براى همهى ملتها؛ اين يك اصلى ميشود در همهى تحولات تاريخى؛ فلسفهى جديد تاريخ، مبتنى بر اصول اسلامى، با نگاه كردن به اين حادثه، به بار مىنشيند، تدوين ميشود و مورد قبول همه قرار ميگيرد؛ و اين واقعيت اتفاق افتاده است؛ يعنى ملت ايران در تمام اين مدت و تا امروز، پيروز اين ميدان عظيم است. به چه دليل؟ به طرف ايران نگاه كنيد؛ دليلش اين است كه اينها ميخواستند انقلاب را از بين ببرند، اما انقلاب ماند؛ انقلاب نه فقط ماند، بلكه روزبهروز قوىتر شد. امروز نسل جوان ما كه در زمان انقلاب نبوده است، در دورهى جنگ تحميلى نبوده است، امام را نديده است، با همان انگيزه و با همان عزم و تصميمى درس ميخواند، كار ميكند، زندگى ميكند و نفس ميكشد كه جوان دوران انقلاب با آن عزم و تصميم، انقلاب را به وجود آورد. اينها نشانههاى بارز زنده بودن انقلاب است.
علاوهى بر همهى اينها، نظام اسلامى را ملاحظه كنيد؛ نظام اسلامى استحكام پيدا كرد، ريشه دوانيد، حرف خودش را به دنيا منتقل كرد، ملتها را در مقابل عظمت خود وادار به اذعان و اعتراف كرد، خود را در چشم ملتهاى مسلمان و غير مسلمان بزرگ كرد. امام بزرگوار ما حتّى در چشم دشمنان خود، يك شخصيت عظيم و عاليرتبه است. ملت ايران به عنوان يك ملت پولادين، يك ملت مقاوم، يك ملت مؤمن، يك ملت بابصيرت، در دنيا معرفى شده است و در كشور، نظام اسلامى توانسته كشور را متحول كند.
ايرانى كه امروز شما مىبينيد، ايرانِ دوران قبل از انقلاب نيست. ايرانِ دوران قبل از انقلاب، يك كشورِ عقبمانده بود؛ يك كشورِ فراموش شده بود؛ يك ملتِ بىابتكار بود. با اين همه استعداد، با اين همه مواريث تاريخى، با اين فرهنگ غنى، اين ملت هيچ بروز و ظهورى نه در صحنهى علم دنيا داشت، نه در صحنهى سياست دنيا داشت، نه در صحنهى فناورى دنيا داشت، نه حرف نوئى براى دنيا داشت، نه ابتكارى در زمينهى مسائل منطقه و مسائل دنيا داشت؛ تابع محض بود. در داخل كشور، بجز يك مناطق معدودى كه مورد توجه مسئولان و سردمداران رژيم بود، بقيهى مناطق كشور دچار ويرانى و دچار ناآبادانى بود. امروز از يك گوشهى كشور يك خبر نابسامان ميرسد، همه حساس ميشوند. آن روز اغلب نقاط كشور، آنجورى بود؛ نابسامان بود، مردم زندگى نداشتند، آب نداشتند، برق نداشتند، جاده نداشتند، از وسائل زندگى برخوردار نبودند. آنهائى كه ميدانستند، با حسرت نگاه ميكردند؛ بسيارى هم اصلاً نميدانستند چه خبر است؛ در نكبت زندگى ميكردند. ايرانِ امروز اين پيشرفتها را دارد؛ اين كارها، اين ابتكارات، اين بروز جوانها در ميدان علم و سازندگى و حضور قوى در همهى بخشها. اين حرفها آن زمان وجود نداشت. كشور پيش رفته؛ اين پيروزى است. انقلاب زنده ماند، نظام روزبهروز بارورتر و ريشهدارتر شد، ملت روزبهروز آگاهىاش بيشتر شد. آن مقدارى كه امروز شما جوانهاى دبيرستانى و نوجوانهاى دوران تحصيل، از مسائل دنيا ميفهميد، سرتان ميشود، تحليل ميكنيد، آن روز خيلى از روشنفكرها اين مقدار نميفهميدند؛ اين مقدار برايشان قابل فهم نبود. امروز بصيرت و آگاهى و تحليل سياسى و عمق در مسائل در كشور همگانى شده. ما پيش رفتيم؛ در زمينهى مادى پيش رفتيم، در زمينهى معنوى پيش رفتيم؛ اين توجهات معنوى، اين حضور در عرصههاى معنوى. ديديد در هفتهى گذشته در سرتاسر كشور مراسم دعاى عرفه چه خبر بود. چه كسانى در مراسم دعاى عرفه بودند؟ همه جوان. ايام اعتكاف يك جور، ماه رمضان يك جور، ايام محرم يك جور، عزادارى يك جور، شادى يك جور. آن عرصهى علم، اين عرصهى مذهب، آن عرصهى سياست و بصيرت.
كشور به رغم دشمن، از همهى ابعاد پيشرفت كرد و آباد شد. كشورى كه قرنهاى متمادى به حكومت فردى عادت كرده بود، به حكومت استبدادى عادت كرده بود، يكى از بهترين مردمسالارىها در اين كشور رشد پيدا كرد؛ در حضور هنگام انتخابات، در حضور در مسائل عمومى و مشاركتهاى عمومى. اين همان انقلابى است كه آمريكائىها ميخواستند نباشد، ميخواستند نابود شود، ميخواستند ضعيف شود، به خودشان وعده ميدادند كه تا چند ماه ديگر از بين خواهد رفت. آمريكائىها به اين نوكرهاى مستبدِ منطقهاىشان هى دلخوشى ميدادند كه تا چند وقت ديگر صبر كنيد، انقلاب از بين ميرود و نابود ميشود! انقلاب روزبهروز بحمداللّه رشد كرده. اين، اين طرف قضيه است.
آن طرف قضيه، دولتمردان آمريكا هستند؛ دولت مستكبر آمريكاست. در دنيا هيچ كس نيست كه شك داشته باشد در اين كه آمريكا در اين سى سال، بيش از سى رتبه از لحاظ اقتدار و وجاهت جهانى سقوط كرده؛ همه اين را مىبينند و ميدانند؛ خود آمريكائىها هم به همين اقرار ميكنند. همين سياستمداران قديمىِ كهنهكارِ آمريكائى، دولتها و دولتمردان فعلى را - كه بايد گفت دولتمردان و دولتزنان (!) فعلى را - مسخره ميكنند كه شما آمريكا را از آنجا رسانديد به اينجا. راست هم ميگويند؛ آمريكا سقوط كرده. امروز هيچ دولتى در دنيا به قدر دولت آمريكا منفور نيست. اگر امروز دولتهاى منطقهى ما و دولتهاى ديگر جرأت كنند و يك روزى را به عنوان روز برائت و نفرت از دولت آمريكا معين كنند و به مردم بگويند در اين روز بيائيد راهپيمائى كنيد، بزرگترين راهپيمائى تاريخ در دنيا اتفاق خواهد افتاد! اين از موقعيت آبروئى آمريكا.
