بسماللهالرّحمنالرّحيم
و الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على نبيّنا و حبيب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين.
خداى متعال را سپاسگزاريم كه اين توفيق را داد كه در طول چند روز، با قشرهاى مختلف مردم عزيز اين استانِ پرخير و بركت، ديدارهاى صميمى و سرشار از لطف و صفا و محبت داشته باشيم. اين جلسهى امروز مجموعهاى از خدمتگزاران مردم در اين استان عزيز هستند، و همچنين نمايندگان قشرهاى گوناگون كه در اين استان فعالند. بنابراين، اين جمع، جمع بسيار مغتنمى است.
مطالبى كه دوستان در اينجا بيان كردند، هر كدام از جهتى مطالب جالب و قابل توجهى بود. آنچه كه ما ميخواهيم عرض كنيم، دو سه نكتهى تأثيرگذار است؛ كه اگر همهى ما به اين نكات توجه كنيم، شايد انشاءالله براى آيندهى استان داراى خير باشد.
نكتهى اول اين است كه نفس خدمتگزارى براى آحاد مردم، يك نعمت الهى است؛ يك موهبت است؛ حالا چه خدمتگزارى در مجموعههاى رسمى باشد - مثل همين مسئوليتهائى كه دوستان و برادران و مديران در استان دارند - و چه در قالبهاى رسمى نباشد؛ مثل خدمت به دين مردم، خدمت به فرهنگ مردم، خدمت به پيشرفت علمى مردم، خدمت به تقسيم و توزيع درست ارزاق بين مردم، برآوردن حوائج گوناگون، به هر شكلى كه باشد. بنابراين نفس توفيق خدمتگزارى، يك نعمت است؛ اين نعمت را بايد شكرگزارى كرد.
بنده از صميم قلب و از بن دندان اين را عرض ميكنم كه حقيقتاً خدمتگار مردم بودن، افتخار است؛ نه به عنوان يك شعار. بزرگان اهل معرفت ما به شاگردان خود، به دستپروردگان خود هميشه سفارش ميكردند كه در كنار ذكر و عبادت و خشوع و توسل و تذكر، به مردم خدمت كنند؛ گاهى اين را ترجيح ميدادند بر عبادات فردى؛ اين مقرِب الىالله است. شما يك كار خوب كه به نفع يك نفر انجام ميدهيد، اين حسنه است؛ اين شما را به خدا نزديك ميكند؛ اين براى شما ثواب و اجر الهى و اخروى دارد؛ چه برسد به اينكه اين خدمت شما، براى مجموعههاى متعدد مردم، براى گروه مردم، براى اهل يك استان، اهل يك شهر، اهل يك بخش باشد. بنابراين اصل قضيه اين است كه ما اگر چنانچه توفيق خدمتگزارى پيدا كرديم، اين را شكر بگزاريم؛ شاكر خداى متعال باشيم؛ اين را نعمتى از طرف الهى بدانيم.
نتيجهى اين نعمت دانستن اين است كه براى اين خدمتگزارى، منت بر سر كسى نگذاريم؛ اين درجهى اوّلش است. خداى متعال به ما توفيق داده؛ اين توفيق، لطف الهى است؛ شكر لازم دارد. پس اگر ما توانستيم خدمتگزارى كنيم، بايد بدون منت باشد. اين يك نكته است.
يك نكتهى ديگر اين است كه در خدمتگزارى بايد هيچگونه تمايزى قائل نشد. مسئوليت در هر بخشى از بخشها عبارت است از خدمت به آحاد مردم. اين دوست ماست، اين بيگانهى از ماست، اين دشمن ماست، اين گرايش سياسىاش اين است، گرايش دينىاش اين است؛ اينها هيچ تأثيرى ندارد. خدمت بايد عمومى باشد، براى همه باشد؛ آن وقت اين تأثير ميگذارد در عمل كسانى كه در مجموعههاى بزرگ مشغول خدمتگزارى هستند؛ مثل يك استان، يا مثل يك شهرستان. بخشهاى مختلف شهرستانها، جورواجور انسانهائى را در خود جاى دادهاند؛ لذا نگاه نسبت به همه بايد يكسان باشد. خدمت مال همه است، متعلق به همه است، ما هم بايد امانتدارى كنيم؛ آنچه را كه در اختيار ماست، در اختيار همه قرار بدهيم.
يك نكتهى ديگر، مسئلهى همت بلند در خدمترسانى است. اين استان، همان طور كه دوستان گفتند - بنده هم در گزارشها همين را يافتهام - از لحاظ پيشرفت مادى، جزو استانهاى رديفهاى پائين است. يك مقدار به خاطر اين است كه استان، جديدالولاده است؛ شايد عوامل ديگرى هم وجود داشته است. بايد مسئولين اين استان همت را بر اين بگمارند كه رتبهى استان را از لحاظ پيشرفت و دست يافتن به شاخصهاى مهم حياتى، در طول مدت معينى بالا ببرند؛ مثلاً به ده استانِ اول كشور برسانند. وقتى همت ما اين بود - كه اين، همت مضاعف است - طبعاً كار مضاعف هم ميطلبد. كار مضاعف فقط به معناى حجم كار نيست؛ بلكه به معناى كيفيت كار است، بيشتر از آنچه كه مربوط به كميت و حجم باشد؛ يعنى كار دقيق، كار كارشناسى شده، كار همراه با مشورت، كار مستمر و پيگير، كار تدوين شده و برنامهريزى شده؛ كه اگر مسئولين جابهجا هم شدند، كار متوقف نشود. اين خبر خوبى بود كه گفتند سند توسعهى استان را تدوين كردهايم؛ اين بسيار خوب است. وقتى سند تدوين شد، ديگر جابهجائى مسئولان و مديران، تأثير زيادى نخواهد گذاشت؛ كار ادامه پيدا ميكند. مهم اين است كه نقشهى راه معلوم باشد.
خب، اينكه ما گفتيم اين استان به سطح ده استانِ اول كشور برسد، آيا عملى است؟ آنچه كه انسان از ظرفيتهاى اين استان مىيابد، بله، كاملاً عملى است. ظرفيتهاى بسيار خوبى در اين استان وجود دارد؛ يكى از ظرفيتهاى مهم، ظرفيت نيروى انسانى است؛ كه من، هم در ديدار جوانان، دانشگاهيان، دانشآموزان، معلمان و اساتيد - در ديدارهاى گوناگون - در گزارشهائى كه اين دوستان ارائه ميكردند، اين را بالحس و بالعيان دريافتم، و هم در مجموع گزارشهاى ما بود. نيروى انسانىِ قابل بحمدالله در اين استان وجود دارد؛ اين ظرفيت اصلى است؛ علاوه بر ظرفيتهاى طبيعى و مسائل مربوط به زمين و اقليم و موقعيت جغرافيائى و ساير مسائلى كه در پيشرفت استان تأثير دارد. بنابراين ظرفيت وجود دارد؛ ميشود اين استان را واقعاً پيش برد، بالا برد، زندگى مردم را آباد كرد.
