بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نستهدیه و نتوکّل علیه و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اله الاطیبین الاطهرین المنتجبین الهداة المهدییّن المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فیالارضین و صلّ علی ائمّةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداةالمؤمنین. قالاللَّهالحکیم فی کتابه: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم(1)
همهی برادران و خواهران نمازگزار عزیز را به رعایت تقوا و پرهیزگاری دعوت و توصیه میکنم. همهی جوانان را به قدردانی از فرصت بینظیر جوانی و حفظ پاکدامنی و عفت و تلاش و کار در این دوران بینظیر و درخشان عمر آدمی توصیه مینمایم. همهی مردان و زنان را به امانت و راستگویی توصیه و دعوت میکنم که رسول خدا(صلّیاللَّهعلیهواله) نشانهی حقیقی مؤمن را حفظ امانتها و صدق لهجه و راستگویی معیّن فرمود. همهی گویندگان و نویسندگان را به رعایت تقوا و مصالح الهی و اسلامی و حفظ حقوق مردم در هنگام گفتن و نوشتن توصیه میکنم. خود و همهی شما را به تجنّب و دوریگزیدن از هویهای نفسانی و انتخاب راه خدا در دوراهیهای زندگی توصیه مینمایم. امیدوارم خداوند متعال به برکت رسول مکرّم و نبیّ اعظم - که این روزها مقارن با ولادت آن بزرگوار است - به همهی ما توفیق بدهد تا بتوانیم راه و سیره و هدفهای او را دنبال کنیم.
بحثی را که امروز در خطبهی اول مطرح خواهم کرد، نگاهی اجمالی و کلی به سیرهی رسول خداست. در ابتدا لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط معظّم او - امام صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) - را به همهی شما و ملت ایران و همهی ملتهای مسلمان تبریک عرض کنم. نکتهیی که امروز در بحث زندگی رسول اکرم(ص) مورد نظر من میباشد، عبارت از این مطلب است که پیامبر اسلام برای آن که ارزشها و اخلاق اسلامی کاملاً در جامعه جابیفتد و با روح و عقاید و زندگی مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضای زندگی را با ارزشهای اسلامی آغشته میکرد.
یک وقت کسی دستور میدهد یا توصیه میکند که مثلاً مردم حسن خلق و گذشت و صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نکنند و دنبال اقامهی عدل و داد باشند؛ یعنی توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن مطرح است - که البته کار لازمی است و پیامبر اسلام هم تعلیم میداد یعلّمهم و درس معرفت و زندگی به مردم میآموخت - اما یک وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ یعنی معلم کاری میکند و رفتاری در پیش میگیرد که این اخلاق و وظیفهی اسلامی، در جامعه به شکل رنگ ثابت درمیآید، با عقاید غلط مردم به مقابله برمیخیزد، با احساسات جاهلی و تهماندههای رسوب کردهی اخلاق غیراسلامی مبارزه میکند و مقابل میشود، به جامعه و مردم شوک وارد میکند و در مقاطع مناسب و با روشهای مناسب، کاری میکند که فضای جامعه و محیط زندگی مردم، با این صفت و اخلاق و روش خوب کاملاً ممزوج میشود.
اگر یک جامعه بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامی را در خود بهوجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیهی قرآن که «یزکّیهم» پس از «یعلّمهم» یا قبل از آن بیان شده است، مراد از تزکیه در این آیات همین مطلب باشد؛ یعنی پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن مردم؛ مثل طبیبی که به مریض خود فقط نمیگوید این کار را بکن و این کار را نکن، بلکه او را در محل مخصوصی قرار میدهد و آنچه را که او لازم دارد، به او میدهد و میخوراند و آنچه که برای او مضر است، از او باز میگیرد. پیامبر اکرم(ص)، چنین وضعیت و روشی را در طول بیستوسه سال نبوّت دنبال میکردند؛ مخصوصاً در ده سالی که در مدینه زندگی میکردند و دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی بود.
من، چند مثال و نمونه را آماده کردهام تا مطرح بکنم. این، برای امروز ما در نظام اسلامی خیلی مهم است؛ هم برای آحاد مردم و هم بخصوص برای مسؤولان و کسانی که با جمعی سر و کار دارند و مجموعهیی از مردم به دهان آنها نگاه میکنند و به حرف آنها گوش میدهند. ما باید توجه کنیم که اگر بخواهیم آن تهماندهها و پسماندههای اخلاق دوران طاغوت را - که برای رشد و تعالی ما بسیار هم مضر است - از خودمان دور کنیم و بزداییم، چارهیی نیست جز اینکه در زندگی خود، همین روشهای رسول اکرم را با شجاعت و قاطعیت عمل کنیم.
یک مثال، به ایجاد فضای سالم و دور از تعصبهای جاهلانه در محیط زندگی مردم مربوط است. میدانید که همهی ملتها همینطور هستند و جز افرادی که از لحاظ معرفت، به سطح خیلی بالایی رسیده باشند، وضعشان اینگونه است که در موارد زیادی تعصبات و غرضها و مرضها و حقدها و امثال آن، بر زندگی آنها حکومت میکند و مردم را از رفتار عادلانه و حق بازمیدارد و فضا را فضای ناسالم میکند.
باید این فضا را سالم کرد. برای ایجاد فضای سالم و ایجاد خوشبینی میان مردم، رسول اکرم(ص) غیر از توصیههایی که داشتند، روشهایی را هم اعمال میکردند. بخصوص در آن دوران که این مسأله بسیار مهم بود؛ چون اعراب جاهلی بین خودشان و نسبت به هم، حقدها و سوءظنهای زیاد و تعصبات قبیلهیی و فامیلی بسیاری داشتند و پیامبر اکرم(ص) باید اینها را از دلهای مؤمنین بیرون میکشید و دلهای آنها را نسبت به یکدیگر پاک و صاف و روشن میکرد.
روایتی از پیامبر اکرم نقل شده که فرمود: «لایبلغنی احد منکم عن احد من اصحابی شیئا فانّی احبّ ان اخرج الیکم و انا سلیمالصّدر»(2). پیش پیامبر میآمدند و از یکدیگر بدگویی میکردند و چیزهایی را دربارهی یکدیگر میگفتند؛ گاهی راست و گاهی هم خلاف واقع. پیامبر اکرم(ص) به مردم فرمودند: هیچکس دربارهی اصحابم به من چیزی نگوید. دایماً نزد من نیایید و از همدیگر بدگویی کنید. من مایلم وقتی که میان مردم ظاهر میشوم و به میان اصحاب خود میروم، «سلیمالصّدر» باشم؛ یعنی با سینهی صاف و پاک و بدون هیچگونه سابقه و بدبینی به میان مسلمانها بروم.
این، سخنی از پیامبر و دستوری دربارهی مسلمانها نسبت به شخص آن حضرت است. ببینید چهقدر این رفتار رسول اکرم(ص) کمک میکند به اینکه مسلمانها احساس کنند که در جامعه و محیط اسلامی، باید بدون سوءظن و با خوشبینی با افراد برخورد کرد. در روایات داریم که وقتی حاکمیت با شر و فساد است، به هر چیزی سوءظن داشته باشید؛ اما وقتی حاکمیت با خیر و صلاح در جامعه است، سوءظنها را رها کنید، به یکدیگر حسنظن داشته باشید، حرفهای هم را با چشم قبول بنگرید و گوش کنید، بدیهای یکدیگر را نبینید و خوبیهای هم را مشاهده کنید.
بین مسلمانها رسم بود که نزد پیامبر میآمدند و دَرِ گوش آن حضرت حرفهایی میزدند و به صورت نجوا، حدیث مخفی و محرمانهیی را میگفتند که آیهی شریفه نازل شد و مردم را از نجوا و دَرِگوشی با پیامبر نهی کرد؛ چون در دیگر مسلمانها ایجاد سوءظن میکرد.