از لحاظ موقعيت منطقى و فكرى آمريكا: بالاخره يك دولت و يك ملت متكى است به آن فكر و منطقى كه ارائه ميدهد. ملتها فقط با پول كه در دنيا اعتبار پيدا نميكنند؛ بايد فكر و منطقى وجود داشته باشد. آمريكائىها ميگفتند ما يك اصولى داريم - به قول خودشان - ارزشهائى داريم؛ ارزشهاى آمريكائى. براى اين اصول و ارزشها، در دنيا هى سر و صدا ميكردند. امروز نگاه كنيد ببينيد وضعيت ارزشهاى آمريكائى به كجا رسيده.
ادعا ميكردند با تروريسم مخالفيم؛ امروز در منطقهى ما و در بسيارى از نقاط دنيا با تروريستها همپيمان ميشوند، با تروريستها ميروند مىنشينند و قرار مدار ميگذارند، پول ميدهند، اسلحه ميدهند كه بروند كارهاى تروريستى انجام دهند! گروه منافقين را كه خودشان به ترور هزاران نفر در كشور اعتراف كردند، زير چتر حمايت قرار ميدهند؛ به قول خودشان از ليست سياهِ خودشان خارج ميكنند!
ادعا ميكنند طرفدار دموكراسىاند؛ ميگويند ما دنبال مردمسالارى و دموكراسى و حق رأى مردم هستيم؛ اما از مستبدترين و ديكتاتورترين حكام دنيا و منطقه با همهى وجود دارند حمايت ميكنند! اين را همه دارند مىبينند؛ اين كه ديگر پوشيده نيست. سقوط ارزشها اين است. دولتى مدعى است كه طرفدار حقوق بشر است، طرفدار دموكراسى است، در عين حال بيشترين حمايت او و بيشترين كمك او به دولتهائى است كه از دموكراسى بوئى نبردهاند!
ادعا ميكنند طرفدار حقوق بشرند - يكى از ارزشهاى آمريكائى كه هى رويش سر و صدا ميكردند، اين است ديگر - پرچم حقوق بشر را اينها در دست گرفتهاند؛ اما بدترين كارهاى ضد حقوق بشرى دارد زير چتر حمايت آمريكا اتفاق مىافتد و اينها نه فقط مقابله نميكنند، بلكه حمايت ميكنند! شصت و پنج سال است كه حقوق ملت فلسطين دارد به طور علنى و آشكار به وسيلهى اين بىعارها و الواطهاى صهيونيست در فلسطين اشغالى پامال ميشود؛ آمريكائىها حتّى اخم هم نميكنند، بلكه حمايت هم ميكنند، كمك هم ميكنند!
ادعا ميكنند ما طرفدار ملتها هستيم؛ اما هر جائى كه ملتها يك حركت آزاديخواهانهاى، اصلاحطلبانهاى، حركت انقلابىاى بر عليه بدى انجام دهند، اينها نقطهى مقابل ملتها مىايستند!
ادعا ميكنند كه ثروتمندترين ملت دنيا و دولت دنيا هستند - البته كشور آمريكا كشور ثروتمندى است؛ امكانات طبيعى، زيرزمينى، روى زمينى، همه چيز دارد - اما اينها كار ملت آمريكا را به جائى رساندهاند كه امروز مقروضترين دولت دنيا آمريكاست؛ قروض او، بدهكارىهاى او به اندازهى توليد ناخالص ملى اوست! براى يك كشور، از اين بدتر و بالاتر، فضاحتى نيست.
ادعا ميكنند طرفدار آزادى هستند؛ اما هيچ كشورى در دنيا به قدر آمريكا، به نسبت جمعيت، زندانى ندارد! نزديك سيصد ميليون جمعيت دارند؛ اما نسبت زندانىهاى آنها به اين جمعيت، از نسبت زندانىهاى همهى كشورهاى دنيا به جمعيتشان بيشتر است. در كنار اين مسئله، دادگاههاى فرمايشى و دادگاههاى دروغين هم وجود دارد. البته در فيلمهاى سينمائى و فيلمهاى تلويزيونى، نمايشهاى گوناگونى ميدهند؛ دادگاه با آداب و تشريفات؛ خب، اينها هاليوود است؛ اينها بازى ستارهها و بازى هنرپيشهها است؛ واقعيت غير از اين است.
ادعا ميكنند كه ملتشان ملت سرافرازى است. امروز دولتهاى آمريكا ملت خود را ذليل كردهاند، گمراه كردهاند؛ همان طور كه قرآن دربارهى فرعون ميفرمايد: «و اضلّ فرعون قومه و ما هدى».(1) مردمِ خودشان را گمراه كردند؛ نميگذارند از حقايق مطلع شوند. اين حركت 99 درصدى و حركت ضد وال استريت كه در آمريكا راه افتاده، با توجه به اين است كه مردم آمريكا از بسيارى از حقايق مطلع نيستند؛ اگر مطلع باشند، اين حركت شايد ده برابر شديدتر شود. مردمِ خودشان را در اسارت صهيونيستها قرار دادهاند. اين ننگ نيست براى يك دولت كه نامزدهاى رياست جمهورىاش در مبارزات و مباحثات انتخاباتى جورى حرف بزنند كه دل صهيونيستها را شاد كنند؛ نوكرى و اطاعت خودشان از آنها را اثبات كنند؟! اينكه شما مىبينيد در مجادلات انتخاباتى كه دو نامزد فعلى آمريكا دارند، هر كدام سعى ميكنند نسبت به جامعهى يهود فلسطينى و جامعهى صهيونيستها و سرمايهدارهاى اسرائيلى بيشتر اظهار اطاعت كنند، براى خاطر اين است كه اسير آنهايند. دولتمردانى با يك چنين كشور بزرگى، با يك چنين پيشرفت علمىاى، ملت خودشان را اسير يك مشت صهيونيست كردهاند!
ببينيد، اينها همهاش عقبرفت است. نتيجهى اين عقبرفتها چيست؟ نتيجهى اين عقبرفتها اين است كه در دنيا آبرو ندارند؛ روزبهروز دامنهى نفوذ آنها در دنيا محدودتر ميشود؛ در جنگهاى عمده شكست ميخورند. آمريكائىها در عراق به مقصود خودشان نرسيدند و شكست خوردند؛ در افغانستان همين جور؛ در جنگ عليه مقاومت در لبنان - كه صهيونيستهاى متصل به آنها راه انداختند - همين جور؛ در مقابلهى با ملتهاى شمال آفريقا همين جور؛ در همه جا شكست خوردند.