اين مردم هم حقيقتاً مردم شايستهى خدمتگزارى هستند؛ با اين ايمان، با اين صداقت، با اين حضور برجسته در عرصههاى مختلف، و با حضور در منطقهى مرزى، منطقهى حساس جغرافيائى. حقيقتاً شايسته است كه به مردم عزيز اين منطقه، خدمات برجستهاى ارائه شود و استان پيشرفت كند.
دوستانى كه اينجا صحبت كردند، روى دو سه مطلب تكيه كردند؛ من هم همينها را در نظر داشتم و يادداشت كردم، كه حالا روى آنها تكيه ميكنم. اين شرحى كه آقاى استاندار محترم بيان كردند، شرح كاملى بود؛ مجموعهى كاملى از فعاليتهاست. واقعاً اگر در يك مقطع زمانى معين و مشخص، اين حجم عظيم كار تحقق پيدا كند، حقيقتاً چهرهى استان و عمق استان تغيير پيدا خواهد كرد - در اين شكى نيست - مهم اين است كه دنبالگيرى شود تا به تحقق برسد.
يك نكتهى مهم ديگر اين است كه اين فعاليتها اولويتبندى شود. ما ظرفيتهاى كشور، امكانات اعتبارى و بودجهاى، توانائىهائى كه دولت ميتواند در اختيار بخشهاى گوناگون بگذارد، اينها را ملاحظه كنيم. مسئلهى زودبازده بودن طرحهاى گوناگون را هم ملاحظه كنيم. بعضى طرحها طرحهاى مفيد و لازمى است، اما در دسترس نيست؛ بعضىها در دسترس است، نزديك است. اينها همه تعيين كنندهى اولويت است.
اولويتها را رعايت كنيم، بر اساس اولويتها كار پيش برود. به نظر بنده يكى از اولويتها مسئلهى كشاورزى است، كه در اظهارات دوستان هم مكرر همين معنا تكرار شد. در اينجا، هم استعداد كشاورزى وجود دارد، هم ذهنها و مغزهاى مناسبى براى پيشبرد كشاورزى وجود دارد - كه اشاره شد به تحقيقات كشاورزى؛ در يكى از جلسات ديگر هم راجع به يك حركت جديدى در مورد آبيارى كه در كار كشاورزى مفيد است، مطالبى گفته شد - پس آمادگىهاى فراوانى وجود دارد؛ زمين هست، آب هست، امكانات انسانى هست، آب و هواى مناسب هست؛ و عمدهى درآمد اين مردم در طول سال، از كشاورزى و دامدارى بوده است.
البته خشكسالىهاى پىدرپى، متوالى و مستمر ضربه زده؛ در اين شكى نيست. آنطورى هم كه بعضى به من گزارش كردند، يكى از چيزهائى كه به كشاورزى استان و پيشرفت كشاورزى ضربه زده و مشكل به وجود آورده، كوچك شدن منابع درآمدىِ زمينى است؛ يعنى زمينها تقسيم شده؛ زمينهاى كوچك، كوچك، كوچك. يكى از طرحهاى مهمى كه از دولتهاى قبل مورد نظر بود و بنده رويش تأكيد ميكردم، اين است كه بتوانند اين منابع زمينىِ كشاورزى را يكپارچهسازى كنند، تا اين كمك كند به اين كه كشاورزى بشود صنعتى؛ كشاورزى مدرن، كشاورزى با آلات پيشرفته؛ اين يكى از چيزهاى مهم است. اين ضربهها به كشاورزى وارد شده. عوامل گوناگون ديگرى هم بوده است.
كشاورزى را بايد در درجهى اول اهميت قرار داد؛ نه به معناى اينكه از صنعت استان فراموش كنيم؛ نه، استان صنايعى هم دارد كه اينها با رسيدگى و توجه و اهتمام ميتواند اشتغال ايجاد كند، ميتواند سوددهى فراوانى براى استان به وجود بياورد؛ ليكن در مرتبهى اول، مسئلهى كشاورزى است؛ كه اگر توانستيم كشاورزى را با شرائطى كه دارد، احياء كنيم، هم مسئلهى اشتغال حل ميشود، هم عوارض گوناگون بيكارى - اين حاشيهنشينى، اعتياد و امثال اينها - از بين خواهد رفت يا ريشههاى آن تضعيف خواهد شد.
براى مسئلهى اقتصاد، سه محور اصلى وجود دارد: يكى صنعتى كردن كشاورزى است؛ كشاورزى و باغدارى را صنعتى كنيم، مدرن كنيم. يكى مسئلهى صنايع تبديلى و تكميلى و سردخانه و اين چيزهاست. باغدارِ اينجا اگر در كنار دست خودش صنايع تبديلىِ مورد دسترس داشته باشد، وضعش بكلى تفاوت پيدا ميكند؛ سردخانه باشد، همين جور.
البته انشاءالله فردا مسئولين دولتى با ما جلسه خواهند داشت، حتماً خود آنها هم اينها را متوجهاند - غالباً در اين جلساتى كه هست، مىبينيم پيشنهادها و اظهارنظرها از سوى مسئولين دولتى انجام ميگيرد - ما هم انشاءالله تأكيد خواهيم كرد؛ اين مسائل را آنجا بايد مطرح كرد. من عرض ميكنم، براى اينكه روشن شود افق پيشرفت استان، افق روشنى است. پس يكى اين مسئلهى صنايع تبديلى است، يكى هم ساختارسازى براى توزيع و بازرگانى است - كه در اظهارات يكى از آقايان هم بود - كيفيت بازرگانى محصولات و دادوستد اينها، تجارت داخلىشان، بعد مسئلهى صادرات و تجارت خارجىشان، اينها يك نظم عاقلانه و مدبرانهاى پيدا كند؛ اين به پيشرفت استان كمك خواهد كرد. بنابراين يكى از اولويتهاى استان، مسئلهى كشاورزى است، با اين ابعاد و حواشى گوناگون.