در این ردیف، آن خاطره و حادثهیی که خیلی مهم است و من بارها آن را در ذهن خود مرور کردم و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه کردم، حادثهی «افک» است. در سورهی مبارکهی نور، چند آیه مربوط به همین حادثه میشود. حادثهی «افک» به طور خلاصه این است که یکی از همسران پیامبر، در یکی از جنگها از قافله عقب افتاده بود. پیامبر، آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند، وقتی که برمیگشتند و میآمدند، او را ندیدند. حالا به هر جهتی، یا آن مخدره خواب مانده بود و یا به دنبال حاجتی رفته بود. مسلمانها آمدند، یک وقت دیدند که همسر پیامبر در میان آنها نیست. مردی از مسلمانها پیدا شد و همسر پیامبر را به مدینه آورد.
حالا آن زن، کدامیک از همسران پیامبر بوده، بین اهل سنت و شیعه اختلاف است. شیعه در روایاتشان میگویند «ماریهی قبطیه» بوده و اهل سنت میگویند «عایشه» بودهاست. این، تعیین بحث انحرافی در روزگار ماست که بگوییم کدامیک از زنان پیامبر بوده است. اصلاً قضیه این نیست که ما بخواهیم ببینیم کدام زن پیامبر بوده که این آیات دربارهی تهمت به او نازل شده است. مسأله، مسألهی دیگری است؛ یک دستور اخلاقیِ اجتماعی بسیار مهم است.
بعد از آن که این مخدره به مدینه برگشت، بعضی از افراد هرزهگو و یاوهگو، زمزمهیی را میان مردم انداختند که این خانم کجا بود و چرا عقبماند و این شخصی که او را آورد، چه کسی بود؟! بدون این که تصریح کنند و تهمت مشخصی را متوجه بکنند، زمزمه و شایعهیی را در میان مردم پخش کردند.
مسأله این نیست که آن مخدره، زن پیامبر است و باید او را احترام کرد؛ در آیات قرآن، مسأله چیز دیگری است. آیات سورهی نور دربارهی «افک» - یعنی همین سخن دروغی که منافقان و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش و شایع میکردند - به شدت حساسیت نشان میدهد و چند آیهی پیدرپی، با لحن بسیار تندی خطاب به مسلمانها ذکر میشود که چرا وقتی شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گویندهی آن شدت عمل بخرج ندادید - مستفاد از آیات این است - و چرا این شایعه را قاطعاً رد نکردید.
در این آیه، دو جا جمله با «لولا» شروع میشود. اهل ادبیات عرب توجه دارند که «لولا»ی تحذیریه وقتی بهکار میرود که انسان میخواهد با کمال شدت و توبیخ کامل، به مخاطب خود بگوید: چرا این کار را نکردید؟ «لولا اذ سمعتموه ظنّالمؤمنون والمؤمنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افک مبین»(3): چرا وقتی که شما مسلمانها (مؤمنین و مؤمنات) این شایعه را شنیدید، به یکدیگر حسنظن نشان ندادید و به طور قاطع نگفتید که این دروغ است؟ یکجای دیگر میفرماید: «و لولا اذ سمعتموه قلتم ما یکون لنا ان نتکلّم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم»(4): چرا وقتیکه این شایعه را شنیدید، نگفتید که ما حق نداریم این شایعه را تکرار کنیم؟ این، یک بهتان بزرگ است.
بعد در آخر این آیات هم میفرماید: «یعظکماللَّه ان تعودوا لمثله ابدا ان کنتم مؤمنین»(5). یعنی خدا به شما موعظه و نصیحت میکند که هرگز دیگر گِرد چنین شایعههایی نگردید و دیگر چنین حادثهیی میان جامعهی اسلامی به وجود نیاید؛ اگر مؤمن هستید. یعنی شرط ایمان این است.
همانطور که اشاره کردم، مسأله این نیست که این شخص، همسر پیامبر بود. اگر همسر پیامبر هم نبود، همین عتاب و خطاب و همین تکلیف برای مؤمنین وجود داشت. لذا در اسلام اینگونه است که اگر کسی، کس دیگری را به بعضی از تهمتهای خاص متهم کند، اگر نتواند آن را با چهار شاهدِ عادل ثابت کند، خود تهمت زننده محکوم است که بر او حد جاری بشود. اینطور نیست که شما حرفی را همینطور وسط فضا بیندازید و ذهنها را مشوب و دلها را نگران و ناراحت کنید و اگر توانستید ثابت کنید که ثابت کردهاید و اگر هم نتوانستید، سرتان را بگیرید و به راه خود بروید! نه، اگر نتوانستید برخی از تهمتهایی را که بر طبق آنها حد به مجرم زده میشود، ثابت کنید، خود شما بایستی به خاطر زدن این تهمت، حد بخورید و مجازات بشوید.
به نظر من، این حادثهی عظیمی در تاریخ اسلام و زمان پیامبر است که به این وسیله در محیط اسلامی، ریشهی شایعهپراکنی در مسایل شخصی افراد - که موجب سوءظن و بدبینی نسبت به یکدیگر میشود و محیط و فضا را ناسالم میکند - کنده شد. اسلام، اینگونه است. پس، یکی از کارهای رسول اکرم(ص) این بود که فضای جامعه را یک فضای مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همهی مردم در آن، نسبت به یکدیگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوشبینی به یکدیگر نگاه کنند. امروز هم تکلیف ما همین است.
یک مورد و نمونهی دیگر از همین تلاشِ فضاسازی پیامبر این بود که دشمنیها و کینهها را از دلهای مردم بزداید. در مورد قبلی، ایجاد حسنظن و فضای سالم بود؛ ولی در این مورد، مسأله بالاتر از این است. یعنی باید مسلمانان در جامعهی اسلامی، از حالت بیتفاوتی نسبت به یکدیگر خارج بشوند. اینکه مسلمانها با هم کاری نداشته باشند و هر کسی برای خود، دنیای جداگانهیی باشد و کاری به کار مسلمانهای دیگر نداشته باشد، در اسلام پسندیده نیست و یکی از فصول زندگی رسول اکرم این بود که این فضای بیتفاوتی را، به فضای محبت و همکاری و برادری و ایجاد یک مجموعهی همکار با یکدیگر تبدیل کند. این، همان چیزی است که امروز هم در نظام خود، به او احتیاج داریم.
مسلمانها نسبت به یکدیگر، باید با علاقه و دلسوزی و بدون ذرهیی بیتفاوتی، سروکار داشته باشند. اینطور نیست که اگر شما دیدید مسلمانی مورد ابتلا به حادثهیی قرار گرفته است، از کنار او بیتفاوت بگذرید. نه، همکاری و همدردی و دلسوزی و محبت متقابل بین مسلمانها، یکی از کارهای بزرگ رسول اکرم(ص) بود. آن بزرگوار، تا آن جا که حضور داشت و در سعهی وجودش بود، نمیگذاشت که در جامعهی اسلامی، مسلمانها - حتّی در یک مورد - نسبت به کسی بغض و کینه و عداوت داشته باشند. یعنی پیامبر با حکمت و حلم خود، حقیقتاً یک محیط شیرین و سالم و فضای آغشته به محبت را به وجود میآورد.