البته در اين زمينهها خيلى حرف هست؛ اگر انسان بخواهد همهى جوانب قضيه را بگويد، شايد ساعتها به طول بينجامد؛ اما در يك جملهى كوتاه ميشود اينجور نتيجهگيرى كرد كه قدرت آمريكا، دولت آمريكا، استكبار آمريكا كه در مقابل ملت ايران قرار گرفته بود و اين مبارزهى طولانى را از سال 32 با ملت ايران شروع كرده بود - كه امسال سال 91 است - در اين مبارزه، آن كه شكست خورده، همان دولت مستكبرِ متكبرِ خودبزرگبين آمريكاست؛ و آن كه پيروز شده، ملت سرافرازِ مصممِ مقتدرِ ايران است.
خب، نتيجه چه؟ نميخواهيم كه رجز بخوانيم، نميخواهيم كه حماسهسرائى كنيم؛ ميخواهيم ياد بگيريم، ميخواهيم درس بگيريم؛ ميخواهيم از حقايق و واقعيات عالم، به بركت هدايت اسلامى، راهمان را پيدا كنيم. درس اين است كه وقتى يك ملتى عازم و مصمم ايستاد و مقاومت كرد و از درون جوشيد و به خداى بزرگ اتكال كرد و در ميدان مبارزه، از جان و مال و آبرو دريغ نكرد، ولو آن ملت به قدر حريف پول ندارد، به قدر حريف سلاح ندارد، به قدر حريف پيشرفت علمى نداشته است، جمعيتش نسبت به حريف كم است، يكصدم حريف رسانه ندارد، اين ملت در بزرگترين مبارزات و سختترين مبارزات، پيروز خواهد شد.
چالشهاى ما با استكبار جهانى تمام كه نشده است - تمام هم نخواهد شد، عيبى هم ندارد - چالش و زورآزمائى، براى يك ملت ورزش است و او را روزبهروز قوىتر ميكند؛ ما با اين چالشها قوى ميشويم؛ ليكن بايد مراقب بود، فهميد كه چالش هست، فهميد كه حريف چه كار ميخواهد بكند، فهميد كه راه مقابلهى با حريف چيست. اگر اينها را نفهميديم، اگر دچار نفهمى شديم، اگر دچار راحتطلبى شديم، اگر از بيّنات و واضحات غفلت كرديم، شكست ميخوريم؛ خدا كه با كسى خويشاوندى ندارد. اگر ايستاديد - همچنان كه تا امروز ايستادهايد - و متكى به خدا و دين خدا بوديد، قطعاً پيروز ميشويد؛ اما اگر ما نايستيم، اگر به شرائط لازمِ يك مبارزهى با اين عظمت توجه نكنيم، خب معلوم است كه خداى متعال به ملتهاى تنبل، به ملتهاى سرگرم مسائل حقير، توجهى نميكند. لطف خدا، عنايت خدا، پشتيبانى خدا شامل ملتهائى ميشود كه بايستند، بفهمند، بصيرت داشته باشند، تشخيص بدهند، حركت كنند.
يكى از كارهاى اساسى ما، حفظ اين اراده و عزمِ معطوف به اطاعت از پروردگار عالم است؛ اين شرط اول است. يكىاش اتحاد ماست، يكىاش تلاش ماست. يكى بايد تلاش كند درس بخواند، يكى بايد تلاش كند تحقيق كند، يكى بايد تلاش كند سازندگى كند، يكى بايد تلاش ادارى بكند، يكى بايد تلاش تجارى بكند، يكى بايد تلاش كند براى اينكه به طور منظم و مرتب راههائى پيدا كند براى پيشرفت كشور؛ هر كسى نوعى تلاش دارد؛ همه بايد تلاش كنند. وقتى همه تلاش كردند، همه كار كردند، شكوفائى سريعتر ميشود، پيشرفت بيشتر ميشود، پيروزى قطعىتر ميشود.
يكى از راهها، ايجاد وحدت است. اختلافات مضر است. هم اختلافات بين مسئولين مضر است؛ هم بدتر از آن، كشاندن اختلاف ميان مردم مضر است. اين را من به مسئولين، به رؤساى محترم هشدار ميدهم. من از رؤساى قوا حمايت كردم، باز هم حمايت ميكنم - مسئولند، بايد كمكشان كرد - اما به آنها هشدار ميدهم، مراقب باشند. نه اينكه اين نامهنگارىها خيلى مهم باشد؛ نه، صد تا نامه بنويسند؛ كار خودشان را بكنند، اختلافات را به ميان مردم نكشانند، چيزهاى جزئى را مايهى جنجال و هياهو و استفادهى تبليغاتى دشمن و خوراك تبليغاتى راديوهاى بيگانه و تلويزيونهاى بيگانه نكنند، صد تا نامه بنويسند؛ نامه اهميتى ندارد. مهم اين است كه همهى ما بدانيم مسئوليتى داريم، همهى ما بدانيم موقعيت حساسى داريم.
امروز دشمن به خاطر حوادث شمال آفريقا، به خاطر پيشرفت علمى ايران - البته آنها ميگويند پيشرفت هستهاى، ليكن دروغ ميگويند؛ عمدهى مشكل آنها پيشرفت علمى شماهاست - به خاطر تأثيرى كه ملت ايران بر روى ملتهاى ديگر گذاشته است، به خاطر اين بيدارى اسلامى كه پيدا شده، ناراحت و عصبانى است. دشمن احساس شكست ميكند، احساس ناكامى ميكند؛ لذا ناراحت است. البته ژستى كه دولتمردان و دولتزنان آمريكا ميگيرند، ژست پيروز است؛ كه بله، ما چنين و چنان كرديم؛ ليكن خودشان هم ميدانند، ديگران هم ميدانند، محافل سياسى و محافل مطبوعاتى دنيا هم ميدانند كه قضيه چه خبر است؛ ميفهمند كه دولت آمريكا در اين درگيرى، در اين مبارزهى كلان، در اين حوادث، شكست خورده؛ خب، ناراحتند.
آنها هى دنبال اينند كه يك كارى پيدا كنند. يكى از كارهاى مهم آنها اين است كه با روشهاى موذيانه و موريانهوار، بين ما اختلاف بيندازند؛ اين جزو كارهاى رائج اينهاست، اين كار را از قديم انجام ميدادند. البته متبحر و كارشناس كامل اين كار، انگليسىهاى خبيثند؛ آنها در زمينهى ايجاد اختلاف، از همه كارشناسترند؛ آمريكائىها پيش آنها شاگردى ميكنند، از آنها ياد ميگيرند! ايجاد اختلاف از راههاى نفوذ، مثل موشهاى دزد، مثل موريانه، وارد شدن و نفوذ كردن؛ اينها جزو كارهاى متعارف آنهاست. ما بايد حواسمان جمع باشد. بايد اختلافات به حداقل برسد.
البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هيچ اشكالى هم ندارد - دو نفر مسئولند، رفيقند، اختلاف نظر هم دارند؛ هميشه هم بوده است - اما اختلاف نظر نبايد به اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهاى گوناگون، به اختلاف علنى، به گريبانگيرى، به مچگيرى در مقابل چشم مردم منتهى شود؛ چون آن اختلافات آنقدر اهميت ندارد. يك وقت يك چيزهاى مهمى است، خب مردم بايد مطلع شوند؛ اما اين اختلافاتى كه انسان مىبيند بين اين حضرات هست، چيزهائى نيست كه اينقدر اهميت داشته باشد كه حالا با ادعاهاى گوناگون، ما اينها را بزرگ كنيم، جلوى چشم مردم نگه داريم، به اينها اهميت بدهيم؛ كه اهميتى هم ندارد. اختلافات را نبايد علنى كرد؛ اختلافات را نبايد به مردم كشاند؛ احساسات مردم را نبايد در جهت ايجاد اختلاف تحريك كرد. از امروز تا روز انتخابات، هر كسى احساسات مردم را در جهت ايجاد اختلاف به كار بگيرد، قطعاً به كشور خيانت كرده.
خوشبختانه مسئولين كشور، مسئولين زحمتكش و دلسوزى هستند؛ ميخواهند براى كشور كار كنند. البته ممكن است غفلتهائى انجام بگيرد، اما نيتها انشاءاللّه نيتهائى است براى كار. اميدواريم انشاءاللّه خداى متعال بر اساس اين نيتهاى خوب، به همه اجر بدهد و ملت ايران را در همهى ميدانها موفق كند و قطعاً انشاءاللّه خواهد كرد.
والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
1) طه: 79
اميدواريم خداوند متعال شما جوانان عزيز و نهالهاى برومند را مشمول دعاى حضرت مهدى (سلام اللّه عليه و عجّل اللّه فرجه) قرار بدهد. سرود و شعر، زيبا؛ آهنگ، زيبا و پرمغز و پرمضمون و متناسب با آن چيزى بود كه امروز جوان مسلمانِ با عزم و ارادهى ايرانى بايد در دل خود، در جان خود داشته باشد. انشاءاللّه موفق باشيد.
اولاً تبريك عرض كنيم عيد سعيد غدير را، ولادت حضرت هادى (سلام اللّه عليه) را، و روز سيزدهم آبان را كه مظهر چهرهى مصمم ملت ايران براى رسيدن به هدفها و ايستادگى در مقابل دشمنان است. غدير حادثهى مهمى است؛ يك حادثهى اصولى است؛ ناظر به توجه اسلام به مهمترين ركن تشكيل نظام اسلامى و جامعهى اسلامى است. يعنى مسئلهى امامت و مسئلهى ولايت و زنده نگهداشتن غدير، به يك معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئلهى شيعه و معتقدين به ولايت اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) نيست. اگر ما مردم شيعه و مدعى پيروى از اميرالمؤمنين حقيقت غدير را درست تبيين كنيم، هم خودمان درك كنيم، هم به ديگران معرفى كنيم، خود مسئلهى غدير ميتواند وحدتآفرين باشد. بحث اعتقاد قلبى و اتصال يك نحلهى دينى و مذهبى به يك اصل اعتقادى، يك بحث است؛ شناخت مسئله، بحث ديگرى است. اسلام عالىترين مسئله در باب تشكيل جامعهى اسلامى و نظام اسلامى و دنياى اسلامى را در مسئلهى غدير متجلى كرده است. اميدواريم كه ما به معناى واقعى كلمه، به دنبال مفهوم و مضمون و معناى حقيقى غدير و ولايت باشيم؛ كه اين را شما جوانها بايد در ذهنتان داشته باشيد و انشاءاللّه در طول زندگى دنبال كنيد.
در مورد مسئلهى سيزده آبان كه در ادبيات نظام اسلامى ما به عنوان مبارزهى با استكبار نام گرفته است، حرفهاى گفتنى بسيار است. مسئله فقط اين نيست كه ما يك خاطرهى تاريخى را ميخواهيم زنده نگه داريم يا به آن افتخار كنيم؛ مضامينى در دل اين مسئله وجود دارد. شما ميدانيد كه سيزده آبان حامل سه حادثهى تاريخى است؛ تبعيد امام در سال 43، كشتار دانشآموزان نوجوان در سال 57، و سرانجام تسخير لانهى جاسوسى در سال 58. در هر سه حادثه، يك طرف ملت ايران است، احساسات مردم است، مظهر مبارزه يعنى امام بزرگوار است و مردم ايران؛ يك طرف قضيه هم دولت مستكبر آمريكاست. بنابراين يك مبارزهاى بين نظام جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى و ملت ايران با اين اعتقاد از يك طرف، و دولتمردان آمريكا و حكومت مستكبر آمريكا از طرف ديگر در جريان است.
اين مبارزه از كِى شروع شد؟ شما جوانها با نگاه تاريخى به مسائل كشور، بايد روى اين مسئله تأمل كنيد. دو نكتهى اساسى در اينجا وجود دارد كه بايد مورد بررسى قرار بگيرد: يكى اينكه اين مبارزه از كجا شروع شد و چه مراحلى را طى كرد و به كجا رسيد؟ دوم اينكه نتيجهى اين مبارزه چه شد؟ بالاخره دو گروه، دو دسته، دو انسان وقتى با هم مبارزه ميكنند، يكى بايد پيروز باشد، يكى بايد شكست بخورد. نتيجه چه شد؟ در اين مبارزهى طولانى، كى پيروز شد؟ كى شكست خورد؟
در مورد سؤال اول كه مبارزه از كِى شروع شد؟ مبارزه از قبل از سال 43 شروع شد؛ يعنى از سال 32 با كودتاى 28 مرداد كه به وسيلهى آمريكائىها در ايران انجام گرفت و حكومت دكتر مصدق را سرنگون كردند. مأموران آمريكائى - كه اسم و رسم و نام و خصوصياتشان كاملاً مشخص است، همه هم آنها را ميشناسند، كتابها هم در اين زمينه نوشته شده - رسماً آمدند ايران، با چمدانهاى پر از دلار، الواط و اوباش و اراذل و بعضى از سياستمداران خودفروخته را تطميع كردند و كودتاى 28 مرداد سال 32 را در اينجا راه انداختند و حكومت مصدق را سرنگون كردند. جالب اين است كه بدانيد حكومت مصدق كه به وسيلهى آمريكائىها سرنگون شد، هيچگونه خصومتى با آمريكائىها نداشت. او در مقابلهى با انگليسىها ايستاده بود و به آمريكائىها اعتماد كرده بود؛ اميدوار بود كه آمريكائىها به او كمك كنند؛ با آنها روابط دوستانهاى داشت، به آنها اظهار علاقه ميكرد، شايد اظهار كوچكى ميكرد. با اين دولت، آمريكائىها اين كار را كردند. اينجور نبود كه دولتى كه در تهران سر كار است، يك دولت ضد آمريكائى باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استكبارى اقتضاء كرد، آمريكائىها با انگليسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اينجا و كار خود را كردند. عنصر اصلى كودتا در تهران، يك فرد آمريكائى بود؛ اسمش هم معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم كاملاً اطلاع دارم، در كتابها هم نوشتهاند. بعد كه كودتا را به ثمر رساندند و شاه را كه فرار كرده بود، به اينجا برگرداندند، شدند همهكارهى كشور؛ يعنى زمام اختيار كشور را در دست گرفت.
تقريباً ده سال از اين قضيه گذشت، حادثهى قيام مردم در پانزده خرداد و انقلاب اسلامى و مبارزات اسلامى و نهضت اسلامى پيش آمد. يعنى اينها ده سال فشار آوردند، كتك زدند، زندان كردند، اعدام كردند، هر كار خواستند در اين كشور كردند؛ بالاخره يك انفجارى در ده سال بعد از اين قضيه در خرداد 42 اتفاق افتاد. اينجا هم طرف قضيه اگرچه حكومت ظالم طاغوت و حكومت پهلوى بود، اما آمريكائىها پشت سر اين حكومت قرار داشتند؛ آنها بودند كه آن را تقويت ميكردند و به وسيلهى او بر همهى امور كشور ما مسلط شده بودند. اين مبارزه ادامه پيدا كرد تا سال 43؛ آمريكائىها ناگزير شدند مستقيماً داخل مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال 43 تبعيد كردند. اينجا هم به حسب ظاهر، آنها توانستند حرف خودشان را پيش ببرند و به خيال خودشان ملت ايران را مغلوب كنند؛ اما ملت ايران مغلوب نشد.
بعد از سال 43 كه حكومت مطلقهى محمدرضا پهلوى به پشتيبانى آمريكائىها در كشور هزاران فاجعه آفريد و آمريكائىها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعهطلبى و تجاوز در ايران ادامه دادند؛ دهها هزار مستشارشان در ايران بردند، خوردند، پول گرفتند، شكنجه تعليم دادند، هزاران جنايت در ايران كردند، بالاخره در سال 56 و دنبالهاش سال 57 اين حركت عظيم ملت ايران به رهبرى امام بزرگوار شروع شد. اين دفعه، اين مبارزه ديگر مبارزهاى نبود كه اميد پيروزى براى دشمن وجود داشته باشد. ملت ايستاد، مقاومت كرد، فداكارى كرد؛ مردانش، زنانش، حتّى دانشآموزانش در خيابانها كشته شدند؛ اما سرانجام در سال 1357 ملت ايران پيروز شد. يعنى در اين مبارزهى طولانى از سال 32 تا سال 57 - در طول مدت بيست و پنج سال مبارزه - بالاخره آن كه پيروز ميدان شد، ملت ايران بود. انقلاب اسلامى پيروز شد، حكومت متكى به آمريكا سرنگون شد، حكومت پادشاهىِ طولانىمدتِ استبدادىِ خبيثِ فاسدِ وابسته نابود شد و حكومت ملت ايران، حكومت انقلاب و نظام اسلامى بر سر كار آمد.
از روز اول آمريكائىها شروع كردند به معارضه، به اخلال در كارها؛ مركز اخلال و مركز همهى توطئهها هم همين لانهى جاسوسى، يعنى سفارت آمريكا در تهران بود. ارتباط بگيرند، تهديد كنند، تطميع كنند، قرار مدار بگذارند، انسانهاى ضعيف را به خودشان جذب كنند، براى اينكه شايد بتوانند كارى انجام دهند؛ ليكن در سيزده آبان سال 58 دانشجوها به عنوان زبدهترين قشر مبارز ملت ايران، حركت تسخير لانهى جاسوسى را انجام دادند. اينجا يك بار ديگر آمريكا در توطئههاى خود در مقابل ملت ايران شكست خورد.
سلسلهى شكستهاى آمريكا ادامه پيدا كرد. در طول اين سى و سه چهار سال - يعنى از سال 57 تا امروز - آمريكا به طور دائم در حال اخلال كردن است، براى اينكه شكست سال 57 را جبران كند. اين شكست فقط شكست آمريكا در ايران نبود كه بگوئيم يك رژيم وابستهى به آمريكا در ايران از بين رفت و آمريكائىها را بيرون كردند، دستشان را قطع كردند؛ اين شكست آمريكا در منطقه بود. امروز مردم اين شكست را دارند مىبينند؛ با حوادث مصر، حوادث تونس، حوادث شمال آفريقا، حوادث اين منطقهى عظيم عربى، با نفرتى كه ملتها نسبت به آمريكائىها پيدا كردهاند. آن روز كسى از آحاد مردم نميتوانست با دقت اين را ببيند؛ اما تئوريسينهاى سياسىِ آمريكائى ميفهميدند كه اين انقلاب اگر بماند، اگر ريشه بدواند، اگر از خود بار و برگ صحيح و چشمگيرى نشان بدهد، اين حوادث پيش خواهد آمد. لذا هرچه در توان داشتند، تا امروز عليه انقلاب به كار بردهاند.
خب، حالا بعد از اين مدت مبارزه، كى در اين ميدان پيروز شده؟ اين خيلى مسئلهى مهمى است. از سال 32 تا الان كه نزديك سال 92 هستيم - يعنى در طول حدود شصت سال - يك مبارزه بين ملت ايران از يك طرف، و دولت مستكبر آمريكا از طرف ديگر، به راه افتاده؛ اين چيز كوچكى نيست، اين خيلى حادثهى مهمى است. تا امروز كى پيروز اين ميدان است؟ اين در خور تأمل است. وقتى ما فهميديم كه در اينجا آن كه پيروز شده است، اراده و تصميم قاطع يك ملت همراه با ايمان و توكل به خداست، اين درسى ميشود براى همهى ملتها؛ اين يك اصلى ميشود در همهى تحولات تاريخى؛ فلسفهى جديد تاريخ، مبتنى بر اصول اسلامى، با نگاه كردن به اين حادثه، به بار مىنشيند، تدوين ميشود و مورد قبول همه قرار ميگيرد؛ و اين واقعيت اتفاق افتاده است؛ يعنى ملت ايران در تمام اين مدت و تا امروز، پيروز اين ميدان عظيم است. به چه دليل؟ به طرف ايران نگاه كنيد؛ دليلش اين است كه اينها ميخواستند انقلاب را از بين ببرند، اما انقلاب ماند؛ انقلاب نه فقط ماند، بلكه روزبهروز قوىتر شد. امروز نسل جوان ما كه در زمان انقلاب نبوده است، در دورهى جنگ تحميلى نبوده است، امام را نديده است، با همان انگيزه و با همان عزم و تصميمى درس ميخواند، كار ميكند، زندگى ميكند و نفس ميكشد كه جوان دوران انقلاب با آن عزم و تصميم، انقلاب را به وجود آورد. اينها نشانههاى بارز زنده بودن انقلاب است.