يك مسئلهى ديگر كه در گزارشهائى كه قبل از سفر به دستم رسيد و با دقت مطالعه كردم و توجه بنده را جلب كرد، بعد هم ديدم در اظهارات مسئولين و دوستان و نخبگان استان هم تكرار ميشود، مسئلهى گردشگرى در اين استان است. جاذبههاى گردشگرى در اين استان زياد است؛ هم جاذبههاى طبيعى، هم جاذبههاى تاريخى؛ هم منطقهى زيبا و طبيعت زيباى اينجا، هم چيزهاى تاريخىاى كه وجود دارد. آنطور كه به من گزارش كردند - من كه حالا معمولاً توفيق ديدن اين چيزها را ندارم - قلعهاى كه نزديك اسفراين است، شبيه بناى معروف ارگ بم است كه از خارج براى بازديد آن مىآمدند. چرا اينجا كسى نمىآيد؟ چرا معرفى نشده؟ چرا نميشناسند؟ در حالى كه اينجا در دسترستر است. اينجا شما از اين مسير، در هر سال ميليونها عبوركننده داريد - حالا آمارها مختلف است؛ بعضى ميگويند بيست ميليون، بعضى ميگويند پانزده ميليون - كه زائرين مشهد از اينجا عبور ميكنند. خب، اگر چنانچه وسائلى فراهم شود، نه همهى اينها، بلكه بخشى از اينها، يك روز در اين استان توقف كنند، ببينيد چه تأثير عظيمى بر وضعيت استان خواهد گذاشت. اينجور نيست كه شما بخواهيد مسافر و گردشگر را از مركز شهر يا از گوشه و كنار كشور بكشانيد به يك نقطهى دوردست. اينجا دوردست نيست؛ اينجا در معرض عبور و مرور كاروانهاى زيارتى است؛ مردم دارند ميروند، مىآيند. يك روز، يك شبانهروز، نه همهى اين مسافرين، بعضى از اينها، در اين شهر بمانند و بروند از مراكز طبيعى اينجا، از همين مراكز تاريخى اينجا بازديد كنند. شما ببينيد چه تحولى در كسب و كار و زندگىِ اينجا به وجود خواهد آمد. بنابراين، اين هم يك اولويت است.
مسئلهى تحقيقات هم كه اينجا اشاره كردند، درست است؛ حقيقتاً يك اولويت است. بازده كار تحقيقاتى و پژوهشى به چشم نمىآيد، اما بازده آن حقيقتاً از قبيل همان چيزى است كه در قرآن كريم به آن اشاره شده است: «انبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة مئة حبّة»؛(1) يك دانهاى است كه وقتى شما كاشتيد، هفتصد برابر به شما عوض خواهد داد. كار تحقيقات، اينجور است. وقتى شما بذر سالم را، يا شيوهى خوب كشاورزى را تحقيق ميكنيد، يا در زمينهى يك مادهى مؤثر در امر صنعت يا كشاورزى يا خدمات و غيره تحقيق ميكنيد، اين موجب ميشود كه ناگهان يك سود بزرگ و همگانى براى كشور، بعد از مدتى صبر و تحمل، به دست آيد. اين هم يقيناً جزو اولويتهاست. بنابراين كار زياد است، زمينهى كار زياد است، اين مردم هم خوبند.
امروز كشور نياز به كار و تلاش دارد؛ عزيزان من! مسئولان بخشهاى مختلف! برگزيدگان قشرها! اين را بايد به مجموعهى آحادى كه از شما حرفشنوى دارند، يا تحت مديريت شما دارند تلاش ميكنند، هم به زبان، هم به عمل، منتقل كنيد: كشور احتياج به كار دارد. بايد كار كنيم، بايد سخت كار كنيم؛ كار برنامهريزى شده، كار منظم و مرتب، كار خوب.
هر وقتى كه ما يك احساس ضعفى بكنيم، دشمنان سوگندخوردهى ما روحيه ميگيرند؛ همچنان كه هر وقت ما يك حركت مؤثرى را در سطح كشور مشاهده ميكنيم براى حركت دادن مردم و تشجيع مردم و بصيرتافزائى مردم، فوراً مىبينيم يك تلاشى از سوى دشمن براى خنثى كردن اين به وجود مىآيد. كسانى كه مسائل بينالمللى را، مسائل سياسى را، مسائل خبرى را، برخوردهاى گوناگون بينالمللى را رصد ميكنند، اين را بخوبى دريافت ميكنند. هر وقت در كشور كار مهمى انجام ميگيرد - مثلاً فرض كنيد يك راهپيمائى بزرگ، يك انتخابات بزرگ، يك موفقيت بزرگ علمى و صنعتى، يك اقدام مهم و مؤثر در دولت - فوراً آنها سعى ميكنند اين كار را تحتالشعاع قرار دهند؛ يك جورى مسئلهسازى كنند. همچنين اگر يك وقتى ما اظهار ضعف كنيم، اظهار خستگى كنيم، ملاحظه ميكنيد فوراً عكسالعملش در دنيا اين است: مخالفين نظام اسلامى و مخالفين اسلام روحيه ميگيرند، احساس شعف ميكنند؛ كأنه تازهنفس ميخواهند حمله كنند. بايد به اينها توجه داشت. اين به ما مىآموزد كه اولاً كار و تلاش را هرگز از دست ندهيم؛ ثانياً سعى كنيم روحيهى كار، روحيهى تلاش، روحيهى اميد را در همهى كسانى كه از ما ميشنوند، در حوزهى كار ما هستند، تقويت كنيم، تزريق كنيم؛ اين وظيفه است. هر سخنى كه نشاندهندهى يأس و خستگى و افسردگى و ملالت و اختلاف باشد، بلاشك به ضرر مصالح كشور است، به ضرر پيشرفت كشور است، به ضرر عزت ملى است.
در مقابلهى با دشمنان، دست ما پر است. توانائىهاى ما بالاست؛ نه به عنوان يك ادعا - نميخواهيم رجز بخوانيم - بلكه اينها واقعيت دارد. مهمترين شاهد واقعيت اين است كه سى و سه سال است كه مرتب دارند تيشه ميزنند، سنگ ميزنند، ضربه ميزنند؛ اگر ما ضعيف بوديم، خب اين درخت بايد تا حالا خشك شده بود، بايد تا حالا ساقط شده بود؛ چرا ده برابر رشد كرده است؟ چرا «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها»(2) شده است؟
امروز كشور در مقايسه با ده سال پيش، با بيست سال پيش، از لحاظ جايگاه علمى، جايگاه صنعتى، جايگاه اجتماعى، روحيهى مردم، بسيار پيشرفتهتر است؛ استحكام نظام، بسيار بيشتر است. خب، اين دليلِ چيست؟ اين دليلِ اين است كه يك نيروى درونىِ سازندهىِ حقيقى در اين كشور وجود دارد كه اين بر همهى ترفندها و توطئهها و مشكلتراشىهاى دشمن غلبه پيدا ميكند؛ اين امر واضحى است. پس دست ما پر است، پس ما توانائى داريم. ما ميتوانيم به دست خودمان، اين توانائى را از بين ببريم. اگر روحيهها را تضعيف كنيم، اگر اميدها را كم كنيم، اگر فرصتها را ضايع كنيم، اگر افق را به نظر جوانان خودمان - كه اميدهاى ما هستند - تيره و تار جلوه دهيم، ما به دست خودمان، خودمان را تضعيف كردهايم. نبايد اين كار را بكنيم؛ اين دست ماست. همه مسئولند؛ منتها مديران، مسئولان بخشهاى گوناگون دولتى، مسئوليت بيشترى دارند.