نقل کردهاند که عرب بیابانگردی - که از تمدن و شهرنشینی و آداب معاشرت و اخلاق معمولی زندگی چیزی نمیدانست - با همان خشونت صحراگردی خود، به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید. آن حضرت، در میان اصحاب خود - حالا یا در مسجد و یا در گذرگاهی - بودند. او، از ایشان چیزی خواست که پیامبر هم به او کمکی کردند و مثلاً پول و غذا و لباسی به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند، به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نیکی کردم؟ راضی هستی؟ آن مرد، بهخاطر همان خشونت صحراگردی خود و صراحت و بیتعارفییی هم که اینگونه افراد دارند، بهخاطر آن که ظاهراً این محبتها کمش بوده است، گفت: نه، هیچ کاری انجام ندادی و هیچ محبتی نکردی و اصلاً این چیزی نبود که تو به من دادی!
طبعاً اینگونه برخورد خشن نسبت به پیامبر، در دل اصحاب یک چیز ناخوشایند سنگینی بود. همه عصبانی شدند. چند نفری که اطراف پیامبر بودند، خواستند با عصبانیت و خشم، به این عرب چیزی بگویند و عکسالعملی نشان بدهند؛ اما پیامبر فرمود: نه، شما به او کاری نداشته باشید، من با او مسأله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و این اعرابی را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم میشود که پیامبر در آن جا چیزی نداشتند که به او بدهند؛ والّا بیشتر هم به او میدادند. او را به منزل بردند و باز چیزهای اضافهیی - مثلاً غذا یا لباس یا پول - به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضی شدی؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پیامبر شرمنده شد و اظهار رضایت کرد.
پیامبر(ص) به او فرمودند: تو چند لحظهی پیش، در مقابل اصحاب من حرفهایی زدی که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد. دوست داری برویم همین حرفهایی که به من گفتی و اظهار رضایت کردی، در مقابل آنها بگویی؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پیامبر(ص) شبِ همان روز یا فردای آن روز، این عرب را برداشتند و در میان اصحابشان آوردند و گفتند: این برادر اعرابیمان خیال میکند که از ما راضی است؛ اگر راضی هستی، بگو. او هم بنا به ستایش پیامبر(ص) کرد و گفت: بله، من خوشحال و راضیم و - مثلاً - از رسول اکرم خیلی متشکرم؛ چون ایشان به من محبت کردند. این سخنان را گفت و رفت.
بعد که او رفت، رسول اکرم(ص) رو به اصحابشان کردند و فرمودند: مَثَل این اعرابی، مَثَل آن ناقهیی است که از گلهیی که چوپانی آن را میچراند، رمیده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بیابان میدود. شما دوستان من، برای این که این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، حمله میکنید و از اطراف، دنبال او میدوید. این حرکت شما، رمیدگی او را بیشتر و وحشتش را زیادتر میکند و دستیابی به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه که رمیده بود، از جمع ما برمانید. با محبت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. این، روش پیامبر(ص) است.
رسول اکرم، به هیچ عنوان نمیخواهد که در فضای زندگی جامعهی اسلامی و در میان مسلمانها، اندکی کینه و حقد و دشمنی باشد. او، در ایجاد محبت و صمیمیت بین مردم سعی داشت. حتّی آنوقتی که دایرهی اسلام وسیعتر شد و رسول اکرم مکه را هم گرفتند، مردم آن شهر را عفو کردند. مردم مکه همان کسانی بودند که پیامبر را از شهر خود بیرون کرده بودند. پیامبر، از همان اهالی مکه، سیزده سال ناراحتی تحمل کرده بود و زجر کشیده بود. بعد هم چندین جنگ با ایشان کرده بودند و چهقدر از مسلمانها را کشته بودند و متقابلاً مسلمانها هم از آنها کشته بودند. اگر قرار بود که اینها با همان وضعیت، میزبان لشکر فاتح رسول خدا میشدند، تا سالهای متمادی امکان اینکه بین اینها آشتی برقرار بشود، وجود نداشت. لذا به مجرد اینکه پیامبر وارد مکه شد، اعلام عمومی کرد که: «انتمالطّلقاء»؛ یعنی من همهی شما را آزاد و عفوتان کردم. او، قریش را عفو کرد و تمام شد.
یکی از کارهایی که پیامبر شاید در همان ماههای اولِ ورود به مدینه انجام دادند، ایجاد عقد اخوّت بین مسلمانها بود؛ یعنی مسلمانها را با هم برادر کردند. اینکه میگوییم با هم برادر هستیم، در اسلام یک تعارف نیست؛ یعنی حقیقتاً مسلمین نسبت به یکدیگر، دارای حق برادری هستند و نسبت به هم طلبکارند؛ همچنان که برادران نسبت به هم، مدیون یکدیگر هستند و باید نسبت به هم، حقوق متقابلی را عمل کنند. پیامبر، این را عملی کرد.
او، مسلمانها را دو به دو با هم برادر کرد و طبقات و خانوادههای اینها و اشرفیگریِ اشراف مدینه و قریش را رعایت نکرد. غلام سیاهی را با یک شخص بزرگ و آزادشدهیی را با یک آقازادهی معروف بنیهاشم یا قریش برادر کرد. بههرحال این برادری ابعاد مختلفی داشت که یکی از مهمترین ابعاد آن، همین بود که مسلمانها نسبت به هم احساس برادری بکنند.
یک مثال دیگر میزنم تا نشان بدهم که پیامبر(ص) چگونه فضای جامعه را با ارزشهای اسلامی میآغشت. در اسلام - منهای عقاید و سلایق سیاسی و خط و ربط و بقیهی امور - این روح وفاداری و حقشناسی و پاسِ زحمات و خدمات افراد را داشتن است که مهم میباشد و در سلامت جامعه بسیار مؤثر است و پیامبر عملاً روی آن زیاد تکیه میفرمودند. ایشان، صرفاً به زبان اکتفا نمیکردند و مثلاً بفرمایند پاس عهد و پیمان و حقشناسی نسبت به یکدیگر را داشته باشید؛ بلکه در عمل هم این فضا را به وجود میآوردند.
در حدیثی دیدم که هیأتی از سوی نجاشی - پادشاه حبشه - نزد رسول اکرم در مدینه آمدند که لابد پیامی بیاورند؛ همچنانکه بین دولتها معمول و متداول است. نجاشی در کشور حبشه پادشاه بود و هم مثل خیلی دیگر از سلاطین و امرایی که در آن روز در اطراف دنیا بودند، مسیحی و غیرمسلمان بود؛ اما وقتی که هیأت حبشی آمدند، دیدند خود پیامبر(ص) از جا بلند شدند و برای این هیأت مشغول پذیرایی شدند. اصحاب گفتند: یا رسولاللَّه! ما که هستیم، اجازه بدهید ما پذیرایی کنیم. فرمود: نه، آنوقتی که مسلمانها به حبشه هجرت کردند، پادشاه اینها نسبت به مسلمانها احترام و تکریم زیادی کرد؛ من میخواهم جبران کنم. این، حقشناسی است.
لذا شما میبینید که پیامبر اکرم در زمان حیات خود، هر چند با کفار قریش جنگهای زیادی داشتند و چند جنگ هم علیه امپراتور روم شرقی - که منطقهی شامات و فلسطین در آن دوران متعلق به او بود - به راه انداختند و در جنگهای یرموک و موته و تبوک شرکت کردند و تا آن نقاط مشغول جهاد و فتوحات و کشورگشایی بودند؛ اما هیچ لشکرکشییی به طرف حبشه نکردند و به آنطرف نرفتند.
اینطور نبود که هر پادشاهی که ایمان اسلامی را قبول نمیکرد، پیامبر با او جنگ داشته باشد. نه، عهدشناسی و حقشناسی و پاس محبتهای نجاشی، تا دوران حکومت اسلامی و آن وقتی که پیامبر رئیس نظام اسلامی هم میشود، همچنان باقی است. از این قبیل، در زندگی رسول اکرم(ص) زیاد است که اگر بخواهیم هر کدام از این موارد را ذکر کنیم، طولانی میشود.