علاوهى بر همهى اينها، نظام اسلامى را ملاحظه كنيد؛ نظام اسلامى استحكام پيدا كرد، ريشه دوانيد، حرف خودش را به دنيا منتقل كرد، ملتها را در مقابل عظمت خود وادار به اذعان و اعتراف كرد، خود را در چشم ملتهاى مسلمان و غير مسلمان بزرگ كرد. امام بزرگوار ما حتّى در چشم دشمنان خود، يك شخصيت عظيم و عاليرتبه است. ملت ايران به عنوان يك ملت پولادين، يك ملت مقاوم، يك ملت مؤمن، يك ملت بابصيرت، در دنيا معرفى شده است و در كشور، نظام اسلامى توانسته كشور را متحول كند.
ايرانى كه امروز شما مىبينيد، ايرانِ دوران قبل از انقلاب نيست. ايرانِ دوران قبل از انقلاب، يك كشورِ عقبمانده بود؛ يك كشورِ فراموش شده بود؛ يك ملتِ بىابتكار بود. با اين همه استعداد، با اين همه مواريث تاريخى، با اين فرهنگ غنى، اين ملت هيچ بروز و ظهورى نه در صحنهى علم دنيا داشت، نه در صحنهى سياست دنيا داشت، نه در صحنهى فناورى دنيا داشت، نه حرف نوئى براى دنيا داشت، نه ابتكارى در زمينهى مسائل منطقه و مسائل دنيا داشت؛ تابع محض بود. در داخل كشور، بجز يك مناطق معدودى كه مورد توجه مسئولان و سردمداران رژيم بود، بقيهى مناطق كشور دچار ويرانى و دچار ناآبادانى بود. امروز از يك گوشهى كشور يك خبر نابسامان ميرسد، همه حساس ميشوند. آن روز اغلب نقاط كشور، آنجورى بود؛ نابسامان بود، مردم زندگى نداشتند، آب نداشتند، برق نداشتند، جاده نداشتند، از وسائل زندگى برخوردار نبودند. آنهائى كه ميدانستند، با حسرت نگاه ميكردند؛ بسيارى هم اصلاً نميدانستند چه خبر است؛ در نكبت زندگى ميكردند. ايرانِ امروز اين پيشرفتها را دارد؛ اين كارها، اين ابتكارات، اين بروز جوانها در ميدان علم و سازندگى و حضور قوى در همهى بخشها. اين حرفها آن زمان وجود نداشت. كشور پيش رفته؛ اين پيروزى است. انقلاب زنده ماند، نظام روزبهروز بارورتر و ريشهدارتر شد، ملت روزبهروز آگاهىاش بيشتر شد. آن مقدارى كه امروز شما جوانهاى دبيرستانى و نوجوانهاى دوران تحصيل، از مسائل دنيا ميفهميد، سرتان ميشود، تحليل ميكنيد، آن روز خيلى از روشنفكرها اين مقدار نميفهميدند؛ اين مقدار برايشان قابل فهم نبود. امروز بصيرت و آگاهى و تحليل سياسى و عمق در مسائل در كشور همگانى شده. ما پيش رفتيم؛ در زمينهى مادى پيش رفتيم، در زمينهى معنوى پيش رفتيم؛ اين توجهات معنوى، اين حضور در عرصههاى معنوى. ديديد در هفتهى گذشته در سرتاسر كشور مراسم دعاى عرفه چه خبر بود. چه كسانى در مراسم دعاى عرفه بودند؟ همه جوان. ايام اعتكاف يك جور، ماه رمضان يك جور، ايام محرم يك جور، عزادارى يك جور، شادى يك جور. آن عرصهى علم، اين عرصهى مذهب، آن عرصهى سياست و بصيرت.
كشور به رغم دشمن، از همهى ابعاد پيشرفت كرد و آباد شد. كشورى كه قرنهاى متمادى به حكومت فردى عادت كرده بود، به حكومت استبدادى عادت كرده بود، يكى از بهترين مردمسالارىها در اين كشور رشد پيدا كرد؛ در حضور هنگام انتخابات، در حضور در مسائل عمومى و مشاركتهاى عمومى. اين همان انقلابى است كه آمريكائىها ميخواستند نباشد، ميخواستند نابود شود، ميخواستند ضعيف شود، به خودشان وعده ميدادند كه تا چند ماه ديگر از بين خواهد رفت. آمريكائىها به اين نوكرهاى مستبدِ منطقهاىشان هى دلخوشى ميدادند كه تا چند وقت ديگر صبر كنيد، انقلاب از بين ميرود و نابود ميشود! انقلاب روزبهروز بحمداللّه رشد كرده. اين، اين طرف قضيه است.
آن طرف قضيه، دولتمردان آمريكا هستند؛ دولت مستكبر آمريكاست. در دنيا هيچ كس نيست كه شك داشته باشد در اين كه آمريكا در اين سى سال، بيش از سى رتبه از لحاظ اقتدار و وجاهت جهانى سقوط كرده؛ همه اين را مىبينند و ميدانند؛ خود آمريكائىها هم به همين اقرار ميكنند. همين سياستمداران قديمىِ كهنهكارِ آمريكائى، دولتها و دولتمردان فعلى را - كه بايد گفت دولتمردان و دولتزنان (!) فعلى را - مسخره ميكنند كه شما آمريكا را از آنجا رسانديد به اينجا. راست هم ميگويند؛ آمريكا سقوط كرده. امروز هيچ دولتى در دنيا به قدر دولت آمريكا منفور نيست. اگر امروز دولتهاى منطقهى ما و دولتهاى ديگر جرأت كنند و يك روزى را به عنوان روز برائت و نفرت از دولت آمريكا معين كنند و به مردم بگويند در اين روز بيائيد راهپيمائى كنيد، بزرگترين راهپيمائى تاريخ در دنيا اتفاق خواهد افتاد! اين از موقعيت آبروئى آمريكا.
از لحاظ موقعيت منطقى و فكرى آمريكا: بالاخره يك دولت و يك ملت متكى است به آن فكر و منطقى كه ارائه ميدهد. ملتها فقط با پول كه در دنيا اعتبار پيدا نميكنند؛ بايد فكر و منطقى وجود داشته باشد. آمريكائىها ميگفتند ما يك اصولى داريم - به قول خودشان - ارزشهائى داريم؛ ارزشهاى آمريكائى. براى اين اصول و ارزشها، در دنيا هى سر و صدا ميكردند. امروز نگاه كنيد ببينيد وضعيت ارزشهاى آمريكائى به كجا رسيده.
ادعا ميكردند با تروريسم مخالفيم؛ امروز در منطقهى ما و در بسيارى از نقاط دنيا با تروريستها همپيمان ميشوند، با تروريستها ميروند مىنشينند و قرار مدار ميگذارند، پول ميدهند، اسلحه ميدهند كه بروند كارهاى تروريستى انجام دهند! گروه منافقين را كه خودشان به ترور هزاران نفر در كشور اعتراف كردند، زير چتر حمايت قرار ميدهند؛ به قول خودشان از ليست سياهِ خودشان خارج ميكنند!