خوشبختانه كشور در ادبياتِ برخورد با دنياى زورگوى مستكبر و غربى هم پيشرفتهاى خوبى داشته است. امروز مسئولين كشور ما در پشت ميز مذاكرات گوناگون، در تريبونهاى گوناگون، وقتى حرف ميزنند، حرفهاى پخته، جامع، جالب و درست زده ميشود. يكى از بخشهاى درگيرى و ميدانها و عرصههاى پيكار، عرصهى حرفزدنهاى بينالمللى است. اغلب رسانههاى اروپائى، رسانههاى صهيونيستى است؛ اين را شايد بدانيد، و بدانيد. اغلب اين رسانههائى كه اسمشان را در دنيا ميشنويم، سرمايهداران صهيونيست از سالها پيش به فكر بودند، اين رسانهها را در اختيار گرفتند؛ خبرسازى ميكنند، جهتسازى ميكنند. خود همين رسانهها به سياستمدارها هم تلقين ميكنند كه چه بگويند. مسئلهى مهم اين است. حالا سياستمداران غربى هرچه خودشان خباثت و ملعنت دارند، به جاى خود؛ اين خبرسازىها را هم به آنها تلقين ميكنند. يكى از حرفهاى رائج اين است: ما بر ايران فشار وارد مىآوريم تا ايران به پاى ميز مذاكره برگردد. كدام ميز مذاكره؟ كِى ايران مذاكرات در مورد مسائل گوناگون جهانى را، از جمله مسئلهى هستهاى را ترك كرده بوده كه حالا برگردد؟! اين يك تقلب و خدعهى تبليغاتى است. ما تلاش ميكنيم كه ايران به ميز مذاكره برگردد! اين، خدعه و تقلب تبليغاتى است. همين را در دنيا هى تكرار ميكنند، هى ميگويند، هى ميگويند. اين تعبيرات اينقدر تكرار ميشود كه به نظرم خود سياستمداران غربى هم باورشان مىآيد كه واقعيت اين است؛ در حالى كه آن كسى كه اين شكل را، اين جملهبندى را، اين فرمول مطلب را اختراع ميكند، مقصود ديگرى دارد. او از ايران نميخواهد كه به ميز مذاكره برگردد؛ او ميخواهد ايران هنگام مذاكره، در مقابل زورگوئىهاى غربى تسليم شود. خب، جواب از طرف ايران اين است كه نخير؛ شماها كوچكتر از آن هستيد كه بتوانيد يك ملت انقلابىِ مبارزِ بصيرِ آگاه را در مقابل خواستهها و مطامعِ خودتان به زانو دربياوريد. مشكل زورگوهاى سياسى غرب اين نيست كه ايران بر سر قضيهى هستهاى يا قضاياى ديگر مذاكره نميكند؛ نه، مشكل آنها اين است كه ايران زير بار حرف آنها نميرود. و البته اين مشكل باقى خواهد ماند؛ معلوم است.
بامزه اينجاست كه اروپائىها امروز با لحن قرن نوزدهم حرف ميزنند! آن روزى كه كشتى انگليسى مىآمد در خليج فارس، از داخل كشتى، فرمانده انگليسى به شيوخ خليج فارس پيغام ميداد كه فلان كار را بكنيد، فلان كار را نكنيد؛ آنها هم مثل نوكر خم ميشدند، ميگفتند چشم! اروپائىها خيال ميكنند امروز هم قرن نوزدهم است. حكومتهائى هم كه در كشور ما سر كار بودند، حكومتهاى باعرضه و باغيرتى نبودند كه بتوانند هويت و اصالت ملت ايران را در برخوردهاشان منعكس كنند؛ تأثيرپذيرى داشتند، سايش داشتند. آنها ميتوانستند در سياست اينها، در فرهنگ اينها اثرگذارى كنند؛ اينها را در باطن، مغلوب خودشان كنند. ببينيد، يك شخصيت، يك نفر انسان و يك ملت - فرقى نميكند - آن وقتى در عرصهى ظاهر مغلوب ميشود كه در باطنِ نفس خودش مغلوب شده باشد. آنها چون مهاجم بودند، اين طرف هم دنياپرست بود، مادهپرست بود، دنبال سلطنت خودش بود، دنبال رياست خودش بود، دنبال پول خودش بود، دنبال ملك و تجارت خودش بود - دنبال آرمانهاى بلند نبود؛ دنبال همين خواستههاى حقير بشرى بود - لذا او بر اين غلبه ميكرد. امروز هم خيال ميكنند آنجورى است.
امروز مسئله، مسئلهى سخن نوئى است كه جمهورى اسلامى در دنيا مطرح كرده و مستكبرين عالم را دستپاچه كرده. امروز مستكبرين عالم در موضع كسانى نيستند كه بخواهند با زبان مهاجم با انقلاب اسلامى حرف بزنند. امروز انقلاب اسلامى توانسته است فكر خود را در دنيا منتشر كند. علىرغم همهى سانسورهائى كه آنها كردند، علىرغم فشارهائى كه وارد كردند، امروز اين فكر، فكرى است كه رائج شده. فكر مردمسالارى دينى، فكر حاكميت معنويت و حاكميت دين، فكر حضور مردم در عرصهها، فكر مقابلهى در مقابل زورگوئىهاى قدرتهاى جهانى و بلوكهاى قدرتمند جهانى؛ اين فكرها امروز رائج شده. شما مىبينيد كه در دنيا اين فكرها رائج شده؛ حالا به اسم ايران نيست، نباشد؛ ما اصرار نداريم كه حتماً به اسم ايران باشد؛ اما هيچ كس هم در دنيا نيست كه تأثير انقلاب اسلامى و ايستادگى ملت ايران را در اين حوادث انكار كند. امروز مسئله اين است.
بنابراين كار در مسير صحيحى است. ما احتياج داريم به اين كه تلاش كنيم، فعاليت كنيم، درست فكر كنيم، درست عمل كنيم، با هم متحد باشيم، فضا را فضاى تلاش و كار و اخلاص و معنويت و دورى از تظاهر و اينها قرار دهيم؛ امروز يك چنين ميدانى است. شما عزيزانى كه در بخشهاى مختلف مسئوليت داريد - از سطوح بالاى استان تا سطوح متوسط و سطوح گوناگون - هر كدام ميتوانيد نقش ايفاء كنيد. عرض كرديم؛ چه مسئوليتهاى رسمى و مقدر و مقرر در قانون باشد، و چه مسئوليتهاى اجتماعى؛ مثل روحانيون، مثل روشنفكران، مثل اساتيد، مثل دانشمندان، مثل فعالان گوناگون اجتماعى؛ كه اينها تأثيرگذارند، اينها مسئوليت دارند؛ ولو اينكه مسئوليت آنها يك اسم دولتى ندارد. همهى ما مسئول هستيم. اميدواريم خداى متعال كمك كند كه انشاءالله بتوانيم به وظائفمان عمل كنيم.
من همهى شما برادران و خواهران عزيز را به خدا ميسپارم. انشاءالله توفيقات حق شامل حال همهى شما باشد.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
1) بقره: 261
2) ابراهيم: 25
و الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على نبيّنا و حبيب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين.