یک مورد دیگر را هم مطرح کنم: در دوران حکومت اسلامی، زنی در مدینه به دیدن پیامبر آمد. اصحاب دیدند که رسول اکرم(ص) نسبت به این زن خیلی اظهار محبت کرد و احوال خود و خانوادهاش را پرسید و با کمال صمیمیت و محبت با او رفتار کرد. بعد که آن زن رفت، پیامبر برای رفع تعجب اصحاب فرمودند که این زن در زمان خدیجه (دوران اختناق و شدت در مکه) به منزل ما رفت و آمد میکرد. لابد در زمانی که همه، یاران پیامبر را محاصره کرده بودند و خدمت حضرت خدیجه (سلاماللَّهعلیها) - همسر مکرم پیامبر - نمیآمدند، این خانم آنوقت با خدیجه رفت و آمد میکرده است. در این روایت هم ندارد که این زن، مسلمان شده بود. نه، احتمالاً این زن هنوز هم مسلمان نبود، اما به صرف اینکه در گذشته چنین خصوصیتی داشته و چنان صمیمیت و محبتی را ابراز میکرده است، پیامبر اکرم سالها بعد از آن، این حقشناسی را رعایت میکردند.
یک نمونهی دیگر هم، همین مسألهی ایجاد فضای کار و تلاش در جامعه است که پیامبر اکرم به اینکه دستور بدهند مردم باید کار و تلاش کنند، اکتفا نمیکردند. ایشان، با روشهای مختلف، روحیهی کار و تلاش را در مردم زنده میکردند و گاهی اگر جوانی را مشاهده میکردند که بیکار است، میفرمودند: «انّاللَّه لایحبّ الشّابّ الفارغ»(6): خدا از جوانی که عمر خود را تلف میکند و به بیکاری میگذراند، خشنود نیست.
در روایتی دارد که رسول اکرم(ص) وقتی جوانی را میدیدند که «کان یعجبه» و از اندام و سلامت و جوانی او خوششان میآمد، از او دو سؤال میکردند و میپرسیدند: ازدواج کردی و آیا شغلی داری یا نه؟ اگر آن جوان میگفت ازدواج نکردم و شغلی ندارم، پیامبر میفرمود: «سقط من عینی»: این جوان از چشمم افتاد. او، با اینطور روشها و برخوردها، مردم را به اهمیت کار و تلاش متوجه میکرد.
یک وقت، چند نفر خدمت رسول اکرم آمدند و از شخصی تعریف کردند و گفتند: یا رسولاللَّه! ما با این مرد همسفر بودیم و او مرد بسیار خوب و پاک و باخدایی بود، دایماً عبادت میکرد، در هر منزلی که فرود میآمدیم، از لحظهی فرود تا وقتیکه مجدداً سوار میشدیم، او مشغول نماز و ذکر و قرآن و اینها میشد. وقتی که این تعریفها را کردند، پیامبر(ص) با تعجب از آنها سؤال کردند: پس چه کسی کارهایش را میکرد؟ کسی که وقتی از مرکب پیاده میشود، دایم مشغول نماز و قرآن است، چه کسی غذای او را میپخت؟ چه کسی وسایل او را فرود میآورد و سوار میکرد؟ چه کسی کارهایش را انجام میداد؟ اینها در جواب گفتند: یا رسولاللَّه! ما با کمال میل، همهی کارهای او را انجام میدادیم. پیامبر فرمود: «کلّکم خیر منه»: همهی شما از او بهترید. اینکه او کار خودش را انجام نمیداد و به دوش شما میانداخت و خود مشغول عبادت میشد، موجب نمیشود که او مرد خوبی باشد. مردِ خوب، شما هستید که کار و تلاش میکنید و حتّی کار دیگری را هم شما به عهده میگیرید.
با این گونه روشها، فضای زندگی در جامعهی اسلامی، از علاقهی به کار و تلاش زندگی پُرمیشود. همهی این مواردی که مطرح کردم، امروز مورد ابتلا و احتیاج ماست. همهی مردم مسلمان در ایران و جامعهی اسلامی، باید نسبت به سرنوشت کشور و بازسازی آن، احساس وظیفه کنند. هیچ کس نباید در کاری که انجام میدهد، هدف سازندگی جامعهی اسلامی را فراموش کند؛ ولو کاری که شما میکنید، برای زندگی خودتان باشد. همهی مردم حق دارند برای اعاش و زندگی و تأمین آتیهی شخصی و خانوادگی خود کار کنند؛ اما در این تلاش و کاری که انجام میدهید، مسألهی سازندگی کشور هم باید مورد نظر باشد. یعنی اگر کاری که شما انجام میدهید، برای خود شما خوب است، اما برای ایران مضر و برای سازندگی کشور بد و مزاحم است، این کارِ شما نامطلوب است و درست نمیباشد.
همه باید احساس کنند که نسبت به سرنوشت جامعه تکلیف دارند؛ آن تکلیف را جستجو و پیدا کنند. در کار شخصی خود - چه کار فرهنگی، چه کار اداری، چه کار تجاری، چه کار فنی، چه کارهای بزرگ و چه کارهای کوچک - باید احساس همهی مردم این باشد که این خانه، بایستی به دست صاحبان خانه - یعنی آحاد مردم - ساخته بشود و دولت هم مدیر و سرپرست این خانه است که باید برنامهریزی بکند و کار هر کس و وظیفهی هر مجموعه و قشری را معلوم بکند تا مردم بدانند تکلیفشان چیست و انجام بدهند.
همهی آحاد مردم وظیفه دارند که فضا را فضای سالم قرار بدهند؛ فضایی که در آن، محبت بر خصومت فایق و غالب باشد. این، در اسلام بسیار مهم است. انسان، ترکیبی از دوست داشتن و دشمن داشتن است. هم احساس محبت و هم احساس بغض و عداوت، در وجودتان هست. این، طبیعیِ هر انسان است که یک روحِ دوست داشتن و یک روحِ دشمن داشتن و کینه ورزیدن، در او وجود دارد. اسلام، تکلیف اینها را معیّن کرده و گفتهاست روح خصومت و دشمنیِ شما، مخصوص به دشمنان خدا و نظام اسلامی و مردم است. ببینید آن کسانی که با خدا و رسولش و جامعهی اسلامی و ملت مسلمان دشمنند، چه کسانی هستند؛ دشمنی را متوجه آنها کنید تا مابقی وجود شما، دوستی و محبت نسبت به آحاد جامعه باشد.
سعی کنید همه را دوست بدارید. این، یک تکلیف و یک تعلیم اسلامی است. این، چیز بدی نیست. برای دشمن داشتن، نباید بهانه پیدا کرد و انسان هر کسی را به بهانهیی، از مجموعه و لیست محبت خود خارج کند و دور بیندازد. نه، فضای جامعهی اسلامی، فضای صمیمیت است؛ ولو کسی را که نمیشناسید.
همینطور، باید روح سوءظن و بدبینی نسبت به افراد را در نظام اسلامی از بینبرد. سوءظن، متعلق به نظام غیراسلامی است. وقتی شر و ظلم، غالب و حاکم است؛ وقتی در جامعه، غیرخدا زمام امور را به دست دارد؛ روایت داریم که حسن ظن، سادهلوحی است و به هر پدیدهیی، باید با چشم تردید و سوءظن نگاه کرد. اما آنوقتی که غلبه با حق است، حکومت متعلق به خدا و بندگان اوست و راه، راه صراط مستقیم دین است، در اینجا باید سوءظنها را کنار گذاشت و حسنظن داشت؛ مگر آن که برای انسان چیزی ثابت بشود. این، آن تکلیف اسلامی است.