ادعا ميكنند طرفدار دموكراسىاند؛ ميگويند ما دنبال مردمسالارى و دموكراسى و حق رأى مردم هستيم؛ اما از مستبدترين و ديكتاتورترين حكام دنيا و منطقه با همهى وجود دارند حمايت ميكنند! اين را همه دارند مىبينند؛ اين كه ديگر پوشيده نيست. سقوط ارزشها اين است. دولتى مدعى است كه طرفدار حقوق بشر است، طرفدار دموكراسى است، در عين حال بيشترين حمايت او و بيشترين كمك او به دولتهائى است كه از دموكراسى بوئى نبردهاند!
ادعا ميكنند طرفدار حقوق بشرند - يكى از ارزشهاى آمريكائى كه هى رويش سر و صدا ميكردند، اين است ديگر - پرچم حقوق بشر را اينها در دست گرفتهاند؛ اما بدترين كارهاى ضد حقوق بشرى دارد زير چتر حمايت آمريكا اتفاق مىافتد و اينها نه فقط مقابله نميكنند، بلكه حمايت ميكنند! شصت و پنج سال است كه حقوق ملت فلسطين دارد به طور علنى و آشكار به وسيلهى اين بىعارها و الواطهاى صهيونيست در فلسطين اشغالى پامال ميشود؛ آمريكائىها حتّى اخم هم نميكنند، بلكه حمايت هم ميكنند، كمك هم ميكنند!
ادعا ميكنند ما طرفدار ملتها هستيم؛ اما هر جائى كه ملتها يك حركت آزاديخواهانهاى، اصلاحطلبانهاى، حركت انقلابىاى بر عليه بدى انجام دهند، اينها نقطهى مقابل ملتها مىايستند!
ادعا ميكنند كه ثروتمندترين ملت دنيا و دولت دنيا هستند - البته كشور آمريكا كشور ثروتمندى است؛ امكانات طبيعى، زيرزمينى، روى زمينى، همه چيز دارد - اما اينها كار ملت آمريكا را به جائى رساندهاند كه امروز مقروضترين دولت دنيا آمريكاست؛ قروض او، بدهكارىهاى او به اندازهى توليد ناخالص ملى اوست! براى يك كشور، از اين بدتر و بالاتر، فضاحتى نيست.
ادعا ميكنند طرفدار آزادى هستند؛ اما هيچ كشورى در دنيا به قدر آمريكا، به نسبت جمعيت، زندانى ندارد! نزديك سيصد ميليون جمعيت دارند؛ اما نسبت زندانىهاى آنها به اين جمعيت، از نسبت زندانىهاى همهى كشورهاى دنيا به جمعيتشان بيشتر است. در كنار اين مسئله، دادگاههاى فرمايشى و دادگاههاى دروغين هم وجود دارد. البته در فيلمهاى سينمائى و فيلمهاى تلويزيونى، نمايشهاى گوناگونى ميدهند؛ دادگاه با آداب و تشريفات؛ خب، اينها هاليوود است؛ اينها بازى ستارهها و بازى هنرپيشهها است؛ واقعيت غير از اين است.
ادعا ميكنند كه ملتشان ملت سرافرازى است. امروز دولتهاى آمريكا ملت خود را ذليل كردهاند، گمراه كردهاند؛ همان طور كه قرآن دربارهى فرعون ميفرمايد: «و اضلّ فرعون قومه و ما هدى».(1) مردمِ خودشان را گمراه كردند؛ نميگذارند از حقايق مطلع شوند. اين حركت 99 درصدى و حركت ضد وال استريت كه در آمريكا راه افتاده، با توجه به اين است كه مردم آمريكا از بسيارى از حقايق مطلع نيستند؛ اگر مطلع باشند، اين حركت شايد ده برابر شديدتر شود. مردمِ خودشان را در اسارت صهيونيستها قرار دادهاند. اين ننگ نيست براى يك دولت كه نامزدهاى رياست جمهورىاش در مبارزات و مباحثات انتخاباتى جورى حرف بزنند كه دل صهيونيستها را شاد كنند؛ نوكرى و اطاعت خودشان از آنها را اثبات كنند؟! اينكه شما مىبينيد در مجادلات انتخاباتى كه دو نامزد فعلى آمريكا دارند، هر كدام سعى ميكنند نسبت به جامعهى يهود فلسطينى و جامعهى صهيونيستها و سرمايهدارهاى اسرائيلى بيشتر اظهار اطاعت كنند، براى خاطر اين است كه اسير آنهايند. دولتمردانى با يك چنين كشور بزرگى، با يك چنين پيشرفت علمىاى، ملت خودشان را اسير يك مشت صهيونيست كردهاند!
ببينيد، اينها همهاش عقبرفت است. نتيجهى اين عقبرفتها چيست؟ نتيجهى اين عقبرفتها اين است كه در دنيا آبرو ندارند؛ روزبهروز دامنهى نفوذ آنها در دنيا محدودتر ميشود؛ در جنگهاى عمده شكست ميخورند. آمريكائىها در عراق به مقصود خودشان نرسيدند و شكست خوردند؛ در افغانستان همين جور؛ در جنگ عليه مقاومت در لبنان - كه صهيونيستهاى متصل به آنها راه انداختند - همين جور؛ در مقابلهى با ملتهاى شمال آفريقا همين جور؛ در همه جا شكست خوردند.
البته در اين زمينهها خيلى حرف هست؛ اگر انسان بخواهد همهى جوانب قضيه را بگويد، شايد ساعتها به طول بينجامد؛ اما در يك جملهى كوتاه ميشود اينجور نتيجهگيرى كرد كه قدرت آمريكا، دولت آمريكا، استكبار آمريكا كه در مقابل ملت ايران قرار گرفته بود و اين مبارزهى طولانى را از سال 32 با ملت ايران شروع كرده بود - كه امسال سال 91 است - در اين مبارزه، آن كه شكست خورده، همان دولت مستكبرِ متكبرِ خودبزرگبين آمريكاست؛ و آن كه پيروز شده، ملت سرافرازِ مصممِ مقتدرِ ايران است.
خب، نتيجه چه؟ نميخواهيم كه رجز بخوانيم، نميخواهيم كه حماسهسرائى كنيم؛ ميخواهيم ياد بگيريم، ميخواهيم درس بگيريم؛ ميخواهيم از حقايق و واقعيات عالم، به بركت هدايت اسلامى، راهمان را پيدا كنيم. درس اين است كه وقتى يك ملتى عازم و مصمم ايستاد و مقاومت كرد و از درون جوشيد و به خداى بزرگ اتكال كرد و در ميدان مبارزه، از جان و مال و آبرو دريغ نكرد، ولو آن ملت به قدر حريف پول ندارد، به قدر حريف سلاح ندارد، به قدر حريف پيشرفت علمى نداشته است، جمعيتش نسبت به حريف كم است، يكصدم حريف رسانه ندارد، اين ملت در بزرگترين مبارزات و سختترين مبارزات، پيروز خواهد شد.