خداى متعال را سپاسگزاريم كه اين توفيق را داد كه در طول چند روز، با قشرهاى مختلف مردم عزيز اين استانِ پرخير و بركت، ديدارهاى صميمى و سرشار از لطف و صفا و محبت داشته باشيم. اين جلسهى امروز مجموعهاى از خدمتگزاران مردم در اين استان عزيز هستند، و همچنين نمايندگان قشرهاى گوناگون كه در اين استان فعالند. بنابراين، اين جمع، جمع بسيار مغتنمى است.
مطالبى كه دوستان در اينجا بيان كردند، هر كدام از جهتى مطالب جالب و قابل توجهى بود. آنچه كه ما ميخواهيم عرض كنيم، دو سه نكتهى تأثيرگذار است؛ كه اگر همهى ما به اين نكات توجه كنيم، شايد انشاءالله براى آيندهى استان داراى خير باشد.
نكتهى اول اين است كه نفس خدمتگزارى براى آحاد مردم، يك نعمت الهى است؛ يك موهبت است؛ حالا چه خدمتگزارى در مجموعههاى رسمى باشد - مثل همين مسئوليتهائى كه دوستان و برادران و مديران در استان دارند - و چه در قالبهاى رسمى نباشد؛ مثل خدمت به دين مردم، خدمت به فرهنگ مردم، خدمت به پيشرفت علمى مردم، خدمت به تقسيم و توزيع درست ارزاق بين مردم، برآوردن حوائج گوناگون، به هر شكلى كه باشد. بنابراين نفس توفيق خدمتگزارى، يك نعمت است؛ اين نعمت را بايد شكرگزارى كرد.
بنده از صميم قلب و از بن دندان اين را عرض ميكنم كه حقيقتاً خدمتگار مردم بودن، افتخار است؛ نه به عنوان يك شعار. بزرگان اهل معرفت ما به شاگردان خود، به دستپروردگان خود هميشه سفارش ميكردند كه در كنار ذكر و عبادت و خشوع و توسل و تذكر، به مردم خدمت كنند؛ گاهى اين را ترجيح ميدادند بر عبادات فردى؛ اين مقرِب الىالله است. شما يك كار خوب كه به نفع يك نفر انجام ميدهيد، اين حسنه است؛ اين شما را به خدا نزديك ميكند؛ اين براى شما ثواب و اجر الهى و اخروى دارد؛ چه برسد به اينكه اين خدمت شما، براى مجموعههاى متعدد مردم، براى گروه مردم، براى اهل يك استان، اهل يك شهر، اهل يك بخش باشد. بنابراين اصل قضيه اين است كه ما اگر چنانچه توفيق خدمتگزارى پيدا كرديم، اين را شكر بگزاريم؛ شاكر خداى متعال باشيم؛ اين را نعمتى از طرف الهى بدانيم.
نتيجهى اين نعمت دانستن اين است كه براى اين خدمتگزارى، منت بر سر كسى نگذاريم؛ اين درجهى اوّلش است. خداى متعال به ما توفيق داده؛ اين توفيق، لطف الهى است؛ شكر لازم دارد. پس اگر ما توانستيم خدمتگزارى كنيم، بايد بدون منت باشد. اين يك نكته است.
يك نكتهى ديگر اين است كه در خدمتگزارى بايد هيچگونه تمايزى قائل نشد. مسئوليت در هر بخشى از بخشها عبارت است از خدمت به آحاد مردم. اين دوست ماست، اين بيگانهى از ماست، اين دشمن ماست، اين گرايش سياسىاش اين است، گرايش دينىاش اين است؛ اينها هيچ تأثيرى ندارد. خدمت بايد عمومى باشد، براى همه باشد؛ آن وقت اين تأثير ميگذارد در عمل كسانى كه در مجموعههاى بزرگ مشغول خدمتگزارى هستند؛ مثل يك استان، يا مثل يك شهرستان. بخشهاى مختلف شهرستانها، جورواجور انسانهائى را در خود جاى دادهاند؛ لذا نگاه نسبت به همه بايد يكسان باشد. خدمت مال همه است، متعلق به همه است، ما هم بايد امانتدارى كنيم؛ آنچه را كه در اختيار ماست، در اختيار همه قرار بدهيم.
يك نكتهى ديگر، مسئلهى همت بلند در خدمترسانى است. اين استان، همان طور كه دوستان گفتند - بنده هم در گزارشها همين را يافتهام - از لحاظ پيشرفت مادى، جزو استانهاى رديفهاى پائين است. يك مقدار به خاطر اين است كه استان، جديدالولاده است؛ شايد عوامل ديگرى هم وجود داشته است. بايد مسئولين اين استان همت را بر اين بگمارند كه رتبهى استان را از لحاظ پيشرفت و دست يافتن به شاخصهاى مهم حياتى، در طول مدت معينى بالا ببرند؛ مثلاً به ده استانِ اول كشور برسانند. وقتى همت ما اين بود - كه اين، همت مضاعف است - طبعاً كار مضاعف هم ميطلبد. كار مضاعف فقط به معناى حجم كار نيست؛ بلكه به معناى كيفيت كار است، بيشتر از آنچه كه مربوط به كميت و حجم باشد؛ يعنى كار دقيق، كار كارشناسى شده، كار همراه با مشورت، كار مستمر و پيگير، كار تدوين شده و برنامهريزى شده؛ كه اگر مسئولين جابهجا هم شدند، كار متوقف نشود. اين خبر خوبى بود كه گفتند سند توسعهى استان را تدوين كردهايم؛ اين بسيار خوب است. وقتى سند تدوين شد، ديگر جابهجائى مسئولان و مديران، تأثير زيادى نخواهد گذاشت؛ كار ادامه پيدا ميكند. مهم اين است كه نقشهى راه معلوم باشد.
خب، اينكه ما گفتيم اين استان به سطح ده استانِ اول كشور برسد، آيا عملى است؟ آنچه كه انسان از ظرفيتهاى اين استان مىيابد، بله، كاملاً عملى است. ظرفيتهاى بسيار خوبى در اين استان وجود دارد؛ يكى از ظرفيتهاى مهم، ظرفيت نيروى انسانى است؛ كه من، هم در ديدار جوانان، دانشگاهيان، دانشآموزان، معلمان و اساتيد - در ديدارهاى گوناگون - در گزارشهائى كه اين دوستان ارائه ميكردند، اين را بالحس و بالعيان دريافتم، و هم در مجموع گزارشهاى ما بود. نيروى انسانىِ قابل بحمدالله در اين استان وجود دارد؛ اين ظرفيت اصلى است؛ علاوه بر ظرفيتهاى طبيعى و مسائل مربوط به زمين و اقليم و موقعيت جغرافيائى و ساير مسائلى كه در پيشرفت استان تأثير دارد. بنابراين ظرفيت وجود دارد؛ ميشود اين استان را واقعاً پيش برد، بالا برد، زندگى مردم را آباد كرد.