فضای اسلامی و جامعهی اسلامی، باید از این خصوصیات پُر باشد و این، آن کاری است که نبیّ مکرّم اسلام(صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، با روشها و تعلیمات و حضور خود در میان قشرهای مردم و ابتکارهای جالبی در هر مورد - همچنانکه نمونههای مختصری مطرح شد - انجام میداد.
امیدوارم خداوند توفیق بدهد و ما بتوانیم این راه را دنبال کنیم. در همین مورد، چند دعا میکنم تا انشاءاللَّه مورد توجه و لطف الهی قرار بگیرد:
پروردگارا! راه ما را راه نبیّ مکرّم خود قرار بده. دلهای ما را به یکدیگر مهربان کن. ما را در مقابل دشمنان خود، «اشدّاء» قرار بده. در میان بندگان خود، «رحماء» قرار بده. پروردگارا! توفیق پیاده کردن اسلام و استقرار عدل اسلامی و نبوی و علوی را به همهی ما عنایت بفرما. پروردگارا! از این اجتماع بزرگ ما و از حسناتی که از مردم مسلمان سر میزند، هدیهیی به روح مطهر امام بزرگوار و فقیدمان برسان.
بسماللَّه الرّحمن الرّحیم
والعصر. انّالانسان لفی خسر. الّا الذین امنوا و عملوا الصّالحات وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی اهل بیتهالاطیبین الاطهرین سیّما علیّ امیرالمؤمنین والصّدّیقةالطّاهرة سیّدة نساءالعالمین والحسن والحسین سبطیالرّحمة و امامیالهدی و علیّبنالحسین و محمّدبن علیّ و جعفربن محمّد و موسیبن جعفر و علیّبن موسی و محمّدبن علی و علیّبن محمّد والحسنبن علیّ والخلفالقائمالمهدی حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک و صلّ علی ائمّةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداةالمؤمنین. اللّهمّ اغفرللمؤمنین والمؤمنات والمسلمین والمسلمات الاحیاء منهم و الاموات
در خطبهی دوم، مایلم به مناسبت حوادث جهانی و جریانهای استکباری عالم که همچنان مانند ده، یازده سال گذشته، علیه جهت انقلاب و اسلام و مسلمین در جریان است، بحث کوتاهی را مطرح کنم. البته، حوادثی وجود دارد که امروز یادآور آن خاطرات و حوادث است و من نمیخواهم به این جزییات بپردازم. اجمالاً، شما به دنیا نگاه کنید و روش استکبار جهانی و امریکا را در برخورد با ملتهای مسلمان و بخصوص ملتهای خاورمیانه، مسایل جاری لبنان و توطئهیی که علیه این مردم مظلوم و مسلمان جریان دارد، مشاهده کنید.
در این چند هفتهی گذشته دیدید که چگونه قدرتهای بزرگ دنیا، دست به هم دادند تا سرنوشت لبنان را - درست بر خلاف مصالح مردم و اکثریت مسلمان مظلوم و مستضعف آن کشور - ببندند و رقم بزنند. همچنین برخورد با مسألهی فلسطین و خیانتی را که برخی از سران و بزرگان عرب و قدرتمندان کشورهای عربی، با همدستی بعضی از سران منتسب به فلسطین انجام دادند، در نظر بگیرید که این هم در همین چارچوب قابل بررسی است. داخل سرزمینهای اشغالی، مسلمانان مظلوم فلسطینی، شامل جوانها و زنها و مردها، با تن و جان خودشان مبارزه میکنند و قدرتمندان، نسبت به این جامعهی مظلوم فلسطینی، ذرهیی احساس وجدان انسانی نمیکنند.
وضع دنیا را تا آن جایی که به ما مسلمانان مربوط است، مشاهده میکنید، خبرها را میشنوید، فشار روی گروههای مسلمان در دنیا را میبینید، وابستگی دولتهای مرتجع و مزدور را که بر خلاف مصالح کشورهایشان کار میکنند، مشاهده مینمایید و میبینید که چگونه افکار عمومی دنیا در مقابل این ظلمهای آشکار ساکتند. این، چیز سخت و غیرقابل تحمل یا صعبالتحملی است.
وقتی امریکا اعلام میکند که برای خودش این حق را قایل است تا مجرمانی را که در دادگاههای آن کشور محکوم شده باشند، در هر جای دنیا تحت تعقیب قرار بدهد - یعنی یک کاپیتولاسیون عمومی برای همهی کشورهای دنیا - افکار عمومی عالم تحرک لازم را پیدا نمیکند؛ در حالی که وقتی این حرف اعلام میشد، باید ملتهای کشورهای اروپا و آسیا و آفریقا، در مقابل این تصمیم قلدرمآبانه، موضعگیری میکردند؛ ولی نمیکنند و نکردند.
میبینید که در مقابل اظهارات غیرانسانی و غلط آن رئیس کشوری که حمایت از مردم مظلوم آفریقای جنوبی را یک عمل غیرمسؤولانه به حساب میآورد، عکسالعملی در دنیا نشان داده نمیشود. یعنی قدرت قدرتمندان و مستکبران، دنیا را یک دنیای آمیخته به نامردمی و ظلم قرار دادهاست. البته، ملتها دلخونند؛ در این شکی نیست. ملتها در سطح عالم، آمادهی مقابله با این زورگوییها هستند - نه اینکه نباشند - اما به امید و راهنمایی و رهبری یک نمونه احتیاج دارند تا ببینند که میشود در مقابل استکبار جهانی ایستادگی کرد.
امروز، این نمونه، ایران اسلامی است. در هر جای دنیا که شما نگاه کنید، آن دولتی که در مقابل زورگوییها و قلدریها - که از طرف قدرتمندان به ظهور میرسد - شجاعانه و قاطع ایستاده است، جمهوری اسلامی است. غیر از جمهوری اسلامی و ملت ایران، ملتی را سراغ نداریم که در مقابل زورگوییهای قلدرهای عالم، یکپارچه ایستاده باشد. البته، این به برکت اسلام است؛ اسلام نابی که مردم ما، آن را با همهی وجودشان لمس کردهاند و بدان ایمان آوردهاند و بحمداللَّه تا حدود زیادی به آن عمل کردهاند. اسلام، این قدرت و شجاعت و جرأت را به شما مردم و مسؤولانتان داده که در مقابل زورگوییها بایستید.
امروز، وقتی حادثهیی در دنیا اتفاق میافتد - از قبیل حوادث منطقهی خاورمیانه، لبنان و فلسطین - و ملت و شخصی مظلوم واقع میشود و ظلمی در یکجا اتفاق میافتد و از دهان کسی، حرف غلط و قلدرمآبانهیی خارج میشود، اگر بخواهیم اعتراض کنیم و موضعگیری نماییم و آن کار را لازم و تکلیف خود بدانیم، هیچ ملاحظهی سیاسی و ترس از هیچ قدرتی، ما را از موضعگیری باز نمیدارد.
بعضی از کشورهای دیگر تعجب میکنند که چهطور ممکن است دولت و کشوری باشد که از قدرتهای مسلط عالم نترسد و ملاحظه نکند؟ امروز، بحمداللَّه این نمونه در دنیا وجود دارد. آن روزی هم که شرق و غرب با یکدیگر، علیه ما دستبهدست هم داده بودند و در دوران جنگ و قبل از آن، علیه ما متفق عمل میکردند و همهی دنیا تقریباً در یک صف نظامی مقابل ما ایستاده بودند، آن روز هم ما به دنیا نشان دادیم که از هیچکس باکی نداریم و قوی هستیم. این، متعلق به جمهوری اسلامی و مخصوص کشور ماست. ملتهای دیگر دنیا هم این را میفهمند.