چالشهاى ما با استكبار جهانى تمام كه نشده است - تمام هم نخواهد شد، عيبى هم ندارد - چالش و زورآزمائى، براى يك ملت ورزش است و او را روزبهروز قوىتر ميكند؛ ما با اين چالشها قوى ميشويم؛ ليكن بايد مراقب بود، فهميد كه چالش هست، فهميد كه حريف چه كار ميخواهد بكند، فهميد كه راه مقابلهى با حريف چيست. اگر اينها را نفهميديم، اگر دچار نفهمى شديم، اگر دچار راحتطلبى شديم، اگر از بيّنات و واضحات غفلت كرديم، شكست ميخوريم؛ خدا كه با كسى خويشاوندى ندارد. اگر ايستاديد - همچنان كه تا امروز ايستادهايد - و متكى به خدا و دين خدا بوديد، قطعاً پيروز ميشويد؛ اما اگر ما نايستيم، اگر به شرائط لازمِ يك مبارزهى با اين عظمت توجه نكنيم، خب معلوم است كه خداى متعال به ملتهاى تنبل، به ملتهاى سرگرم مسائل حقير، توجهى نميكند. لطف خدا، عنايت خدا، پشتيبانى خدا شامل ملتهائى ميشود كه بايستند، بفهمند، بصيرت داشته باشند، تشخيص بدهند، حركت كنند.
يكى از كارهاى اساسى ما، حفظ اين اراده و عزمِ معطوف به اطاعت از پروردگار عالم است؛ اين شرط اول است. يكىاش اتحاد ماست، يكىاش تلاش ماست. يكى بايد تلاش كند درس بخواند، يكى بايد تلاش كند تحقيق كند، يكى بايد تلاش كند سازندگى كند، يكى بايد تلاش ادارى بكند، يكى بايد تلاش تجارى بكند، يكى بايد تلاش كند براى اينكه به طور منظم و مرتب راههائى پيدا كند براى پيشرفت كشور؛ هر كسى نوعى تلاش دارد؛ همه بايد تلاش كنند. وقتى همه تلاش كردند، همه كار كردند، شكوفائى سريعتر ميشود، پيشرفت بيشتر ميشود، پيروزى قطعىتر ميشود.
يكى از راهها، ايجاد وحدت است. اختلافات مضر است. هم اختلافات بين مسئولين مضر است؛ هم بدتر از آن، كشاندن اختلاف ميان مردم مضر است. اين را من به مسئولين، به رؤساى محترم هشدار ميدهم. من از رؤساى قوا حمايت كردم، باز هم حمايت ميكنم - مسئولند، بايد كمكشان كرد - اما به آنها هشدار ميدهم، مراقب باشند. نه اينكه اين نامهنگارىها خيلى مهم باشد؛ نه، صد تا نامه بنويسند؛ كار خودشان را بكنند، اختلافات را به ميان مردم نكشانند، چيزهاى جزئى را مايهى جنجال و هياهو و استفادهى تبليغاتى دشمن و خوراك تبليغاتى راديوهاى بيگانه و تلويزيونهاى بيگانه نكنند، صد تا نامه بنويسند؛ نامه اهميتى ندارد. مهم اين است كه همهى ما بدانيم مسئوليتى داريم، همهى ما بدانيم موقعيت حساسى داريم.
امروز دشمن به خاطر حوادث شمال آفريقا، به خاطر پيشرفت علمى ايران - البته آنها ميگويند پيشرفت هستهاى، ليكن دروغ ميگويند؛ عمدهى مشكل آنها پيشرفت علمى شماهاست - به خاطر تأثيرى كه ملت ايران بر روى ملتهاى ديگر گذاشته است، به خاطر اين بيدارى اسلامى كه پيدا شده، ناراحت و عصبانى است. دشمن احساس شكست ميكند، احساس ناكامى ميكند؛ لذا ناراحت است. البته ژستى كه دولتمردان و دولتزنان آمريكا ميگيرند، ژست پيروز است؛ كه بله، ما چنين و چنان كرديم؛ ليكن خودشان هم ميدانند، ديگران هم ميدانند، محافل سياسى و محافل مطبوعاتى دنيا هم ميدانند كه قضيه چه خبر است؛ ميفهمند كه دولت آمريكا در اين درگيرى، در اين مبارزهى كلان، در اين حوادث، شكست خورده؛ خب، ناراحتند.
آنها هى دنبال اينند كه يك كارى پيدا كنند. يكى از كارهاى مهم آنها اين است كه با روشهاى موذيانه و موريانهوار، بين ما اختلاف بيندازند؛ اين جزو كارهاى رائج اينهاست، اين كار را از قديم انجام ميدادند. البته متبحر و كارشناس كامل اين كار، انگليسىهاى خبيثند؛ آنها در زمينهى ايجاد اختلاف، از همه كارشناسترند؛ آمريكائىها پيش آنها شاگردى ميكنند، از آنها ياد ميگيرند! ايجاد اختلاف از راههاى نفوذ، مثل موشهاى دزد، مثل موريانه، وارد شدن و نفوذ كردن؛ اينها جزو كارهاى متعارف آنهاست. ما بايد حواسمان جمع باشد. بايد اختلافات به حداقل برسد.
البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هيچ اشكالى هم ندارد - دو نفر مسئولند، رفيقند، اختلاف نظر هم دارند؛ هميشه هم بوده است - اما اختلاف نظر نبايد به اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهاى گوناگون، به اختلاف علنى، به گريبانگيرى، به مچگيرى در مقابل چشم مردم منتهى شود؛ چون آن اختلافات آنقدر اهميت ندارد. يك وقت يك چيزهاى مهمى است، خب مردم بايد مطلع شوند؛ اما اين اختلافاتى كه انسان مىبيند بين اين حضرات هست، چيزهائى نيست كه اينقدر اهميت داشته باشد كه حالا با ادعاهاى گوناگون، ما اينها را بزرگ كنيم، جلوى چشم مردم نگه داريم، به اينها اهميت بدهيم؛ كه اهميتى هم ندارد. اختلافات را نبايد علنى كرد؛ اختلافات را نبايد به مردم كشاند؛ احساسات مردم را نبايد در جهت ايجاد اختلاف تحريك كرد. از امروز تا روز انتخابات، هر كسى احساسات مردم را در جهت ايجاد اختلاف به كار بگيرد، قطعاً به كشور خيانت كرده.
خوشبختانه مسئولين كشور، مسئولين زحمتكش و دلسوزى هستند؛ ميخواهند براى كشور كار كنند. البته ممكن است غفلتهائى انجام بگيرد، اما نيتها انشاءاللّه نيتهائى است براى كار. اميدواريم انشاءاللّه خداى متعال بر اساس اين نيتهاى خوب، به همه اجر بدهد و ملت ايران را در همهى ميدانها موفق كند و قطعاً انشاءاللّه خواهد كرد.
والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
1) طه: 79