اين مردم هم حقيقتاً مردم شايستهى خدمتگزارى هستند؛ با اين ايمان، با اين صداقت، با اين حضور برجسته در عرصههاى مختلف، و با حضور در منطقهى مرزى، منطقهى حساس جغرافيائى. حقيقتاً شايسته است كه به مردم عزيز اين منطقه، خدمات برجستهاى ارائه شود و استان پيشرفت كند.
دوستانى كه اينجا صحبت كردند، روى دو سه مطلب تكيه كردند؛ من هم همينها را در نظر داشتم و يادداشت كردم، كه حالا روى آنها تكيه ميكنم. اين شرحى كه آقاى استاندار محترم بيان كردند، شرح كاملى بود؛ مجموعهى كاملى از فعاليتهاست. واقعاً اگر در يك مقطع زمانى معين و مشخص، اين حجم عظيم كار تحقق پيدا كند، حقيقتاً چهرهى استان و عمق استان تغيير پيدا خواهد كرد - در اين شكى نيست - مهم اين است كه دنبالگيرى شود تا به تحقق برسد.
يك نكتهى مهم ديگر اين است كه اين فعاليتها اولويتبندى شود. ما ظرفيتهاى كشور، امكانات اعتبارى و بودجهاى، توانائىهائى كه دولت ميتواند در اختيار بخشهاى گوناگون بگذارد، اينها را ملاحظه كنيم. مسئلهى زودبازده بودن طرحهاى گوناگون را هم ملاحظه كنيم. بعضى طرحها طرحهاى مفيد و لازمى است، اما در دسترس نيست؛ بعضىها در دسترس است، نزديك است. اينها همه تعيين كنندهى اولويت است.
اولويتها را رعايت كنيم، بر اساس اولويتها كار پيش برود. به نظر بنده يكى از اولويتها مسئلهى كشاورزى است، كه در اظهارات دوستان هم مكرر همين معنا تكرار شد. در اينجا، هم استعداد كشاورزى وجود دارد، هم ذهنها و مغزهاى مناسبى براى پيشبرد كشاورزى وجود دارد - كه اشاره شد به تحقيقات كشاورزى؛ در يكى از جلسات ديگر هم راجع به يك حركت جديدى در مورد آبيارى كه در كار كشاورزى مفيد است، مطالبى گفته شد - پس آمادگىهاى فراوانى وجود دارد؛ زمين هست، آب هست، امكانات انسانى هست، آب و هواى مناسب هست؛ و عمدهى درآمد اين مردم در طول سال، از كشاورزى و دامدارى بوده است.
البته خشكسالىهاى پىدرپى، متوالى و مستمر ضربه زده؛ در اين شكى نيست. آنطورى هم كه بعضى به من گزارش كردند، يكى از چيزهائى كه به كشاورزى استان و پيشرفت كشاورزى ضربه زده و مشكل به وجود آورده، كوچك شدن منابع درآمدىِ زمينى است؛ يعنى زمينها تقسيم شده؛ زمينهاى كوچك، كوچك، كوچك. يكى از طرحهاى مهمى كه از دولتهاى قبل مورد نظر بود و بنده رويش تأكيد ميكردم، اين است كه بتوانند اين منابع زمينىِ كشاورزى را يكپارچهسازى كنند، تا اين كمك كند به اين كه كشاورزى بشود صنعتى؛ كشاورزى مدرن، كشاورزى با آلات پيشرفته؛ اين يكى از چيزهاى مهم است. اين ضربهها به كشاورزى وارد شده. عوامل گوناگون ديگرى هم بوده است.
كشاورزى را بايد در درجهى اول اهميت قرار داد؛ نه به معناى اينكه از صنعت استان فراموش كنيم؛ نه، استان صنايعى هم دارد كه اينها با رسيدگى و توجه و اهتمام ميتواند اشتغال ايجاد كند، ميتواند سوددهى فراوانى براى استان به وجود بياورد؛ ليكن در مرتبهى اول، مسئلهى كشاورزى است؛ كه اگر توانستيم كشاورزى را با شرائطى كه دارد، احياء كنيم، هم مسئلهى اشتغال حل ميشود، هم عوارض گوناگون بيكارى - اين حاشيهنشينى، اعتياد و امثال اينها - از بين خواهد رفت يا ريشههاى آن تضعيف خواهد شد.
براى مسئلهى اقتصاد، سه محور اصلى وجود دارد: يكى صنعتى كردن كشاورزى است؛ كشاورزى و باغدارى را صنعتى كنيم، مدرن كنيم. يكى مسئلهى صنايع تبديلى و تكميلى و سردخانه و اين چيزهاست. باغدارِ اينجا اگر در كنار دست خودش صنايع تبديلىِ مورد دسترس داشته باشد، وضعش بكلى تفاوت پيدا ميكند؛ سردخانه باشد، همين جور.
البته انشاءالله فردا مسئولين دولتى با ما جلسه خواهند داشت، حتماً خود آنها هم اينها را متوجهاند - غالباً در اين جلساتى كه هست، مىبينيم پيشنهادها و اظهارنظرها از سوى مسئولين دولتى انجام ميگيرد - ما هم انشاءالله تأكيد خواهيم كرد؛ اين مسائل را آنجا بايد مطرح كرد. من عرض ميكنم، براى اينكه روشن شود افق پيشرفت استان، افق روشنى است. پس يكى اين مسئلهى صنايع تبديلى است، يكى هم ساختارسازى براى توزيع و بازرگانى است - كه در اظهارات يكى از آقايان هم بود - كيفيت بازرگانى محصولات و دادوستد اينها، تجارت داخلىشان، بعد مسئلهى صادرات و تجارت خارجىشان، اينها يك نظم عاقلانه و مدبرانهاى پيدا كند؛ اين به پيشرفت استان كمك خواهد كرد. بنابراين يكى از اولويتهاى استان، مسئلهى كشاورزى است، با اين ابعاد و حواشى گوناگون.
يك مسئلهى ديگر كه در گزارشهائى كه قبل از سفر به دستم رسيد و با دقت مطالعه كردم و توجه بنده را جلب كرد، بعد هم ديدم در اظهارات مسئولين و دوستان و نخبگان استان هم تكرار ميشود، مسئلهى گردشگرى در اين استان است. جاذبههاى گردشگرى در اين استان زياد است؛ هم جاذبههاى طبيعى، هم جاذبههاى تاريخى؛ هم منطقهى زيبا و طبيعت زيباى اينجا، هم چيزهاى تاريخىاى كه وجود دارد. آنطور كه به من گزارش كردند - من كه حالا معمولاً توفيق ديدن اين چيزها را ندارم - قلعهاى كه نزديك اسفراين است، شبيه بناى معروف ارگ بم است كه از خارج براى بازديد آن مىآمدند. چرا اينجا كسى نمىآيد؟ چرا معرفى نشده؟ چرا نميشناسند؟ در حالى كه اينجا در دسترستر است. اينجا شما از اين مسير، در هر سال ميليونها عبوركننده داريد - حالا آمارها مختلف است؛ بعضى ميگويند بيست ميليون، بعضى ميگويند پانزده ميليون - كه زائرين مشهد از اينجا عبور ميكنند. خب، اگر چنانچه وسائلى فراهم شود، نه همهى اينها، بلكه بخشى از اينها، يك روز در اين استان توقف كنند، ببينيد چه تأثير عظيمى بر وضعيت استان خواهد گذاشت. اينجور نيست كه شما بخواهيد مسافر و گردشگر را از مركز شهر يا از گوشه و كنار كشور بكشانيد به يك نقطهى دوردست. اينجا دوردست نيست؛ اينجا در معرض عبور و مرور كاروانهاى زيارتى است؛ مردم دارند ميروند، مىآيند. يك روز، يك شبانهروز، نه همهى اين مسافرين، بعضى از اينها، در اين شهر بمانند و بروند از مراكز طبيعى اينجا، از همين مراكز تاريخى اينجا بازديد كنند. شما ببينيد چه تحولى در كسب و كار و زندگىِ اينجا به وجود خواهد آمد. بنابراين، اين هم يك اولويت است.
مسئلهى تحقيقات هم كه اينجا اشاره كردند، درست است؛ حقيقتاً يك اولويت است. بازده كار تحقيقاتى و پژوهشى به چشم نمىآيد، اما بازده آن حقيقتاً از قبيل همان چيزى است كه در قرآن كريم به آن اشاره شده است: «انبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة مئة حبّة»؛(1) يك دانهاى است كه وقتى شما كاشتيد، هفتصد برابر به شما عوض خواهد داد. كار تحقيقات، اينجور است. وقتى شما بذر سالم را، يا شيوهى خوب كشاورزى را تحقيق ميكنيد، يا در زمينهى يك مادهى مؤثر در امر صنعت يا كشاورزى يا خدمات و غيره تحقيق ميكنيد، اين موجب ميشود كه ناگهان يك سود بزرگ و همگانى براى كشور، بعد از مدتى صبر و تحمل، به دست آيد. اين هم يقيناً جزو اولويتهاست. بنابراين كار زياد است، زمينهى كار زياد است، اين مردم هم خوبند.
امروز كشور نياز به كار و تلاش دارد؛ عزيزان من! مسئولان بخشهاى مختلف! برگزيدگان قشرها! اين را بايد به مجموعهى آحادى كه از شما حرفشنوى دارند، يا تحت مديريت شما دارند تلاش ميكنند، هم به زبان، هم به عمل، منتقل كنيد: كشور احتياج به كار دارد. بايد كار كنيم، بايد سخت كار كنيم؛ كار برنامهريزى شده، كار منظم و مرتب، كار خوب.
هر وقتى كه ما يك احساس ضعفى بكنيم، دشمنان سوگندخوردهى ما روحيه ميگيرند؛ همچنان كه هر وقت ما يك حركت مؤثرى را در سطح كشور مشاهده ميكنيم براى حركت دادن مردم و تشجيع مردم و بصيرتافزائى مردم، فوراً مىبينيم يك تلاشى از سوى دشمن براى خنثى كردن اين به وجود مىآيد. كسانى كه مسائل بينالمللى را، مسائل سياسى را، مسائل خبرى را، برخوردهاى گوناگون بينالمللى را رصد ميكنند، اين را بخوبى دريافت ميكنند. هر وقت در كشور كار مهمى انجام ميگيرد - مثلاً فرض كنيد يك راهپيمائى بزرگ، يك انتخابات بزرگ، يك موفقيت بزرگ علمى و صنعتى، يك اقدام مهم و مؤثر در دولت - فوراً آنها سعى ميكنند اين كار را تحتالشعاع قرار دهند؛ يك جورى مسئلهسازى كنند. همچنين اگر يك وقتى ما اظهار ضعف كنيم، اظهار خستگى كنيم، ملاحظه ميكنيد فوراً عكسالعملش در دنيا اين است: مخالفين نظام اسلامى و مخالفين اسلام روحيه ميگيرند، احساس شعف ميكنند؛ كأنه تازهنفس ميخواهند حمله كنند. بايد به اينها توجه داشت. اين به ما مىآموزد كه اولاً كار و تلاش را هرگز از دست ندهيم؛ ثانياً سعى كنيم روحيهى كار، روحيهى تلاش، روحيهى اميد را در همهى كسانى كه از ما ميشنوند، در حوزهى كار ما هستند، تقويت كنيم، تزريق كنيم؛ اين وظيفه است. هر سخنى كه نشاندهندهى يأس و خستگى و افسردگى و ملالت و اختلاف باشد، بلاشك به ضرر مصالح كشور است، به ضرر پيشرفت كشور است، به ضرر عزت ملى است.
در مقابلهى با دشمنان، دست ما پر است. توانائىهاى ما بالاست؛ نه به عنوان يك ادعا - نميخواهيم رجز بخوانيم - بلكه اينها واقعيت دارد. مهمترين شاهد واقعيت اين است كه سى و سه سال است كه مرتب دارند تيشه ميزنند، سنگ ميزنند، ضربه ميزنند؛ اگر ما ضعيف بوديم، خب اين درخت بايد تا حالا خشك شده بود، بايد تا حالا ساقط شده بود؛ چرا ده برابر رشد كرده است؟ چرا «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها»(2) شده است؟
امروز كشور در مقايسه با ده سال پيش، با بيست سال پيش، از لحاظ جايگاه علمى، جايگاه صنعتى، جايگاه اجتماعى، روحيهى مردم، بسيار پيشرفتهتر است؛ استحكام نظام، بسيار بيشتر است. خب، اين دليلِ چيست؟ اين دليلِ اين است كه يك نيروى درونىِ سازندهىِ حقيقى در اين كشور وجود دارد كه اين بر همهى ترفندها و توطئهها و مشكلتراشىهاى دشمن غلبه پيدا ميكند؛ اين امر واضحى است. پس دست ما پر است، پس ما توانائى داريم. ما ميتوانيم به دست خودمان، اين توانائى را از بين ببريم. اگر روحيهها را تضعيف كنيم، اگر اميدها را كم كنيم، اگر فرصتها را ضايع كنيم، اگر افق را به نظر جوانان خودمان - كه اميدهاى ما هستند - تيره و تار جلوه دهيم، ما به دست خودمان، خودمان را تضعيف كردهايم. نبايد اين كار را بكنيم؛ اين دست ماست. همه مسئولند؛ منتها مديران، مسئولان بخشهاى گوناگون دولتى، مسئوليت بيشترى دارند.