امروز، مسلمانان در کشورهای عربی و اسلامی و آفریقا و اروپا، بحمداللَّه شجاعت پیدا کردهاند و احساس هویت اسلامی خود را به بقیهی مردم نشان میدهند. شما مردم، در چشم این ملتها و این مسلمانهای پراکنده در اقطار عالم، یک نمونه هستید. تا حالا خیال نمیکردند که بشود در مقابل این قدرتها با شعار اسلامی ایستاد؛ ولی حالا دیدند که این ملت ایستادگی کرد و توانست و پیش برد؛ لذا آنها هم تشجیع شدند.
این، سرّ بزرگی است که استکبار جهانی سعی دارد یا به نحوی ملت ایران را شکست بدهد تا به ملتهای دیگر بفهماند که ملت مقاومی مثل ایران هم شکست خورد و این تجربهی تلخ را برای ملتها به وجود آورد و یا این که ملت ایران را به سازش بکشاند تا باز به ملتهای عالم بگوید که ملت مقاومِ پرشورِ پرحماسهیی مثل ملت ایران هم، آخرش مجبور شد تا با ما کنار و کوتاه بیاید.
بحمداللَّه تا امروز چنین چیزی اتفاق نیفتاده، بعد از این هم اتفاق نخواهد افتاد. تا ما هستیم، تا این ملت هست، تا روح و نفس گرم امام فقید عزیزمان در خاطرههای ما و در این فضای انقلابی زنده است، چنین چیزی پیش نمیآید. به طور خلاصه باید گفت که امروز دولت و ملت ایران و کشور اسلامی ما در نقطهیی واقع شده است که فشارها و تهدیدها و زورگوییها، تاکنون روی این نقطه اثری نگذاشته و ملتهای دنیا هم، چون این ایستادگی و مقاومت را دیدند و فهمیدند، امیدشان به اینجاست.
امروز، تکلیف بزرگی بر گردن ماست. امروز، موظفیم این تکلیف بزرگ الهی - یعنی امید دادن به مردم عالم - را انجام دهیم: «لتکونوا شهداء علیالنّاس»(7). شما، آن نمونههای شاهدی هستید که ملتهای دیگر و مردم دنیا، به شما نگاه میکنند. تکلیف بزرگی را که امروز به گردن ماست، باید درست بشناسیم. کار عمدهی ما این است که این نقطهی امید را در دلهای ملتهای مسلمان حفظ کنیم. همچنانکه در طول این ده، یازده سال، ملت ایران توانسته است همیشه در جایگاهی قرار داشته باشد که چشم و دل ملتها به او روشن و امیدوار باشد، از حالا به بعد هم باید روش و کیفیت عمل و حرفها و اظهارات ما به نحوی باشد که این امید در دلهای مستضعفان و بیم در دلهای دشمنان باقی بماند.
دشمنان ملت ایران، سعی کردهاند ملت را نسبت به آینده بدبین و ناامید کنند. شما در طول این چند سال شنیدید که هر حادثهیی اتفاق افتاده است، رادیوهای خارجی شروع به سخنپراکنی کردند. بعضی گفتند: کار ایران دیگر تمام شد! بعضی گفتند: تا سه ماه یا شش ماه دیگر، اثری از جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند! بعضی گفتند: این تجربه هم شکست خورد! در هر مناسبتی، رادیوهای خارجی سعی کردند اینطور تفهیم کنند که ملت ایران نسبت به آیندهی خود ناامید و بدبین است. سعی کردند اینگونه وانمود کنند که مسؤولان جمهوری اسلامی نتوانستند کارها را سامان بدهند و مملکت را بسازند. چند سال است که این تبلیغات وجود دارد. این تبلیغات برای چیست؟
انتظار از آحاد مردم، مخصوصاً افرادی که از زبدگان هستند و حرف و روش آنها، بر ذهن و عمل مردم تأثیر میگذارد، این است که درست نقطهی مقابل آنچه که دشمن میخواهد، عمل کنند. دشمن میخواهد مردم را نسبت به آیندهی خود بدبین و ناامید کند. دشمن میخواهد وانمود کند که مسؤولان جمهوری اسلامی و مدیران این کشور، نمیتوانند با اراده و تدبیر خود، بنا و بازسازی این کشور را انجام بدهند. دشمن میخواهد بگوید نظام اسلامی قادر نیست از عهدهی نیازهای مردم برآید. دشمن میخواهد بگوید مردم ایران نسبت به مسؤولان خود خوشبین نیستند و به آنها اعتماد ندارند. دشمن میخواهد بگوید میان مردم و مسؤولان فاصله بهوجود آمده است و این فاصله، روزبهروز بیشتر میشود. دشمن، این چیزها را تفهیم و سمپاشی میکند. دشمن میخواهد از طریق تبلیغات، رادیوها، نوشتجات، مقالات، مجلات و اظهارات آدمهای بیخبر و ناآگاه - که تحتتأثیر تبلیغات جهانی قرار میگیرند و حرف میزنند - در جامعه بذر تردید و شک و بیاعتمادی و بدبینی بپاشد.
ملت ما واقعیات را لمس میکنند و میبینند که واقعیتها، درست نقطهی مقابل آن چیزی است که دشمن میخواهد به مردم تفهیم کند و بباوراند. مردم میبینند که مسؤولان، در دل مردم جا دارند و به آنها محبت میورزند. در زمان حیات حضرت امام(ره) هم، تبلیغات بر این نقطه متمرکز بود که بگویند مردم از امام جدا شدند! البته، مردم ما به باطن و قلب خود که مراجعه میکردند، میدیدند که پُر از محبت امام است.
این حس اعتمادی که مردم نسبت به مسؤولان دارند، چیز بسیار باارزشی است. تبلیغات دشمن سعی میکند این حس اعتماد را از مردم بگیرد؛ در حالی که این حس اعتماد، در طول دوران بعد از انقلاب و حتّی پیش از پیروزی آن، برای ملت و انقلاب ما کارساز بود. با همین روح اعتماد بود که مردم حرکت کردند، تجاوز دشمن را دفع نمودند و مملکت را نجات دادند.
وقتی به آنها گفته شد که دشمن قصد دارد با تهاجم نظامی، نظام جمهوری اسلامی را منهدم کند و از بین ببرد، مردم قبول کردند و به میدان جنگ رفتند و از موجودیت جمهوری اسلامی و تمامیت کشور دفاع کردند. با گذشت زمان، روشن شد که قضیه چه بوده است. همه فهمیدند که قصد دشمن از سازماندهیِ این حمله و تهاجم نظامی، همین بود که نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد. مسأله، یک مسألهی مرزی و اختلاف دو همسایه نبود.
این اعتماد، کشور را نجات داده است. این اعتماد، در طول دوران حیات بابرکت امام عزیزمان، به مسؤولان شجاعت و جرأتِ کار داده است. در دوران امام بزرگوار، شما میدیدید که ایشان چهقدر بر حمایت مردم از مسؤولان تکیه میکردند. اینطور نبود که امام ضعفهایی را که در دستگاهها وجود دارد، ندانند و نبینند. امام(ره) ضعفها را شاید از بسیاری افراد هم دقیقتر و بهتر مشاهده میکردند. ضعفهایی که در دستگاههای دولتی و قوّهی قضاییه و بخشهای مختلف دستگاه وسیع ادارهی کشور بود، بر امام پوشیده نبود؛ اما با وجود این، تأکید امام این بود که مردم باید با مسؤولان همکاری کنند و پشت سر مدیران کشور قرار بگیرند، تا آن مدیران بتوانند این ضعفها را برطرف کنند.
