بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
خيلى كار بجا و بموقعى است؛ هم تجليل از ابوالفتوح رازى، هم حركت احياى نام بزرگان رى.
در مورد ابوالفتوح، هم تفسير اهميت دارد؛ هم زبان و نثر اهميت دارد؛ هم موقعيت تاريخى رى اهميت دارد. وقتى انسان نگاه مى كند، مى بيند در همان زمانِ ابوالفتوح، بزرگانى از قبيل شيخ منتجب الدين - كه شاگرد ابوالفتوح رازى است - بودند؛ يا يك خرده بعد، فخر رازى است؛ يا در همان حدودها، شمس قيس رازىِ اديب و عروضى است؛ يا عبدالجليل قزوينى رازى، كه به نظرم كاملاً معاصر ابوالفتوح است. همه ى اينها «رازى» بودند. البته «قزوينى» كه گفته مى شود، معنايش اين است كه اصلش قزوينى است؛ ليكن «رازى» بوده؛ كما اين كه خود ابوالفتوح هم نيشابورىِ رازى است؛ يعنى اصلش نيشابورى است، ليكن خودش يا پدرش ساكن رى بوده اند. بنابراين عبدالجليل قزوينى، عبدالجليل قزوينىِ رازى است. يا سيدمرتضى رازى داعى كه آن روز صحبتش را با جنابعالى كرديم. اتفاقاً سيدمرتضى هم لقبش علم الهدى است. ايشان برادرى دارد به نام سيدمجتبى. سيد مرتضى متكلم و مرد بزرگى است؛ او هم در همين زمان بوده است. از لحاظ تاريخى وقتى شما روى ابوالفتوح كار مى كنيد، كأنّه داريد تاريخ قرن پنجم يا ششم را احياء مى كنيد. بنابراين نگاه تاريخى به اين قضيه، خيلى مهم است.
يكى دو ساعت پيش چند جلد از نوشته هاى چاپ شده در حول و حوش تفسير ابوالفتوح را آوردند و من مرورى كردم. يك جا شرح حال ابوالفتوح را باز كردم، اما در خصوص تأثيرگذارى يا تأثيرپذيرى ابوالفتوح از تفاسير ديگران نكته يى نديدم؛ شايد جاى ديگرى ذكر شده باشد. حاجى نورى مى گويد «مجمع البيان» برگرفته ى از تفسير «روح الجنان» ابوالفتوح رازى است. اتفاقاً تأليف «مجمع البيان» چهل پنجاه سال بعد از تأليف تفسير ابوالفتوح رازى است. اين خيلى مهم است كه ما فكر كنيم مثلاً ترتيب خاصى كه در آن جا وجود دارد، برگرفته ى از كتاب تفسير ابوالفتوح است. البته معروف اين است كه ايشان از «تبيان» گرفته؛ مطالب، همان مطالب تبيان است؛ منتها تبويب و خلاصه كرده است. «تفسير كبير» فخر رازى هم حول وحوش تفسير ابوالفتوح نوشته شده؛ منتها براى اين كه نسبت انتحال به او داده نشود، تشكيك هاى خودش را وارد كرده است. اين نكته ى خيلى مهمى است كه ما تفسيرى داريم كه تفاسير مهمى مثل «مجمع البيان» و «تفسير كبير» فخر رازى، يا از آن متخذ است، يا ناظر به آن است.
ما بايد قدر اين تفسير را بدانيم. البته اين تفسير به خاطر زبانش امروز متأسفانه خيلى مورد استفاده قرار نمى گيرد؛ چون نثر قرن پنجم و ششم است. اگرچه نثر خيلى استوار و قوى و پاكيزه يى است و هيچ اعوجاج و تعقيدى ندارد، ليكن بالاخره نثر قديمى است و از نظر كسانى كه به جهات ادبى نگاه مى كنند، اهميت دارد؛ از لحاظ تفسيرى هم كه خصوصياتِ خودش را دارد. بنابراين تجليل از ابوالفتوح، تجليل مهمى است.