خوشبختانه كشور در ادبياتِ برخورد با دنياى زورگوى مستكبر و غربى هم پيشرفتهاى خوبى داشته است. امروز مسئولين كشور ما در پشت ميز مذاكرات گوناگون، در تريبونهاى گوناگون، وقتى حرف ميزنند، حرفهاى پخته، جامع، جالب و درست زده ميشود. يكى از بخشهاى درگيرى و ميدانها و عرصههاى پيكار، عرصهى حرفزدنهاى بينالمللى است. اغلب رسانههاى اروپائى، رسانههاى صهيونيستى است؛ اين را شايد بدانيد، و بدانيد. اغلب اين رسانههائى كه اسمشان را در دنيا ميشنويم، سرمايهداران صهيونيست از سالها پيش به فكر بودند، اين رسانهها را در اختيار گرفتند؛ خبرسازى ميكنند، جهتسازى ميكنند. خود همين رسانهها به سياستمدارها هم تلقين ميكنند كه چه بگويند. مسئلهى مهم اين است. حالا سياستمداران غربى هرچه خودشان خباثت و ملعنت دارند، به جاى خود؛ اين خبرسازىها را هم به آنها تلقين ميكنند. يكى از حرفهاى رائج اين است: ما بر ايران فشار وارد مىآوريم تا ايران به پاى ميز مذاكره برگردد. كدام ميز مذاكره؟ كِى ايران مذاكرات در مورد مسائل گوناگون جهانى را، از جمله مسئلهى هستهاى را ترك كرده بوده كه حالا برگردد؟! اين يك تقلب و خدعهى تبليغاتى است. ما تلاش ميكنيم كه ايران به ميز مذاكره برگردد! اين، خدعه و تقلب تبليغاتى است. همين را در دنيا هى تكرار ميكنند، هى ميگويند، هى ميگويند. اين تعبيرات اينقدر تكرار ميشود كه به نظرم خود سياستمداران غربى هم باورشان مىآيد كه واقعيت اين است؛ در حالى كه آن كسى كه اين شكل را، اين جملهبندى را، اين فرمول مطلب را اختراع ميكند، مقصود ديگرى دارد. او از ايران نميخواهد كه به ميز مذاكره برگردد؛ او ميخواهد ايران هنگام مذاكره، در مقابل زورگوئىهاى غربى تسليم شود. خب، جواب از طرف ايران اين است كه نخير؛ شماها كوچكتر از آن هستيد كه بتوانيد يك ملت انقلابىِ مبارزِ بصيرِ آگاه را در مقابل خواستهها و مطامعِ خودتان به زانو دربياوريد. مشكل زورگوهاى سياسى غرب اين نيست كه ايران بر سر قضيهى هستهاى يا قضاياى ديگر مذاكره نميكند؛ نه، مشكل آنها اين است كه ايران زير بار حرف آنها نميرود. و البته اين مشكل باقى خواهد ماند؛ معلوم است.
بامزه اينجاست كه اروپائىها امروز با لحن قرن نوزدهم حرف ميزنند! آن روزى كه كشتى انگليسى مىآمد در خليج فارس، از داخل كشتى، فرمانده انگليسى به شيوخ خليج فارس پيغام ميداد كه فلان كار را بكنيد، فلان كار را نكنيد؛ آنها هم مثل نوكر خم ميشدند، ميگفتند چشم! اروپائىها خيال ميكنند امروز هم قرن نوزدهم است. حكومتهائى هم كه در كشور ما سر كار بودند، حكومتهاى باعرضه و باغيرتى نبودند كه بتوانند هويت و اصالت ملت ايران را در برخوردهاشان منعكس كنند؛ تأثيرپذيرى داشتند، سايش داشتند. آنها ميتوانستند در سياست اينها، در فرهنگ اينها اثرگذارى كنند؛ اينها را در باطن، مغلوب خودشان كنند. ببينيد، يك شخصيت، يك نفر انسان و يك ملت - فرقى نميكند - آن وقتى در عرصهى ظاهر مغلوب ميشود كه در باطنِ نفس خودش مغلوب شده باشد. آنها چون مهاجم بودند، اين طرف هم دنياپرست بود، مادهپرست بود، دنبال سلطنت خودش بود، دنبال رياست خودش بود، دنبال پول خودش بود، دنبال ملك و تجارت خودش بود - دنبال آرمانهاى بلند نبود؛ دنبال همين خواستههاى حقير بشرى بود - لذا او بر اين غلبه ميكرد. امروز هم خيال ميكنند آنجورى است.
امروز مسئله، مسئلهى سخن نوئى است كه جمهورى اسلامى در دنيا مطرح كرده و مستكبرين عالم را دستپاچه كرده. امروز مستكبرين عالم در موضع كسانى نيستند كه بخواهند با زبان مهاجم با انقلاب اسلامى حرف بزنند. امروز انقلاب اسلامى توانسته است فكر خود را در دنيا منتشر كند. علىرغم همهى سانسورهائى كه آنها كردند، علىرغم فشارهائى كه وارد كردند، امروز اين فكر، فكرى است كه رائج شده. فكر مردمسالارى دينى، فكر حاكميت معنويت و حاكميت دين، فكر حضور مردم در عرصهها، فكر مقابلهى در مقابل زورگوئىهاى قدرتهاى جهانى و بلوكهاى قدرتمند جهانى؛ اين فكرها امروز رائج شده. شما مىبينيد كه در دنيا اين فكرها رائج شده؛ حالا به اسم ايران نيست، نباشد؛ ما اصرار نداريم كه حتماً به اسم ايران باشد؛ اما هيچ كس هم در دنيا نيست كه تأثير انقلاب اسلامى و ايستادگى ملت ايران را در اين حوادث انكار كند. امروز مسئله اين است.
بنابراين كار در مسير صحيحى است. ما احتياج داريم به اين كه تلاش كنيم، فعاليت كنيم، درست فكر كنيم، درست عمل كنيم، با هم متحد باشيم، فضا را فضاى تلاش و كار و اخلاص و معنويت و دورى از تظاهر و اينها قرار دهيم؛ امروز يك چنين ميدانى است. شما عزيزانى كه در بخشهاى مختلف مسئوليت داريد - از سطوح بالاى استان تا سطوح متوسط و سطوح گوناگون - هر كدام ميتوانيد نقش ايفاء كنيد. عرض كرديم؛ چه مسئوليتهاى رسمى و مقدر و مقرر در قانون باشد، و چه مسئوليتهاى اجتماعى؛ مثل روحانيون، مثل روشنفكران، مثل اساتيد، مثل دانشمندان، مثل فعالان گوناگون اجتماعى؛ كه اينها تأثيرگذارند، اينها مسئوليت دارند؛ ولو اينكه مسئوليت آنها يك اسم دولتى ندارد. همهى ما مسئول هستيم. اميدواريم خداى متعال كمك كند كه انشاءالله بتوانيم به وظائفمان عمل كنيم.
من همهى شما برادران و خواهران عزيز را به خدا ميسپارم. انشاءالله توفيقات حق شامل حال همهى شما باشد.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
1) بقره: 261
2) ابراهيم: 25