امروز هم همانگونه است. امروز هم سه نکته وجود دارد که من به شما برادران و خواهران و همهی ملت ایران توصیه میکنم:
یکی اینکه روح خوشبینی و امیدتان نسبت به آینده را از دست ندهید. بدانید که این خوشبینی و امید بجاست. شما آن شجرهی طیبهیی هستید که فرمود: «اصلها ثابت و فرعها فیالسّماء تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها»(8). چرا به آینده خوشبین نباشیم؟ یک ملتِ باشجاعتِ باشهامتِ نیرومند، متحد، اهل کار، خوشفکر و بااستعداد، ساکن بر سرزمینی سرشار از برکات الهی، چرا به آینده امیدوار و خوشبین نباشد؟ در حالیکه روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم و گذراندیم. اگر بنا بود کسی بدبین و ناامید باشد، آن روزها باید بدبین و ناامید میبود.
به برکت هدایت امام و رهبر عظیمالشّأنمان، از گذرگاههای بسیار خطرناکی گذشتیم. با قوّت و قدرت، راه را ادامه میدهیم و کشور را میسازیم و قدرتمان را از لحاظ اقتصادی و نظامی و سیاسی و توانایی عظیم فرهنگی اضافه میکنیم و روزبهروز در جامعه پیشرفت خواهیم کرد. ما مسلمانیم، قرآن در دست ماست و دلهای ما به اسلام و قرآن وابسته است. قرآن فرموده است: «کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس»(9). باید بهترین باشیم. باید پیش برویم و خواهیم رفت. شبهای تاریک و ظلمانی را گذراندهایم، باز هم پارههای ابر فتنه را در هر زمانی با تمسک به خداوند و قرآن، از سر خواهیم گذراند.
چرا امیدوار نباشیم؟ تک تک آحاد مردم باید امید به آینده و خوشبینی نسبت به آن را - علیرغم میل دشمن - در دلهایشان نگهدارند؛ چون دشمن میخواهد امید را در دلها بمیراند. میداند که بزرگترین دشمن او، امیدواری شماست. شما اگر ناامید شدید، دشمن نفس راحتی خواهد کشید و کار او آسان خواهد شد؛ لذا میخواهد ناامیدی را بر مردم چیره کند.
نکتهی دومی که به تک تک آحاد مردم توصیه میکنم، این است که حس اعتمادتان را نسبت به کارگزاران کشور از دست ندهید. ما امروز، بهترینها را در رأس امور مشاهده میکنیم. کسی خیال نکند که اگر اینها نبودند و دیگری بود، چه میشد. به هیچوجه اینطور نیست. همهی گروهها و مجموعهها و تیپهای اجتماعی، در این یازده سال به صحنهی امتحان آمدند. امروز، کسانی که مسؤولیتها را - که خیلی هم سنگین است - بر دوش گرفتهاند، انسانهای شایسته و صالحی هستند که میتوان به آنها اعتماد کرد.
همه تکلیف دارند این روح اعتماد را در دلها راسخ کنند. کسی مجاز نیست که این روح اعتماد را از مردم بگیرد و دلهای آنان را متزلزل کند. این که بعضی اینجا و آنجا بنشینند و بدون اینکه احساس مسؤولیت بکنند، اعتماد مردم نسبت به مسؤولان را متزلزل نمایند، یک عمل غلط و غیرانقلابی و غیراسلامی انجام دادهاند. مردم باید به رانندهیی که این قطار یا این اتوبوس را میراند و جلو میبرد، اطمینان داشته باشند تا به او امکان بدهند و کمک کنند که این قافله را به منزل برساند. اگر روح بیاعتمادی حاکم شد، او هم نمیتواند کار کند، اینها هم نمیتوانند کمک کنند.
همانطور که در خطبهی قبل هم مطرح کردم، فضای جامعهی اسلامی در عهد صدر اول، به برکت تعالیم پیامبر(ص)، یک فضای اعتماد و اطمینان متقابل بود. امروز هم همینگونه است؛ بخصوص کسانی که در تریبونهای گوناگون قرار میگیرند و سخنرانی میکنند و حرف میزنند و مینویسند. آنها بیش از دیگران باید سعی کنند که این روح اعتماد را در دلها قوی کنند. مبادا آن را تضعیف و متزلزل نمایند.
نکتهی سومی که به آحاد مردم توصیه میکنم، این است که نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خود دفاع میکند، از انقلاب و ارزشها و دستاوردهای آن، همینطور دفاع کنید.
زن و مرد و پیر و جوان، در هر شغلی از شغلها که هستید و در هر گوشهیی از این کشور که زندگی میکنید - فرق نمیکند - بدانید که این انقلاب آسان بهدست نیامدهاست. خون دلها خوردند، خونها ریخته شد و کمکها و فیوضات عظیم الهی شامل حال این مردم شد تا این دستاوردِ عظیم بهدست آمد. این طور نیست که مردم و ما بنشینیم نگاه کنیم که کسانی ارزشهای انقلاب را تاراج کنند و یا به آنها اهانت نمایند و آنها را سبک بشمارند. نه، ارزشهای انقلابی و دستاوردهای انقلاب و فضای اسلامی جامعه، ناموس همهی آحاد مردم ماست و از آن، غیرتمندانه و با کمال قدرت دفاع میکنیم و باید بکنیم.
دشمن نباید بتواند با ترویج فرهنگ فساد - هر نوع فسادی، چه فسادهای مربوط به شهوات جنسی و چه فسادهای مالی و چه انواع و اقسام فسادهای اخلاقی و عملی دیگر - این انقلاب را از درون بپوساند. یکایک شما زن و مرد، باید مثل آن جوان شجاع و غیرتمندی که در برابر خانه و حریم و خانواده و موجودی خود سینه سپر میکند و از آن دفاع میکند، از انقلاب و اسلام و مسؤولان و دستاوردها و ایمان اسلامیتان دفاع کنید و در مقابل کسانی که به آن هجوم میورزند، بایستید.
یقیناً کمک و فضل الهی هم با ما خواهد بود و روح مطهر امام عزیزمان و ارواح مقدسه و قدسیهی ائمهی هداة مهدیّین و نبیّ مکرّم اسلام و ادعیهی زاکیهی وجود مقدس ولیّاللَّهالاعظم امام زمان(عجّلاللَّهتعالیفرجهالشّریفوارواحنافداه) در این راه به ملت ما کمک خواهد کرد.