ان شاءاللَّه وقتى شما به بزرگان رى مى پردازيد، به اين نكته هم نظر داشته باشيد كه در اين ميانه، تاريخ رى را بيرون بياوريد؛ يعنى رىِ آن زمان در چه وضعى بوده و چه بزرگانى داشته. مثلاً اين ابوالفتوح رازى است كه تفسير مى نويسد؛ آن عبدالجليل رازى قزوينى است كه كلام مى نويسد و كتاب «النقض» را تأليف مى كند؛ يا سيدمرتضى رازى كه او هم متكلم بوده؛ يا شمس قيس رازى كه بهترين كتاب در عروض و قافيه را نوشته و تا الان هم ما كتابى به جامعيت و اتقان و مفصلىِ «المعجم فى معايير اشعار العجم» نداريم. اينها نشان دهنده ى موقعيت رى و اهميت رى و تاريخ فرهنگى رى است.
ابوالفتوح فقط مفسر و اديب نبوده؛ فقيه هم بوده. از تعبيراتى كه درباره ى او ذكر شده - كه الان يادم نيست از چه كسى است - يكى «الامام الفقيه» است. ايشان شاگرد پسر شيخ طوسى بوده - يعنى ابوعلى مفيد ثانى - و كسى بوده كه سلسله ى سندش به شيخ طوسى، به يك واسطه است؛ يعنى ايشان از مفيد ثانى نقل مى كند، و مفيد ثانى از پدرش - شيخ طوسى - نقل مى كند.
به هرحال كار باارزشى است. كتابهايى هم كه فرموديد، ان شاءاللَّه مى آيد و مى بينيم. سه چهار جلدى كه امروز آوردند و من آنها را تورق كردم، خيلى خوب و پاكيزه به نظرم آمد؛ ابعاد مختلف تفسير را مورد توجه قرار داده بودند؛ از لحاظ حديث شناسى، از لحاظ زبان، از لحاظ نكات تفسيرى. خداوند به شما توفيق دهد و كمك كند كه اين كارِ خوب و مفيد را ان شاءاللَّه ادامه دهيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
خيلى كار بجا و بموقعى است؛ هم تجليل از ابوالفتوح رازى، هم حركت احياى نام بزرگان رى.
در مورد ابوالفتوح، هم تفسير اهميت دارد؛ هم زبان و نثر اهميت دارد؛ هم موقعيت تاريخى رى اهميت دارد. وقتى انسان نگاه مى كند، مى بيند در همان زمانِ ابوالفتوح، بزرگانى از قبيل شيخ منتجب الدين - كه شاگرد ابوالفتوح رازى است - بودند؛ يا يك خرده بعد، فخر رازى است؛ يا در همان حدودها، شمس قيس رازىِ اديب و عروضى است؛ يا عبدالجليل قزوينى رازى، كه به نظرم كاملاً معاصر ابوالفتوح است. همه ى اينها «رازى» بودند. البته «قزوينى» كه گفته مى شود، معنايش اين است كه اصلش قزوينى است؛ ليكن «رازى» بوده؛ كما اين كه خود ابوالفتوح هم نيشابورىِ رازى است؛ يعنى اصلش نيشابورى است، ليكن خودش يا پدرش ساكن رى بوده اند. بنابراين عبدالجليل قزوينى، عبدالجليل قزوينىِ رازى است. يا سيدمرتضى رازى داعى كه آن روز صحبتش را با جنابعالى كرديم. اتفاقاً سيدمرتضى هم لقبش علم الهدى است. ايشان برادرى دارد به نام سيدمجتبى. سيد مرتضى متكلم و مرد بزرگى است؛ او هم در همين زمان بوده است. از لحاظ تاريخى وقتى شما روى ابوالفتوح كار مى كنيد، كأنّه داريد تاريخ قرن پنجم يا ششم را احياء مى كنيد. بنابراين نگاه تاريخى به اين قضيه، خيلى مهم است.