السلام علی کل المسلمین فی کل انحاء العالم. تصادف هذه الایام ذکری ولادة النبیّالاعظم و رسول الاسلام الاکرم (صلیاللَّه علیهواله وسلم) و کذلک ذکری ولادة ولده الامام جعفربن محمد الصادق (علیهوعلیابائه السلام) حامل لواء رسالته والعامل فی سبیله، و من هنا فانی ابارک لکل المسلمین فی العالم و أرجو لهم من اللَّه تعالی توفیق التأسی بالرسول الاکرم والتحرک باتجاه اهدافه السامیة. فلقد کان (صلیاللَّهعلیهوالهوسلم) مظهراً للاسلام و لذا کانت معرفته و حبّه و اکرام ذکراه مؤدّیة لعظمة الاسلام، و من هنا رأینا اعداء الاسلام سواء منهم من کان القرون الوسطی، قرون الکتّاب الصلیبین العاملین علی تشویة صورة النبی الاسلام او من کان فی زماننا هذا یقود الهجوم الثقافی ضد الاسلام موجهاً الاهانة بشکل علنی بشخصیة رسول اللَّه و کذلک ما نراه فی کتابات المستشرقین و دراساتهم شبه العلمیة فی القرن التاسع عشر والقرن العشرین. رأینا هؤلاء جمیعا یعملون علی تشویة الصورة الحقیقیة لنبیّ الاسلام (صلیاللَّهعلیه والهوسلم) فی هدف ضرب الاسلام نفسه. هذا و من جهة أخری فان علینا نحن المسلمین لکی نعرف الاسلام معرفة حقیقیة أن نعرف الرسول معرفة حقیقیة. اننا نری هذه الفریضة واجباً مؤکداً حتی فی زماننا هذا حیث تتسع المعارف الاسلامیة و نحسّ بالفراغ الکبیر فی مجالها، و ها انا اشیر الی بعض الامثله فی هذا الصدد:
اولا: اننا نلاحظ و منذ زمن بعید و بالخصوص عند دخول الاستعمار الی الاقطار الاسلامیة ان الاموال الضخمة تبذل والجهود الکثیرة تصرف لکی تثبت للمسلمین فکرة فصل الدین عن السیاسة، حتی عادت فکرة مسلمة لدی الکثیر من المجتمعات الاسلامیة و عند مجموعات کبری من الافراد و حتی لدی بعض علماء الدین، فی حین ان التدبّر فی حیاة النبی الاکرم و معرفته یوضّح انه (صلّیاللَّهعلیهواله) کان یسعی فی کل مراحلالنبوة و بکل جدّ لایجاد النظام الاسلامی و صیانته و انه قضی نصف عمر هذه النبوّة رئیساً و مدیراً لشؤون الدولة الاسلامیة مما یثبت بوضوح بطلان فکرة فصل الدین عن السیاسة بعد ان کان السعی السیاسی فی حیاته یشکّل الخط المستمر والمحور الاصیل لکل أنماط السعی و من خلال معرفة هذه الحقیقة ینفتح باب واسع من المعرفة الاسلامیة امام الجمیع.
ثانیا: من الملاحظ و منذ زمان بعید ایضا ان الکثیر من ذوی القدرة والنفوذ فی المجتمعات الاسلامیة انما یلحظون فی علاقاتهم السیاسیة مصالحهم الضیّقة تماماً کما یفعل باقی اهل السیاسة فی العالم دون ان یدخل فی حساباتهم نوع المواقف العدائیة التی تتخذها اطراف العلاقة تجاه الاسلام، و من هنا نجد الیوم الکثیر من الحکومات فیالاقطار الاسلامیة تقیم علاقات ودّیة مع امریکا و اسرائیل و باقی الدول المشهورة بتآمرهم ضد الاسلام. فلا تحدد علاقتها بها سوی المصالح السیاسیة الضیّقة.
هذا فی حین کان الرسول الاکرم (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلم) خلال مدة حکومته فیالمدینة یعمل علی العکس من ذلک تماماً. فهو یتعامل بشدة و عداء مع المجموعات والقوی المعادیة. للاسلام کما یتعامل برفق مع تلک القوی غیر الاسلامیة و غیر المعادیة. انه کان یحارب قریش الکافرة و یعمل للقضاء المبرم علیالیهود، و یشدّد الخناق علیالمنافقین و هم قواعد العدو الخارجی، و یقود حملة متوجهة الی اراضی الرومان الذین کانوا ینوون التدخل فی شؤون المسلمین، و فی قبال ذلک یکرم رسل ملک الحبشة غیر المسلمین و یذکر ذلک الملک ذکرا حسنا و ایضا لایجهز حملة ضد الدولة الکافرة فی شرق البلاد الاسلامیة، لانّه لم تکن تقصد مهاجمة الدولة الاسلامیة. انّ هذا السلوک النبویّ هو بکل دقة ما امره القران الکریم حیث قال «لاینهاکم اللَّه عن الّذین لم یقاتلوکم فی الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللَّه یحبّ المقسطین. انّما ینهاکم اللَّه عن الّذین قاتلوکم فیالدّین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولّوهم و من یتولهم فاولئک هم الظّالمون»(10).
ثالثا: ثم اننا نلاحظ خط الرؤساء، نلاحظ الرؤساء و الزعماء فیالاقطار الاسلامیة لایکترثون بالشؤون الدینیة و اذا شاءت لهم مصالحهم احیاناً ان یأمروا شعوبهم بالتدین فانّماهم یکتفون ببعض المظاهر والادّعاءات، و ما اکثرالملوک والرؤساء فی الاقطار الاسلامیة الیوم الذین یعیشون حیاة المنکرات الکبیرة کشرب الخمر و اکل السحت والربا و القمار و امثالها بشکل علنی دون ان یخافوا لومة لائم بعد ان افهموا شعوبهم باستمرار انّه لیس من الضروری ان یعمل الزعماء بالشریعة، ولم نسمع من فقهاء البلاد و وعاظ السلاطین رغم علمهم بارتکاب هؤلاء الموبقات من اعترض علیهم و منعهم من ارتکابها. الامر الذی یؤدّی بشکل طبیعی لشیوع المفاسد الاخلاقیة، هذا فی حین کان رسول اللَّه (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلم) اعبد الناس و ازهدهم و اکثرهم عملا بالشریعة. لقد کان و هو الحاکم یری نفسه ملزماً برعایة موازین الحق اکثر من باقی المسلمین و هذا هو منطق الاسلام الذین یضاعف وجوب ذلک علی رؤساءالمسلمین و زعماءهم.
نعم انّ معرفة حیاة النبی من هذه الجهة تودّی لمعرفة اکبر للاسلام و تفضح واقع المدعین له، و خلاصة الامر ان المسلمین الیوم محتاجون اکثر من ذی قبل لمعرفة حیاة النبی الاکرم (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلم) لکی تتمزق حجب التحریف التی نسجها الجهل والاهداف التآمریة للسیاسات المعادیة للاسلام. یجب ان یکون الرسول الاکرم مقیاساً یقیس الیه الفرد مسلم نفسه و غیره و ان یکون المجتمع الذی جاهد لبناءه الرسول مقیاساً للمجتمع الاسلامی بشکل دائم. لقد سعی رسول الاقامة العدل فی ظلّ نظام اسلامی کهدف أعلی فیجب اذن أن یسعی العالم الاسلامی لتحقیق الکمال والعروج الانسانی. و هذا المعنی انما یتجلّی لنا اذا طالعنا سیرة الرسول الاکرم و اکتشفنا الواجبات التی یلقیها علینا هذا الهدف السامی من خلال معرفة اعمال الرسول العظیم و اقواله. لایکفی ان یحبّ المسلمون رسول اللَّه (صلیاللَّهعلیهوالهوسلم) و یؤمنون برسالته فحسب بل انّ علیهم ان یتبعوه و یسیروا بسیرته تماماً نحوالهدف الذی استهدفه فهو الذی یفتح سبیل الجهاد أمام هذه الامة و یوضّح لها مسؤولیاتها و هنا نقول ان الامة یجب ان لا تتبع الّا من انسجم مع هذا الهدف، اما من عدا ذلک و لم ینسجم معه فهو اما فی زمرة الغافلین او فی حضیض الشیاطین.
ارجو ان ینتبه المسلمون فی العالم تماماً و یستعیدوا قوّتهم و توکّلهم و یعملوا علی انقاذ مجتمعهم الاسلامی من هذه الورطة والحرمان الذی یهدد دنیاهم و اخرتهم و استغفراللَّه لی و لکم.
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
قل هواللَّه احد. اللَّهالصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
1) توبه: 128
2) بحارالانوار، ج 16، ص 231
3) نور: 12
4) نور: 16
5) نور: 17
6) شرح نهجالبلاغه، ابنابیالحدید، ج 17، ص 146
7) بقره: 143
8) ابراهیم: 24 و 25
9) آلعمران: 110
10) ممتحنة: 8 و 9