يكى دو ساعت پيش چند جلد از نوشته هاى چاپ شده در حول و حوش تفسير ابوالفتوح را آوردند و من مرورى كردم. يك جا شرح حال ابوالفتوح را باز كردم، اما در خصوص تأثيرگذارى يا تأثيرپذيرى ابوالفتوح از تفاسير ديگران نكته يى نديدم؛ شايد جاى ديگرى ذكر شده باشد. حاجى نورى مى گويد «مجمع البيان» برگرفته ى از تفسير «روح الجنان» ابوالفتوح رازى است. اتفاقاً تأليف «مجمع البيان» چهل پنجاه سال بعد از تأليف تفسير ابوالفتوح رازى است. اين خيلى مهم است كه ما فكر كنيم مثلاً ترتيب خاصى كه در آن جا وجود دارد، برگرفته ى از كتاب تفسير ابوالفتوح است. البته معروف اين است كه ايشان از «تبيان» گرفته؛ مطالب، همان مطالب تبيان است؛ منتها تبويب و خلاصه كرده است. «تفسير كبير» فخر رازى هم حول وحوش تفسير ابوالفتوح نوشته شده؛ منتها براى اين كه نسبت انتحال به او داده نشود، تشكيك هاى خودش را وارد كرده است. اين نكته ى خيلى مهمى است كه ما تفسيرى داريم كه تفاسير مهمى مثل «مجمع البيان» و «تفسير كبير» فخر رازى، يا از آن متخذ است، يا ناظر به آن است.
ما بايد قدر اين تفسير را بدانيم. البته اين تفسير به خاطر زبانش امروز متأسفانه خيلى مورد استفاده قرار نمى گيرد؛ چون نثر قرن پنجم و ششم است. اگرچه نثر خيلى استوار و قوى و پاكيزه يى است و هيچ اعوجاج و تعقيدى ندارد، ليكن بالاخره نثر قديمى است و از نظر كسانى كه به جهات ادبى نگاه مى كنند، اهميت دارد؛ از لحاظ تفسيرى هم كه خصوصياتِ خودش را دارد. بنابراين تجليل از ابوالفتوح، تجليل مهمى است.
ان شاءاللَّه وقتى شما به بزرگان رى مى پردازيد، به اين نكته هم نظر داشته باشيد كه در اين ميانه، تاريخ رى را بيرون بياوريد؛ يعنى رىِ آن زمان در چه وضعى بوده و چه بزرگانى داشته. مثلاً اين ابوالفتوح رازى است كه تفسير مى نويسد؛ آن عبدالجليل رازى قزوينى است كه كلام مى نويسد و كتاب «النقض» را تأليف مى كند؛ يا سيدمرتضى رازى كه او هم متكلم بوده؛ يا شمس قيس رازى كه بهترين كتاب در عروض و قافيه را نوشته و تا الان هم ما كتابى به جامعيت و اتقان و مفصلىِ «المعجم فى معايير اشعار العجم» نداريم. اينها نشان دهنده ى موقعيت رى و اهميت رى و تاريخ فرهنگى رى است.
ابوالفتوح فقط مفسر و اديب نبوده؛ فقيه هم بوده. از تعبيراتى كه درباره ى او ذكر شده - كه الان يادم نيست از چه كسى است - يكى «الامام الفقيه» است. ايشان شاگرد پسر شيخ طوسى بوده - يعنى ابوعلى مفيد ثانى - و كسى بوده كه سلسله ى سندش به شيخ طوسى، به يك واسطه است؛ يعنى ايشان از مفيد ثانى نقل مى كند، و مفيد ثانى از پدرش - شيخ طوسى - نقل مى كند.
به هرحال كار باارزشى است. كتابهايى هم كه فرموديد، ان شاءاللَّه مى آيد و مى بينيم. سه چهار جلدى كه امروز آوردند و من آنها را تورق كردم، خيلى خوب و پاكيزه به نظرم آمد؛ ابعاد مختلف تفسير را مورد توجه قرار داده بودند؛ از لحاظ حديث شناسى، از لحاظ زبان، از لحاظ نكات تفسيرى. خداوند به شما توفيق دهد و كمك كند كه اين كارِ خوب و مفيد را ان شاءاللَّه ادامه دهيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته